مولوی، دیوان شمس، شماره ۱۷۸۶
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
امروزمرابااین-برنام ه-زنده-کردید
درودبرشما
از این پرسش که آیا حقیقتی ماوراء هستی بشری موجود است یا نه؛ دو گونه پاسخ در تمدّنهای بشری فرا روئید. ابن سینا در تمدّن اسلامی، دو منبع را برای تفحض در این جـُستار عرضه کرد. یکی همان عقلانیت یعنی خرد ِنقاد ِآزاد و مستقل بود که مـَظهر پیدایش جنبش روشنگری اروپا در قرن هجدهم و فراروئی تمدّن غربی شد و دیگری همانا اعتقاد و اندیشه دینی در موجودیت خدا بعنوان منبع وحی بود. ابن سینا می گفت: با آزاد-گذاری این دو منبع در تعاطی و گفتگو؛ می توان به کـُنه حقیقت واقف شد. ابن سینا نتوانست پاسخی به این پرسشواره بدهد که بنیان هستی واجد چه حقیقتی ست. مولانا رومی در حدود دو قرن ِبعد؛ بنیاد ِتفکر ِدو منبعی ابن سینا را به چالش کشید و نشان داد که ثنویت چه در وجه عقلانیت و چه در وجه مذهب، طریق حصول به معرفت و پیوند با حقیقت نیست. امروز پس از گذشت هفت قرن از تدوین سخن مولانا؛ رَهیافت عرفان ایرانی را سرلوحه گره گشائی از وضعیت محنت باری بدانیم که بدان دچاریم. تساهل و روا-داری عرفان ایرانی هیچگونه تقابل و یا تناقضی با اعلامیه جهانی حقوق بشر و با برقراری آزادیهای مدنی و مردم-سالاری ندارد.