Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #916

برنامه صوتی شماره ۹۱۶ گنج حضور

  • Currently 3.92/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 196 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۱۶ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۱ تاریخ اجرا۱۰ می ۲۰۲۲ - ۲۱ اردیبهشت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ(۱) بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ست


کوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رود

آن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


گر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشق

کرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ست


ویرانیِ دو کون درین ره عمارت است

ترکِ همه فواید در عشق فایده‌ست


عیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلا

دست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ست(۲)*


رو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستی

هر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ست


در بارگاهِ دیو درآیی که داد، داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر(۳)

این نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟


گر نظم و نثر گویی چون زرِّ جعفری(۴)

آن سو که جعفرست(۵) خرافاتِ فاسده‌ست


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #114-115


«قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا 

عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»


«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده‌اى از آسمان بفرست، 

تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى‌آيند عيدى و نشانى از تو باشد، 

و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى‌دهندگان هستى.»


«قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ» 


«خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى‌فرستم؛ ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود 

چنان عذابش مى‌كنم كه هيچ يک از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم.»


(۱تشنیع: بدگویی، زشت گویی

(۲مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده

(۳اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.

(۴زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.

(۵آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۶) بهشت

حُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت


(۶قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

------------

حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بَلا داد

تا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۷)


(۷بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329


پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبود

ز آن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمود


گر نه کوری، این کبودی دان زِ خویش

خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038


گر همان عیبت نبود، ایمن مباش

بوک(۸) آن عیب از تو گردد نیز فاش‏


(۸بوک: ای بسا، باشد که

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276


 چون تهی گشت و، وجودِ او نماند

بازِ جانش را خدا در پیش خواند


چون شکست آن کشتیِ او بی‌مُراد

در کنارِ رحمتِ دریا فتاد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز 


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار(۹) و وارهان


(۹گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست

حَزم را خود، صبر آمد پا و دست


حَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاست

حَزم کردن زور و نورِ انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #591


هیچ کُنجی بی‏دَد(۱۰) و بی‏دام نیست

جز به خلوت‏گاهِ حق، آرام نیست‏


(۱۰دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386


پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟

ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۱۱) نظر


ناامیدی‌ها به پیشِ او نهید

تا ز دردِ بی‏دَوا بیرون جهید


(۱۱اِکسیر: کیمیا

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shams


خسته(۱۲) و بسته‌ست دل و دستِ من

دستِ غمِ یوسفِ کنعانِ من


(۱۲خسته: زخمی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298


 گفت مادر: تا جهان بوده‌ست از این

کارافزایان بُدند اندر زمین


هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود، کایشان ریش خود بر می‌کنند(۱۳)


(۱۳ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839


در پناهِ لطفِ حق باید گریخت

کاو هزاران لطف، بر ارواح ریخت‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166


یک بَدَست(۱۴) از جمع رفتن یک زمان

مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان‏


(۱۴یک بَدَست: یک وجب

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #563


 مر مرا تقلیدشان بر باد داد

که دو صد لعنت بر آن تقلید باد


خاصه تقلیدِ چنین بی‏حاصلان

خشمِ ابراهیم با بر آفلان‏


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین(۱۵) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۱۵قَرین: همنشین

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305


تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی است

نیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی است


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حق

کارِ حق بر کارها دارد سَبَق


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»


خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر را

چشمِ خشمت خون شمارد شیر را


بوسه ده بر تیر و، پیشِ شاه بَر

تیرِ خون‌آلود از خونِ تو تَر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1015, Divan e Shams


ای خورده جام ذوالمِنن(۱۶)، تَشنیعِ(۱۷) بیهوده مَزن

زیرا که فازَ مَن‌ْ شَکَرْ(۱۸)، زیرا که خابَ مَنْ کَفَرْ(۱۹)


(۱۶ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی

(۱۷تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن

(۱۸فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. 

(۱۹خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088


گفت: ای یاران از آن دیوان نیم

که ز لا حَوْلی(۲۰) ضعیف آید پیم(۲۱)


(۲۰لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا

(۲۱پی: بنیان، شالوده، پایه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126


از گمان و از یقین بالاترم

وز ملامت بر نمی‌گردد سرم(۲۲)


(۲۲بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #10


نوح نُهصد سال دعوت می‌نمود

دَم به دَم انکارِ قومش می‌فزود


هیچ از گفتن عِنان واپس کشید(۲۳)؟

هیچ اندر غارِ خاموشی خزید؟


گفت: از بانگ و عَلالایِ(۲۴) سگان

هیچ واگردد ز راهی کاروان؟


یا شبِ مهتاب از غوغایِ سگ

سُست گردد بَدْر را در سیر تَگ(۲۵)؟


مَه فشانَد نور و سگ عوعو کند

هر کسی بر خلقتِ خود می‌تند


هر کسی را خدمتی داده قضا

در خورِ آن، گوهرش در ابتلا


چونکه نگذارد سگ آن نعرهٔ سَقَم(۲۶)

من مَهَم، سَیرانِ(۲۷) خود را چون هِلَم(۲۸)؟


چونکه سرکه سرکگی(۲۹) افزون کند

پس شِکَر را واجب افزونی بود


قهر سِرکه، لطف هم‌چون انگبین

کین دو باشد رُکن هر اِسکَنجبین(۳۰)


انگبین گر پای کم آرد(۳۱) ز خَل(۳۲)

آید آن اسکنجبین اندر خَلَل(۳۳)


قوم، بر وی سرکه‌ها می‌ریختند

نوح را دریا فزون می‌ریخت قند


(۲۳عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن

(۲۴عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا

(۲۵تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار

(۲۶سَقَم: بیماری

(۲۷سَیران: سیر و گردش

(۲۸هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن

(۲۹سرکگی: ترشی

(۳۰اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.

(۳۱پای کم آوردن: کم آمدن

(۳۲خَل: سرکه

(۳۳خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2082


 هر که بر شمعِ خدا آرَد پُفو(۳۴)

شمع کی میرد؟ بسوزد پوزِ او


چون تو خفّاشان، بسی بینند خواب

کین جهان مانَد یتیم از آفتاب


موج‌هایِ تیزِ دریاهایِ روح

هست صدچندان که بُد طوفانِ نوح


لیک اندر چشمِ کنعان موی رُست

نوح و کشتی را بِهِشت و کوه جُست


کوه و کَنعان را فرو بُرد آن زمان

نیم موجی تا به قعرِ اِمْتِهان(۳۵)


قرآن كريم، سورهٔ هود (١١)، آيهٔ ۴۳

Quran, Sooreh Hud(#11), Line #43


«قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ 

مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»


«گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. 

گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌اى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. 

ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.»


مَه فشانَد نور و، سگ وَع‌وَع کند

سگ ز نورِ ماه کی مَرْتَع کند(۳۶)؟


شبروان و همرهانِ مَه به تگ

تَرکِ رفتن کی کنند از بانگِ سگ؟


جزو، سویِ کُل دوان مانندِ تیر

کی کند وقف از پیِ هر گَنده‌پیر؟


(۳۴پُفو: پُف

(۳۵اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت

(۳۶مَرْتَع كردن: چریدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752


زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بود

بازْهِمّت آمد و مازاغ بود


قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17


«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»


«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309


عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَر

عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656


 گفت پیغمبر که: اَصْحابی نُجوم

ره‌روان را شمع و، شیطان را رُجوم‌‌


حدیث


«اَصْحابى كَالنُّجُومِ فَبِاَيِّهِمِ اقْتَدَيْتُمْ اِهّتَدَيْتُم»


«اصحابِ من مانندِ اخترانی هستند كه به دنبالِ 

هركدامشان برويد راهِ راست را خواهید یافت.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2961


ای که خود را شیرِ یزدان خوانده‌ای

سالها شد، با سگی در مانده‌ای


چون کند این سگ برایِ تو شکار؟

چون شکارِ سگ شده‌ستی آشکار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


کوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رود

آن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3721


از علی آموز اخلاصِ عمل

شیرِ حق را دان مُطَهَّر(۳۷) از دَغَل(۳۸)‌‌


در غَزا(۳۹)، بر پهلوانی دست یافت

زود، شمشیری بر آورد و شتافت‌‌


او خَدو(۴۰) انداخت بر رویِ علی

افتخارِ هر نبیّ و هر ولی


(۳۷مُطَهَّر: پاک و پاکیزه

(۳۸دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ

(۳۹غَزا: جنگ و کارزار

(۴۰خَدو: آبِ دهان، تُف

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3725


در زمان، انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غَزائش کاهلی(۴۱)


  گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی‌‌محل‌‌


گفت: بر من تیغِ تیز افراشتی

از چه افکندی؟ مرا بگذاشتی؟


‌‌  آن چه دیدی بهتر از پیکارِ من

تا شدی تو سست در اِشکارِ من‌‌؟


آن چه دیدی که چنین خشمت نشست

تا چنان برقی نمود و باز جَست؟‌‌


آن چه دیدی که مرا زآن عکسِ دید

در دل و جان شعله‌ای آمد پدید؟


آن چه دیدی برتر از کون و مکان

که بِهْ از جان بود و بخشیدیم جان‌‌؟


(۴۱کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٧٨٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3787


 گفت: من تیغ از پیِ حق می‌‌زنم

بندهٔ حقم، نه مأمورِ تنم‌‌


شیرِ حقّم، نیستم شیرِ هوا

فعلِ من، بر دینِ من، باشد گُوا


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب(۴۲)

من چو تیغم، و آن زننده آفتاب


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد»


(۴۲حِراب: جنگ و محاربه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794


 کَهْ(۴۳) نیَم، کوهم ز حِلم(۴۴) و صبر و داد

کوه را کی در رُباید تُندباد؟


آنکه از بادی رَوَد از جا خَسی است

زآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است‌‌


بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز

بُرد او را که نبود اهلِ نماز


کوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوست

ور شوم چون کاه، بادم بادِ اوست


جز به بادِ او نجنبد میلِ من

نیست جز عشقِ اَحَد سَرْخَیلِ(۴۵) من‌‌


خشم، بر شاهان، شَه و ما را غلام

خشم را هم بسته‌‌ام زیرِ لِگام(۴۶)


 تیغِ حِلْمم، گردنِ خشمم زده‌ست

خشمِ حق، بر من چو رحمت آمده‌ست


غرقِ نورم، گر چه سقفم شد خراب

روضه گشتم، گر چه هستم بو تراب‌‌


چون در آمد در ميان غيرِ خدا

تیغ را، اندر ميان كردن سزا


تا اَحَبَّ لـِلَّه، آید نامِ من

تا که ابغض لـِلَّه، آید کامِ من‌‌


تا که اسم و حقیقتِ من برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد.


حدیث


«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ 

وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»


«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد 

و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»


(۴۳کَهْ: مخفّفِ كاه

(۴۴حِلم: فضاگشایی

(۴۵سَرْخَیل: سردسته، سرگروه

(۴۶لِگام: افسار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شَبَه‌ش(۴۷) دُر گردد و او یَم(۴۸) شود


زآن جِرایِ(۴۹) خاص هر که آگاه شد

او سزای قرب و اِجْری‌گاه(۵۰) شد


زآن جِرایِ روح چون نُقصان(۵۱) شود

جانَش از نُقصانِ آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است

که سَمَنْ‌زارِ(۵۲) رضا آشفته است


(۴۷شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق

(۴۸یَم: دریا

(۴۹جِرا: نفقه، مواجب، مستمری

(۵۰اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی

(۵۱نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۵۲سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نهد؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558


گُوی شو، می‌گَرد بر پهلویِ صدق

غَلْطْ غَلْطان در خَمِ چوگانِ عشق


سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۱

Sa’adi Poem (Moezeh, Qazal) # 21 


به حوادث مُتفرّق نشوند اهلِ بهشت

طفل باشد که به بانگِ جَرَسی(۵۳) برخیزد


(۵۳جَرَس: زنگ

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشق

کرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ست


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #54


«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ»


«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shams


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخیِ تو جان را همه طعمِ شِکَر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۵۴)

که: بگویید از طریقِ انبساط


(۵۴بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 637, Divan e Shams


درین بَحر درین بَحر، همه چیز بگنجد 

مترسید، مترسید، گریبان مدرانید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴   

Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، 

باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»

 

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #566


پنبه اندر گوشِ حِسِّ دون کنید(۵۵)

بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنید


پنبهٔ آن گوشِ سِر، گوشِ سَر است

تا نگردد این کَر، آن باطن، کَر است‌‌


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت(۵۶) شوید

تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید


 اگر می‌خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید 

باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید. 


(۵۵پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن

(۵۶فکرت: اندیشه

------------

قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت در حالی که 

از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»   


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569


نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طِمّ و رِمّ(۵۷)

حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمی و یُصِمّ


در نتيجه خوب و بدِ هیچ چیز را نمی تواند ببیند، 

زیرا علاقه وافر تو به چیزی، تو را کور و کر می کند.


(۵۷طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


 حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، 

زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.


حدیث

 

«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»    


حدیث


«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»


«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362


 کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن


آری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. 

ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.


کورم از غیر خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۵۸) عشق این باشد بگو


(۵۸مقتضا: لازمه، اقتضا شده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


ویرانیِ دو کون درین ره عمارت است

ترکِ همه فواید در عشق فایده‌ست


شیخ بهایی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۵

Sheikh Bahaaei Poem (Qazal) # 25


ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shams


عاشقی بر من، پریشانت کنم

کم عمارت کن، که ویرانت کنم


گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264


آن بهاران مُضمَرست(۵۹) اندر خزان

در بهارست آن خزان، مگْریز از آن


همرهِ غم باش، با وحشت بساز

می‌طلب در مرگِ خود عُمرِ دراز


(۵۹مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2284, Divan e Shams


در ده ویرانه تو گنج نهان است ز هو

هین ده ویران تو را نیز به بغداد مده


والله تیره شب تو، به ز دو صد روز نکو

شب مده و روز مجو، عاج به شِمشاد(۶۰) مده


(۶۰شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams


خاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1744


من چه غم دارم که ویرانی بُوَد؟

زیرِ ویران، گنجِ سلطانی بُوَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


عیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلا

دست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shams


چو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشک

اگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shams


خوش بچَر ای گاوِ عنبربخشِ(۶۱) نَفْسِ مطمئن(۶۲)

در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی(۶۳) کنی


(۶۱گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو

(۶۲نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر

(۶۳خوش پوزی: پاک دهنی

------------

قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083


قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست

قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80


مایده(۶۴) از آسمان در می‌رسید

بی‌صُداع(۶۵) و بی‌فروخت و بی‌خرید(۶۶)


در میانِ قومِ موسی چند کَس

بی‌ادب گفتند: کو سیر و عدس؟!


منقطع شد نان و خوان(۶۷) از آسمان

ماند رنجِ زرع و بیل و داسمان


باز عیسی چون شفاعت کرد حق

خوان فرستاد و غنیمت بر طَبَق(۶۸)


باز گستاخان، ادب بگذاشتند

چون گدایان زَلّه‌ها(۶۹) برداشتند


لابه کرده(۷۰) عیسی ایشان را که این

دائم است و کم نگردد از زمین


بدگمانی کردن و حرص‌آوری(۷۱)

کفر باشد پیش خوانِ مهتری(۷۲)


زان گدارویانِ(۷۳) نادیده(۷۴) ز آز

آن در رحمت بر ایشان شد فراز(۷۵)


(۶۴مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت

(۶۵صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت

(۶۶فروخت و خرید: فروختن و خریدن

(۶۷خوان: سفره، مائده

(۶۸طَبَق: هر ظرفِ پهن و گرد که بر آن غذا خورند

(۶۹زَلّه: باقیماندهٔ غذایی است که مهمان با خود بَرَد.

(۷۰لابه کردن: زاری کردن و درخواست نمودن

(۷۱حرص‌آوری: آزمندی کردن، حرص زدن

(۷۲مِهْتر: رييس و سردارِ قوم

(۷۳گدارو: وقیح و سخت‌رو، آنکه در گدایی کردن اصرار می‌کند.

(۷۴نادیده: آزمند و حریص

(۷۵فراز: در اینجا یعنی بسته

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 20, Divan e Shams


بر خارپشتِ هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!

ساکن نشین، وین ورد خوان: جاءَ الْقَضا ضاقَ الْفَضا


چون قضا آید، فضا تنگ می شود.


فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَا


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250


«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا 

وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» 


«چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، 

بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابت‌قدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»


قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #46


«وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»


«صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 613, Divan e Shams


زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا

عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


رو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستی

هر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 702, Divan e Shams


پرکندگی(۷۶) از نفاق خیزد

پیروزی از اتّفاق خیزد


تو ناز کنی و یارِ تو ناز

چون ناز دو شد، طلاق خیزد


ور زانکه نیاز پیش آری

صد وصلت و صد عِناق(۷۷) خیزد


(۷۶پرکندگی: پراکندگی، پریشانی

(۷۷عناق: دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841


محو می‌‌باید نه نحو اینجا، بدان

گر تو محوی، بی‌‌خطر در آب ران


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کارست بگزار و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530


 گفت: مُفتیِّ(۷۸) ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شوی


ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ

ور خوری، باری ضَمانِ(۷۹) آن بده


(۷۸مُفتی: فتوا دهنده

(۷۹ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


در بارگاهِ دیو درآیی که داد، داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3284


گر ندیدی دیو را، خود را ببین

بی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۸۰)


(۸۰جَبین: پیشانی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #402


 زین شکنجه و امتحان، آن مبتلا

می‌کند از تو شکایت با خدا


کای خدا افغان ازین گُرگِ کُهُن

گویدش: نَک، وقت آمد، صبر کُن


دادِ تو وا خواهم از هر بی‌خبر

داد، کِه‌دْهَد جز خدایِ دادگر؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411


صبح نزدیک است، خامُش، کم خروش

من همی‌کوشم پیِ تو، تو مَکوش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر

این نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2206


آنکه عاقل بود عزمِ راه کرد

عزمِ راهِ مشکلِ ناخواه(۸۱) کرد


گفت: با اینها ندارم مشورت

که یقین سُستَم کنند از مَقْدِرت(۸۲)


مِهرِ زاد و بوم بر جانْشان تَنَد

کاهلی و جهلشان بر من زند


مشورت را زنده‌ای باید نکو

که تو را زنده کند، و آن زنده کو؟


ای مسافر با مسافر رایْ زن

زآنکه پایت لنگ دارد رایِ زن


(۸۱ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب

(۸۲مَقْدِرت: قدرت و توانایی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266


آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَست

مَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ست


تو خلافش کُن که از پیغمبران

این چنین آمد وصیّت در جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2273


 مَشْورت با نفسِ خود گر می‏کنی

هر چه گوید، کُن خلافِ آن دَنی(۸۳)


گر نماز و روزه می‏فرمایدت

نفس، مَکّارست، مکری زایدت‏


مَشْورت با نفسِ خویش اندر فِعال

هر چه گوید، عکسِ آن باشد کمال‏


(۸۳دَنى: فرومايه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #636


گرچه این مستی چو بازِ اَشْهَب است

برتر از وی در زمینِ قدس هست


رَوْ سرافیلی شو اندر امتیاز

در دَمَندهٔ روح و مست و مست‌ساز


------------------------

مجموع لغات:


(۱تشنیع: بدگویی، زشت گویی

(۲مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده

(۳اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.

(۴زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.

(۵آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.

(۶قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۷بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

(۸بوک: ای بسا، باشد که

(۹گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۱۰دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

(۱۱اِکسیر: کیمیا

(۱۲خسته: زخمی

(۱۳ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن

(۱۴یک بَدَست: یک وجب

(۱۵قَرین: همنشین

(۱۶ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی

(۱۷تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن

(۱۸فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. 

(۱۹خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.

(۲۰لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا

(۲۱پی: بنیان، شالوده، پایه

(۲۲بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.

(۲۳عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن

(۲۴عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا

(۲۵تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار

(۲۶سَقَم: بیماری

(۲۷سَیران: سیر و گردش

(۲۸هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن

(۲۹سرکگی: ترشی

(۳۰اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.

(۳۱پای کم آوردن: کم آمدن

(۳۲خَل: سرکه

(۳۳خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.

(۳۴پُفو: پُف

(۳۵اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت

(۳۶مَرْتَع كردن: چریدن

(۳۷مُطَهَّر: پاک و پاکیزه

(۳۸دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ

(۳۹غَزا: جنگ و کارزار

(۴۰خَدو: آبِ دهان، تُف

(۴۱کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.

(۴۲حِراب: جنگ و محاربه

(۴۳کَهْ: مخفّفِ كاه

(۴۴حِلم: فضاگشایی

(۴۵سَرْخَیل: سردسته، سرگروه

(۴۶لِگام: افسار

(۴۷شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق

(۴۸یَم: دریا

(۴۹جِرا: نفقه، مواجب، مستمری

(۵۰اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی

(۵۱نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۵۲سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.

(۵۳جَرَس: زنگ

(۵۴بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره

(۵۵پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن

(۵۶فکرت: اندیشه

(۵۷طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک

(۵۸مقتضا: لازمه، اقتضا شده

(۵۹مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده

(۶۰شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.

(۶۱گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو

(۶۲نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر

(۶۳خوش پوزی: پاک دهنی

(۶۴مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت

(۶۵صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت

(۶۶فروخت و خرید: فروختن و خریدن

(۶۷خوان: سفره، مائده

(۶۸طَبَق: هر ظرفِ پهن و گرد که بر آن غذا خورند

(۶۹زَلّه: باقیماندهٔ غذایی است که مهمان با خود بَرَد.

(۷۰لابه کردن: زاری کردن و درخواست نمودن

(۷۱حرص‌آوری: آزمندی کردن، حرص زدن

(۷۲مِهْتر: رييس و سردارِ قوم

(۷۳گدارو: وقیح و سخت‌رو، آنکه در گدایی کردن اصرار می‌کند.

(۷۴نادیده: آزمند و حریص

(۷۵فراز: در اینجا یعنی بسته

(۷۶پرکندگی: پراکندگی، پریشانی

(۷۷عناق: دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن

(۷۸مُفتی: فتوا دهنده

(۷۹ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

(۸۰جَبین: پیشانی

(۸۱ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب

(۸۲مَقْدِرت: قدرت و توانایی

(۸۳دَنى: فرومايه


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم خاصیت سگ چنین بده‌ست


کوه است نیست که که به بادی ز جا رود

آن گله پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


گر قاعده‌ست این که ملامت بود ز عشق

کری گوش عشق از آن نیز قاعده‌ست


ویرانی دو کون درین ره عمارت است

ترک همه فواید در عشق فایده‌ست


عیسی ز چرخ چارم می‌گوید الصلا

دست و دهان بشوی که هنگام مایده‌ست


رو محو یار شو به خرابات نیستی

هر جا دو مست باشد ناچار عربده‌ست


در بارگاه دیو درآیی که داد داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر

این نفس ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست


گر نظم و نثر گویی چون زر جعفری

آن سو که جعفرست خرافات فاسده‌ست


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #114-115


«قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا 

عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»


«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده‌اى از آسمان بفرست، 

تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى‌آيند عيدى و نشانى از تو باشد، 

و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى‌دهندگان هستى.»


«قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ» 


«خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى‌فرستم؛ ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود 

چنان عذابش مى‌كنم كه هيچ يک از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329


پیش چشمت داشتی شیشه کبود

ز آن سبب عالم کبودت می‌‌نمود


گر نه کوری این کبودی دان ز خویش

خویش را بد گو مگو کس را تو بیش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038


گر همان عیبت نبود ایمن مباش

بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش‏


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276


چون تهی گشت و وجود او نماند

باز جانش را خدا در پیش خواند


چون شکست آن کشتی او بی‌مراد

در کنار رحمت دریا فتاد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مرده‌تن

جان من باشد که رو آرد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم ببیند بخششم


جان نامحرم نبیند روی دوست

جز همان جان کاصل او از کوی اوست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز 


خواه در صد سال خواهی یک زمان

این امانت واگزار و وارهان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین بی صبر و حزمی کس نجست

حزم را خود صبر آمد پا و دست


حزم کن از خورد کین زهرین گیاست

حزم کردن زور و نور انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جهد

کوه کی مر باد را وزنی نهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد

شیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #591


هیچ کنجی بی‏دد و بی‏دام نیست

جز به خلوت‏گاه حق آرام نیست‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386


پس چه چاره جز پناه چاره‌گر

ناامیدی مس و اکسیرش نظر


ناامیدی‌ها به پیش او نهید

تا ز درد بی‏دوا بیرون جهید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shams


خسته و بسته‌ست دل و دست من

دست غم یوسف کنعان من


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298


گفت مادر تا جهان بوده‌ست از این

کارافزایان بدند اندر زمین


هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود کایشان ریش خود بر می‌کنند


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839


در پناه لطف حق باید گریخت

کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166


یک بدست از جمع رفتن یک زمان

مکر شیطان باشد این نیکو بدان‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #563


مر مرا تقلیدشان بر باد داد

که دو صد لعنت بر آن تقلید باد


خاصه تقلید چنین بی‏حاصلان

خشم ابراهیم با بر آفلان‏


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305


تیر را مشکن که آن تیر شهی است

نیست پرتاوی ز شصت آگهی است


ما رمیت اذ رمیت گفت حق

کار حق بر کارها دارد سبق


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»


خشم خود بشکن تو مشکن تیر را

چشم خشمت خون شمارد شیر را


بوسه ده بر تیر و پیش شاه بر

تیر خون‌آلود از خون تو تر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1015, Divan e Shams


ای خورده جام ذوالمنن تشنیع بیهوده مزن

زیرا که فاز من‌ شکر زیرا که خاب من کفر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088


گفت ای یاران از آن دیوان نیم

که ز لا حولی ضعیف آید پیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126


از گمان و از یقین بالاترم

وز ملامت بر نمی‌گردد سرم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم خاصیت سگ چنین بده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #10


نوح نهصد سال دعوت می‌نمود

دم به دم انکار قومش می‌فزود


هیچ از گفتن عنان واپس کشید

هیچ اندر غار خاموشی خزید


گفت از بانگ و علالای سگان

هیچ واگردد ز راهی کاروان


یا شب مهتاب از غوغای سگ

سست گردد بدر را در سیر تگ


مه فشاند نور و سگ عوعو کند

هر کسی بر خلقت خود می‌تند


هر کسی را خدمتی داده قضا

در خور آن گوهرش در ابتلا


چونکه نگذارد سگ آن نعره سقم

من مهم سیران خود را چون هلم


چونکه سرکه سرکگی افزون کند

پس شکر را واجب افزونی بود


قهر سرکه لطف هم‌چون انگبین

کین دو باشد رکن هر اسکنجبین


انگبین گر پای کم آرد ز خل

آید آن اسکنجبین اندر خلل


قوم بر وی سرکه‌ها می‌ریختند

نوح را دریا فزون می‌ریخت قند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2082


 هر که بر شمع خدا آرد پفو

شمع کی میرد بسوزد پوز او


چون تو خفاشان بسی بینند خواب

کین جهان ماند یتیم از آفتاب


موج‌های تیز دریاهای روح

هست صدچندان که بد طوفان نوح


لیک اندر چشم کنعان موی رست

نوح و کشتی را بهشت و کوه جست


کوه و کنعان را فرو برد آن زمان

نیم موجی تا به قعر امتهان


قرآن كريم، سورهٔ هود (١١)، آيهٔ ۴۳

Quran, Sooreh Hud(#11), Line #43


«قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ 

مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»


«گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. 

گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌اى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. 

ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.»


مه فشاند نور و سگ وع‌وع کند

سگ ز نور ماه کی مرتع کند


شبروان و همرهان مه به تگ

ترک رفتن کی کنند از بانگ سگ


جزو سوی کل دوان مانند تیر

کی کند وقف از پی هر گَنده‌پیر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752


زاغ ایشان گر به صورت زاغ بود

بازهمت آمد و مازاغ بود


قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17


«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»


«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309


عقل کل را گفت مازاغ البصر

عقل جزوی می‌کند هر سو نظر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656


گفت پیغمبر که اصحابی نجوم

ره‌روان را شمع و شیطان را رجوم‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2961


ای که خود را شیر یزدان خوانده‌ای

سالها شد با سگی در مانده‌ای


چون کند این سگ برای تو شکار

چون شکار سگ شده‌ستی آشکار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


کوه است نیست که که به بادی ز جا رود

آن گله پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3721


از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان مطهر از دغل


در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری بر آورد و شتافت‌‌


او خدو انداخت بر روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3725


در زمان انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غزائش کاهلی


گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی‌‌محل‌‌


گفت بر من تیغ تیز افراشتی

از چه افکندی مرا بگذاشتی


‌‌آن چه دیدی بهتر از پیکار من

تا شدی تو سست در اشکار من‌‌


آن چه دیدی که چنین خشمت نشست

تا چنان برقی نمود و باز جست‌‌


آن چه دیدی که مرا زآن عکس دید

در دل و جان شعله‌ای آمد پدید


آن چه دیدی برتر از کون و مکان

که به از جان بود و بخشیدیم جان‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٧٨٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3787


گفت من تیغ از پی حق می‌‌زنم

بنده حقم نه مأمور تنم‌‌


شیر حقم نیستم شیر هوا

فعل من بر دین من باشد گوا


ما رمیت اذ رمیتم در حراب

من چو تیغم و آن زننده آفتاب


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794


که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد

کوه را کی در رباید تندباد


آنکه از بادی رود از جا خسی است

زآنکه باد ناموافق خود بسی است‌‌


باد خشم و باد شهوت باد آز

برد او را که نبود اهل نماز


کوهم و هستی من بنیاد اوست

ور شوم چون کاه بادم باد اوست


جز به باد او نجنبد میل من

نیست جز عشق احد سرخیل من‌‌


خشم بر شاهان شه و ما را غلام

خشم را هم بسته‌‌ام زیر لگام


تیغ حلمم گردن خشمم زده‌ست

خشم حق بر من چو رحمت آمده‌ست


غرق نورم گر چه سقفم شد خراب

روضه گشتم گر چه هستم بو تراب‌‌


چون در آمد در ميان غير خدا

تیغ را اندر ميان كردن سزا


تا احب لـله آید نام من

تا که ابغض لـله آید کام من‌‌


تا که اسم و حقیقت من برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شبه‌ش در گردد و او یم شود


زآن جرای خاص هر که آگاه شد

او سزای قرب و اجری‌گاه شد


زآن جرای روح چون نقصان شود

جانش از نقصان آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است

که سمن‌زار رضا آشفته است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215


کاه باشد کو به هر بادی جهد

کوه کی مر باد را وزنی نهد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558


گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدق

غلط غلطان در خم چوگان عشق


سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۱

Sa’adi Poem (Moezeh, Qazal) # 21 


به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت

طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر قاعده‌ست این که ملامت بود ز عشق

کری گوش عشق از آن نیز قاعده‌ست


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #54


«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ»


«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shams


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخی تو جان را همه طعم شکر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 637, Divan e Shams


درین بحر درین بحر همه چیز بگنجد 

مترسید مترسید گریبان مدرانید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی او زبان نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود انصتوا


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴   

Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، 

باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»

 

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #566


پنبه اندر گوش حس دون کنید

بند حس از چشم خود بیرون کنید


پنبه آن گوش سر گوش سر است

تا نگردد این کر آن باطن کر است‌‌


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید


اگر می‌خواهید خطاب به سوی من برگردید حق تعالی را بشنوید 

باید از قید و بند حواس ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید 



قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت در حالی که 

از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»   


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569


نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طم و رم

حبک الـاشیا یعمی و یصم


در نتيجه خوب و بد هیچ چیز را نمی تواند ببیند 

زیرا علاقه وافر تو به چیزی تو را کور و کر می کند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، 

زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362


کوری عشق‌ست این کوری من

حب یعمی و یصم است ای حسن


آری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی 

ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شود


کورم از غیر خدا بینا بدو

مقتضای عشق این باشد بگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


ویرانی دو کون درین ره عمارت است

ترک همه فواید در عشق فایده‌ست


شیخ بهایی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۵

Sheikh Bahaaei Poem (Qazal) # 25


ما ز دوست غیر از دوست مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shams


عاشقی بر من پریشانت کنم

کم عمارت کن که ویرانت کنم


گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264


آن بهاران مضمرست اندر خزان

در بهارست آن خزان مگریز از آن


همرهِ غم باش با وحشت بساز

می‌طلب در مرگ خود عمر دراز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2284, Divan e Shams


در ده ویرانه تو گنج نهان است ز هو

هین ده ویران تو را نیز به بغداد مده


والله تیره شب تو به ز دو صد روز نکو

شب مده و روز مجو عاج به شمشاد مده


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams


خاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1744


من چه غم دارم که ویرانی بود

زیر ویران گنج سلطانی بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


عیسی ز چرخ چارم می‌گوید الصلا

دست و دهان بشوی که هنگام مایده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shams


چو آهوی ختنی خون تو شود همه مشک

اگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shams


خوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئن

در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی کنی


قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083


قوت اصلی بشر نور خداست

قوت حیوانی مر او را ناسزاست‏


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80


مایده از آسمان در می‌رسید

بی‌صداع و بی‌فروخت و بی‌خرید


در میان قوم موسی چند کس

بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس


منقطع شد نان و خوان از آسمان

ماند رنج زرع و بیل و داسمان


باز عیسی چون شفاعت کرد حق

خوان فرستاد و غنیمت بر طبق


باز گستاخان ادب بگذاشتند

چون گدایان زله‌ها برداشتند


لابه کرده عیسی ایشان را که این

دائم است و کم نگردد از زمین


بدگمانی کردن و حرص‌آوری

کفر باشد پیش خوان مهتری


زان گدارویان نادیده ز آز

آن در رحمت بر ایشان شد فراز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 20, Divan e Shams


بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا

ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا


چون قضا آید فضا تنگ می شود


فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250


«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا 

وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» 


«چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، 

بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابت‌قدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»


قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #46


«وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»


«صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 613, Divan e Shams


زین مردمِ کارافزا زین خانه پرغوغا

عیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


رو محو یار شو به خرابات نیستی

هر جا دو مست باشد ناچار عربده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 702, Divan e Shams


پرکندگی از نفاق خیزد

پیروزی از اتفاق خیزد


تو ناز کنی و یار تو ناز

چون ناز دو شد طلاق خیزد


ور زانکه نیاز پیش آری

صد وصلت و صد عناق خیزد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841


محو می‌‌باید نه نحو اینجا بدان

گر تو محوی بی‌‌خطر در آب ران


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کارست بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530


گفت مفتی ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی


ور ضرورت هست هم پرهیز به

ور خوری باری ضمان آن بده


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


در بارگاه دیو درآیی که داد داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3284


گر ندیدی دیو را خود را ببین

بی جنون نبود کبودی در جبین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #402


زین شکنجه و امتحان آن مبتلا

می‌کند از تو شکایت با خدا


کای خدا افغان ازین گرگ کهن

گویدش نک وقت آمد صبر کن


داد تو وا خواهم از هر بی‌خبر

داد که‌دهد جز خدای دادگر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411


صبح نزدیک است خامش کم خروش

من همی‌کوشم پی تو تو مکوش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر

این نفس ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2206


آنکه عاقل بود عزم راه کرد

عزم راه مشکل ناخواه کرد


گفت با اینها ندارم مشورت

که یقین سستم کنند از مقدرت


مهر زاد و بوم بر جانشان تند

کاهلی و جهلشان بر من زند


مشورت را زنده‌ای باید نکو

که تو را زنده کند و آن زنده کو


ای مسافر با مسافر رای زن

زآنکه پایت لنگ دارد رای زن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266


آنچه گوید نفس تو کاینجا بدست

مشنوش چون کار او ضد آمده‌ست


تو خلافش کن که از پیغمبران

این چنین آمد وصیت در جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2273


 مشورت با نفس خود گر می‏کنی

هر چه گوید کن خلاف آن دنی‏


گر نماز و روزه می‏فرمایدت

نفس مکارست مکری زایدت‏


مشورت با نفس خویش اندر فعال

هر چه گوید عکس آن باشد کمال‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #636


گرچه این مستی چو باز اشهب است

برتر از وی در زمین قدس هست


رو سرافیلی شو اندر امتیاز

در دمنده روح و مست و مست‌ساز


Tags

916


Comments

  1. shirin7sh
    2 years, 6 months ago

    مه بدر نور بارد سگ کوی بانگ دارد
    ز برای بانگ هر سگ مگذار روشنایی

    هر گاه چون کوه فضا را باز کنیم و از انسانهای همانیده با ذهن که حرص همانیدگی ها آنها را به این سو و آن سو می برد تقلید نمی کنیم، باد رنجش، حسادت و خشم و ... آنهابر ما بی اثر خواهد بود و چون کاه از کنار کوه رد می شود

    درود بر آموزگار عشق و خرد
    هزاران شکر وصدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #916
برنامه صوتی شماره ۹۱۶ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 4,135
Submitted by: , May 11 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S