Search
جستجو

Ardeshir Kamkar اردشیر کامکار
Gereft khashm zeh bostan sar e khari o bron shod...

Description

Kamanche: Ardeshir Kamkar
CD: Bi Ghobare Aadat


نوازنده کمانچه: اردشیر کامکار
آلبوم: بی غبار عادت


Rumi Qazal # 906
غزل شماره ۹۰۶ مولانا


گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد

چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد

چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد

چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد

چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی

نمود جنبش عاریه بازرفت و سکون شد

نیافت صیقل احمد ز کفر بولهب ار چه

ز سرکشی و ز مکرش دلش قنینه خون شد

فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت

چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد

منم که هجو نگویم بجز خواطر خود را

که خاطرم نفسی عقل گشت و گاه جنون شد

مرا درونه تو شهری جدا شمر به سر خود

به آب و گل نشد آن شهر من به کن فیکون شد

سخن ندارم با نیک و بد من از بیرون

که آن چه کرد و کجا رفت و این ز وسوسه چون شد

خموش کن که هجا را به خود کشد دل نادان

همیشه بود نظرهای کژنگر نه کنون شد



Rumi Mathnavi,Book 3,Line 42

مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲



حلق جان از فکر تن خالی شود

آنگهان روزیش اجلالی شود

شرط تبدیل مزاج آمد بدان

کز مزاج بد بود مرگ بدان

چون مزاج آدمی گل‌خوار شد

زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد

چون مزاج زشت او تبدیل یافت

رفت زشتی از رخش چون شمع تافت

دایه‌ای کو طفل شیرآموز را

تا بنعمت خوش کند پدفوز را

گر ببندد راه آن پستان برو

برگشاید راه صد بستان برو

زانک پستان شد حجاب آن ضعیف

از هزاران نعمت و خوان و رغیف

پس حیات ماست موقوف فطام

اندک اندک جهد کن تم الکلام

چون جنین بد آدمی بد خون غذا

از نجس پاکی برد مؤمن کذا

از فطام خون غذااش شیر شد

وز فطام شیر لقمه‌گیر شد

وز فطام لقمه لقمانی شود

طالب اشکار پنهانی شود

گر جنین را کس بگفتی در رحم

هست بیرون عالمی بس منتظم

یک زمینی خرمی با عرض و طول

اندرو صد نعمت و چندین اکول

کوهها و بحرها و دشتها

بوستانها باغها و کشتها

آسمانی بس بلند و پر ضیا

آفتاب و ماهتاب و صد سها

از جنوب و از شمال و از دبور

باغها دارد عروسیها و سور

در صفت ناید عجایبهای آن

تو درین ظلمت چه‌ای در امتحان

خون خوری در چارمیخ تنگنا

در میان حبس و انجاس و عنا

او بحکم حال خود منکر بدی

زین رسالت معرض و کافر شدی

Back

Privacy Policy