Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #797
برنامه صوتی شماره ۷۹۷ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 398 votes | 8997 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه صوتی شماره ۷۹۷ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۶ ژانویه ۲۰۲۰ - ۱۷ دی




مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1745, Divan e Shams


فضول گشته‌ام امروز، جنگ می جویم

منوش(۱) نکته مستان که یاوه(۲) می گویم


تنا، بسوز چو هیزم، که از تو سیر شدم

دلا، برو تو ز پیشم، تو را نمی‌جویم


لگن نهاد خیالش به چشمهء چشمم

بهانه کرد کز این آب جامه می شویم


بگفتمش که: به خونابه جامه چون شویی؟

بگفت: خون همه زان سوست و من از این سویم


به سویِ تو همه خون است و سویِ من همه آب

نه قبطیم، که در این نیل موسوی خویم

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams


مَکُن رازِ مَرا ای جان فَسانه

شنیدستی مَجالِسْ بِالأَمانَه


« موانع مَنِ ذهنی من: وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی، که به نظر 

من نمی گذارند، من در این لحظه زندگی کنم و اگر آن موانع رفع شوند، زندگی 

من شروع می شود.»


« مسایل مَنِ ذهنی من: وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی که خودشان 

را به من به صورت گره ذهنی یا مساله ارائه می کنند و من نمی خواهم یا اصلاً 

نمی توانم برای حل آنها کاری کنم.»


« دشمنان مَنِ ذهنی من: اشخاص و یا وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی، 

که به نظر من فعالانه در پایین آوردن کیفیت زندگی من یا محروم کردن من از زندگی 

می کوشند. من ذهنی برای بقا، از آنها به صورت قطب استفاده می کند و انرژی 

مخرب ایجاد میکند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۳) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیَکُون ‌ست، نه موقوفِ علل


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211


شرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زند

دیو را در شیشهٔ حجّت کند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921


دیده ما چون بسی علّت دروست

رو فنا کُن دید خود در دید دوست


دید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض

یابی اندر دید او کل غَرَض 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 557


روی نفس مطمئنّه در جسد

زخم ناخن های فکرت(۴) می‌کشد


فکرتِ بَد ناخنِ پُر زهر دان

می‌خراشد در تَعَمُّق(۵) روی جان


تا گشاید عقدهٔ اِشکال را

در حَدَث(۶) کرده ست زرین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای مُنْتَهی(۷)

عقده یی سخت ست بر کیسهٔ تهی


در گشادِ عقده‌ها گشتی تو پیر

عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌یی که آن بر گلوی ماست سخت

که بدانی که خَسی(۸) یا نیک‌بخت؟


حَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمی

خرج این کُن دَم، اگر آدم‌ دمی


حدِّ اَعیان(۹) و عَرَض(۱۰) دانسته گیر

حدِّ خود را دان، که نبود زین گزیر


چون بدانی حدِّ خود زین حد گُریز

تا به بی‌حد در رسی ای خاکْ‌بیز(۱۱)


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 94


گفتم آخر آینه از بهرِ چیست؟

تا بداند هر کسی کو چیست و کیست؟


آینهٔ آهن(۱۲) برای پوستهاست

آینهٔ سیمایِ جان، سنگی‌ْ بهاست


آینهٔ جان نیست اِلّا رویِ یار

رویِ آن یاری که باشد زآن دیار


گفتم: ای دل آینهٔ کُلّی(۱۳) بجو

رَوْ به دریا، کار بر ناید به جُو


زین طلب بنده به کویِ تو رسید

دردْ، مریم را به خُرمابُن(۱۴) کَشید*


دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد

شد دلِ نادیده، غرقِ دیده شد 


آینهٔ کُلّی تو را دیدم اَبَد

دیدم اندر چشمِ تو، من نقشِ خَود


گفتم: آخر خویش را من یافتم

در دو چشمش، راهِ روشن یافتم


گفت وَهمَم(۱۵): کان خیالِ توست هان

ذاتِ خود را از خیالِ خود بدان


نقش من از چشم تو آواز داد

که منم تو، تو منی در اتحاد


* قرآن کریم، سوره مريم (۱۹)، آیه ۲۳

Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #23


« فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا 

وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا »


« درد زاييدن او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: اى 

كاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1500


چه عجب که سِرّ ز بد پنهان کنی

این عجب که سِرّ ز خود، پنهان کنی


کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَود

تا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَد


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3496


 بر صدف آید ضرر نی بر گوهر 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 497


 چون نباشد قوتی پرهیز به 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 724


 تا نمیری نیست جان کندن تمام


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2897


 نعمت آرد غفلت و شکر انتباه 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4112


 مرع غافل می خورد دانه ز دام


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1407


 دانه کمتر خور مکن چندین رفو 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


 صبر و خاموشی جذوب رحمت است 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1905, Divan e Shams


اگر تو عاشقی غم را رها کن 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3147


 هست با هر خوب یک لالای زشت 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 771, Divan e Shams


 ره آسمان درون است پر عشق را بجنان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1400, Divan e Shams


 هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3058, Divan e Shams


  مباش در قفسی و کناره بامی 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2909


 احتما کن احتما ز اندیشه ها 


مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1815, Divan e Shams


 هر چیز که در جستن آنی، آنی 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1404, Divan e Shams


 کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم؟  


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


 کار او کن فیکون است نه موقوف علل 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2198, Divan e Shams


 جمله خشم از کبر خیزد واز تکبر پاک شو 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 441, Divan e Shams


 هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1832, Divan e Shams


 باغ که بی تو سبز شد دی بدهد سزای او 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1400, Divan e Shams


 رحمت حق آب بود، جز که به پستی نرود 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 378


این جهان دامست و دانه‌ ش آرزو

در گریز از دام ها روی آر زو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1658, Divan e Shams


عاشقم، از عاشقان نگریختم

وز مَصاف ای پهلوان، نگریختم


حمله بردم سوی شیران همچو شیر

همچو روبه از میان نگریختم


قصدِ بامِ آسمان می داشتم

از میانِ نردبان نگریختم


چونکه من دارو بدم هر درد را

از صُداعِ این و آن نگریختم


هیچ دیدی دارو کز دردی گریخت؟

داروَم من، همچنان نگریختم


پیروِ پیغامبران بودم به جان

من ز تهدیدِ خَسان نگریختم


زنده کوشم در شکارِ زندگی

زنده باشم، چون ز جان نگریختم

   

چشمِ تیراندازش آنگه یافتم

که ز تیرِ خَرکمان نگریختم


زخمِ تیغ و تیرِ من منصور شد

چون که از زخمِ سِنان نگریختم

  

بحرِ قندم، از تُرُش باکیم نیست

سودمندم، از زیان نگریختم


شمسِ تبریزی چو آمد آشکار

ز آشکارا و نهان نگریختم


قرآن کریم، سوره بلد(۹۰)، آیه ۱۲-۱

Quran, Sooreh Al-Balad(#90), Line #1-12


لَا أُقْسِمُ بِهَٰذَا الْبَلَدِ (١)


قسم به اين شهر.


وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَٰذَا الْبَلَدِ (٢)


و تو در اين شهر سكنا گرفته‌اى.


وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ (٣)


و قسم به پدر و فرزندانى كه پديد آورد،


لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ (۴)


كه آدمى را در رنج و محنت بيافريده‌ايم،


أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (۵)


آيا مى‌پندارد كه كس بر او چيره نگردد؟


يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا (۶)


مى‌گويد: مالى فراوان را تباه كردم.


أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (٧)


آيا مى‌پندارد كه كسى او را نديده است؟


أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (٨)


آيا براى او دو چشم نيافريده‌ايم؟


وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ (٩)


و يك زبان و دو لب؟


وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (١٠)


و دو راه پيش پايش ننهاديم؟


فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (١١)


و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد.


وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ (١٢)


و تو چه دانى كه گذرگاه سخت چيست؟




(۱) منوش: مشنو (از مصدر نیوشیدن)

(۲) یاوه: مجازاً سخن بیهوده و بی معنی، شوخی بی مزه

(۳) نَفَخْتُ: دمیدم

(۴) فِکرَت: فکر، اندیشه

(۵) تَعَمُّق: دور اندیشی و کنجکاوی و دقت در امری

(۶) حَدَث: سرگین، مدفوع

(۷) مُنْتَهی: به پایان رسیده، کمال یافته

(۸) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه

(۹) اَعیان: جمع عَین، در اینجا مراد جوهر است.

(۱۰) عَرَض: ماهیتی است که اگر موجود شود وجودش قائم به جوهر است، مانند رنگ و شکل و کمیت جسم که به جسم قائم است، [مقابل جوهر] آنچه قائم به غیر باشد.

(۱۱) خاکْبیز: خاک بیزنده، (بیختن: الک کردن، غربال کردن)، کسی که خاک را غربال می کند.

(۱۲) آینهٔ آهن: صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار می رفته است.

(۱۳) آینهٔ کُلّی: در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده می باشد.

(۱۴) خُرمابُن: درخت خرما، نخل

(۱۵) وَهمَ: خیال، پندار، آن قسمت از مغز که تخیّل می کند.


*************************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1745, Divan e Shams


فضول گشته‌ام امروز جنگ می جویم

منوش نکته مستان که یاوه می گویم


تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم

دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم


لگن نهاد خیالش به چشمهء چشمم

بهانه کرد کز این آب جامه می شویم


بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی؟

بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم


به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب

نه قبطیم که در این نیل موسوی خویم

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2346, Divan e Shams


مکن راز مرا ای جان فسانه

شنیدستی مجالس بالأمانه


« موانع مَنِ ذهنی من: وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی، که به نظر 

من نمی گذارند، من در این لحظه زندگی کنم و اگر آن موانع رفع شوند، زندگی 

من شروع می شود.»


« مسایل مَنِ ذهنی من: وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی که خودشان 

را به من به صورت گره ذهنی یا مساله ارائه می کنند و من نمی خواهم یا اصلاً 

نمی توانم برای حل آنها کاری کنم.»


« دشمنان مَنِ ذهنی من: اشخاص و یا وضعیت های ساخته شده به وسیله من ذهنی، 

که به نظر من فعالانه در پایین آوردن کیفیت زندگی من یا محروم کردن من از زندگی 

می کوشند. من ذهنی برای بقا، از آنها به صورت قطب استفاده می کند و انرژی 

مخرب ایجاد میکند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون ‌ست نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211


شرع بهر دفع شر رایی زند

دیو را در شیشهٔ حجت کند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921


دیده ما چون بسی علت دروست

رو فنا کن دید خود در دید دوست


دید ما را دید او نعم العوض

یابی اندر دید او کل غرض 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 557


روی نفس مطمئنه در جسد

زخم ناخن های فکرت می‌کشد


فکرت بد ناخن پر زهر دان

می‌خراشد در تعمق روی جان


تا گشاید عقدهٔ اشکال را

در حدث کرده ست زرین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای منتهی

عقده یی سخت ست بر کیسهٔ تهی


در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر

عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌یی که آن بر گلوی ماست سخت

که بدانی که خسی یا نیک‌بخت؟


حل این اشکال کن گر آدمی

خرج این کن دم اگر آدم‌ دمی


حد اعیان و عرض دانسته گیر

حد خود را دان که نبود زین گزیر


چون بدانی حد خود زین حد گریز

تا به بی‌حد در رسی ای خاک‌بیز


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 94


گفتم آخر آینه از بهر چیست؟

تا بداند هر کسی کو چیست و کیست؟


آینهٔ آهن برای پوستهاست

آینهٔ سیمای جان سنگی‌ بهاست


آینهٔ جان نیست الا روی یار

روی آن یاری که باشد زآن دیار


گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو

رو به دریا کار بر ناید به جو


زین طلب بنده به کوی تو رسید

درد مریم را به خرمابن کشید*


دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد

شد دل نادیده غرق دیده شد 


آینهٔ کلی تو را دیدم ابد

دیدم اندر چشم تو من نقش خود


گفتم آخر خویش را من یافتم

در دو چشمش راه روشن یافتم


گفت وهمم کان خیال توست هان

ذات خود را از خیال خود بدان


نقش من از چشم تو آواز داد

که منم تو تو منی در اتحاد


* قرآن کریم، سوره مريم (۱۹)، آیه ۲۳

Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #23


« فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ

نَسْيًا مَنْسِيًّا »


« درد زاييدن او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: اى 

كاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1500


چه عجب که سر ز بد پنهان کنی

این عجب که سر ز خود پنهان کنی


کار پنهان کن تو از چشمان خود

تا بود کارت سلیم از چشم بد


خویش را تسلیم کن بر دام مزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3496


 بر صدف آید ضرر نی بر گوهر 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 497


 چون نباشد قوتی پرهیز به 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 724


 تا نمیری نیست جان کندن تمام


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2897


 نعمت آرد غفلت و شکر انتباه 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4112


 مرع غافل می خورد دانه ز دام


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1407


 دانه کمتر خور مکن چندین رفو 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


 صبر و خاموشی جذوب رحمت است 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1905, Divan e Shams


اگر تو عاشقی غم را رها کن 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3147


 هست با هر خوب یک لالای زشت 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 771, Divan e Shams


 ره آسمان درون است پر عشق را بجنان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1400, Divan e Shams


 هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3058, Divan e Shams


مباش در قفسی و کناره بامی 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2909


 احتما کن احتما ز اندیشه ها 


مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1815, Divan e Shams


 هر چیز که در جستن آنی آنی 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1404, Divan e Shams


 کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم؟  


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shams


 کار او کن فیکون است نه موقوف علل 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2198, Divan e Shams


 جمله خشم از کبر خیزد واز تکبر پاک شو 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 441, Divan e Shams


 هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1832, Divan e Shams


 باغ که بی تو سبز شد دی بدهد سزای او 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1400, Divan e Shams


 رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 378


این جهان دامست و دانه‌ ش آرزو

در گریز از دام ها روی آر زو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۵۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1658, Divan e Shams


عاشقم از عاشقان نگریختم

وز مصاف ای پهلوان نگریختم


حمله بردم سوی شیران همچو شیر

همچو روبه از میان نگریختم


قصد بام آسمان می داشتم

از میان نردبان نگریختم


چونکه من دارو بدم هر درد را

از صداع این و آن نگریختم


هیچ دیدی دارو کز دردی گریخت؟

داروم من همچنان نگریختم


پیرو پیغامبران بودم به جان

من ز تهدید خسان نگریختم


زنده کوشم در شکار زندگی

زنده باشم چون ز جان نگریختم

   

چشم تیراندازش آنگه یافتم

که ز تیر خرکمان نگریختم


زخم تیغ و تیر من منصور شد

چون که از زخم سنان نگریختم

  

بحر قندم از ترش باکیم نیست

سودمندم از زیان نگریختم


شمس تبریزی چو آمد آشکار

ز آشکارا و نهان نگریختم


قرآن کریم، سوره بلد(۹۰)، آیه ۱۲-۱

Quran, Sooreh Al-Balad(#90), Line #1-12


لَا أُقْسِمُ بِهَٰذَا الْبَلَدِ (١)


قسم به اين شهر.


وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَٰذَا الْبَلَدِ (٢)


و تو در اين شهر سكنا گرفته‌اى.


وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ (٣)


و قسم به پدر و فرزندانى كه پديد آورد،


لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ (۴)


كه آدمى را در رنج و محنت بيافريده‌ايم،


أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (۵)


آيا مى‌پندارد كه كس بر او چيره نگردد؟


يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا (۶)


مى‌گويد: مالى فراوان را تباه كردم.


أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (٧)


آيا مى‌پندارد كه كسى او را نديده است؟


أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (٨)


آيا براى او دو چشم نيافريده‌ايم؟


وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ (٩)


و يك زبان و دو لب؟


وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (١٠)


و دو راه پيش پايش ننهاديم؟


فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (١١)


و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد.


وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ (١٢)


و تو چه دانى كه گذرگاه سخت چيست؟

shirin7shComment by: shirin7sh
گر قصد شما
دیدن آن خانه ی جانست
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید

هزاران شکر
هزاران سپاس


Back

Privacy Policy