Search
جستجو
Lotfollah Majd
Aan khajeh ra dar kooye ma
Description
CD: Masters of persian traditional music
Taar: "Ostad Lotfollah Majd"
Rumi Qazal # 27
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضا
جباروار و زفت او دامن کشان میرفت او
تسخرکنان بر عاشقان بازیچه دیده عشق را
بس مرغ پران بر هوا از دامها فرد و جدا
میآید از قبضه قضا بر پر او تیر بلا
ای خواجه سرمستک شدی بر عاشقان خنبک زدی
مست خداوندی خود کشتی گرفتی با خدا
بر آسمانها برده سر وز سرنبشت اوبیخبر
همیان او پرسیم و زر گوشش پر از طال بقا
از بوسهها بر دست او وز سجدهها بر پای او
وز لورکند شاعران وز دمدمه هر ژاژخا
باشد کرم را آفتی کان کبر آرد در فتی
از وهم بیمارش کند در چاپلوسی هر گدا
بدهد درمها در کرم او نافریدست آن درم
از مال و ملک دیگری مردی کجا باشد سخا
فرعون و شدادی شده خیکی پر از بادی شده
موری بده ماری شده وان مار گشته اژدها
عشق از سر قدوسیی همچون عصای موسیی
کو اژدها را میخورد چون افکند موسی عصا
بر خواجه روی زمین بگشاد از گردون کمین
تیری زدش کز زخم او همچون کمانی شد دوتا
در رو فتاداو آن زمان از ضربت زخم گران
خرخرکنان چون صرعیان در غرغره مرگ و فنا
رسوا شده عریان شده دشمن بر او گریان شده
خویشان او نوحه کنان بر وی چو اصحاب عزا
فرعون و نمرودی بده انیانا الله میزده
اشکسته گردن آمده در یارب و در ربنا
او زعفرانی کرده رو زخمی نه بر اندام او
جز غمزه غمازهای شکرلبی شیرین لقا
تیرش عجبتر یا کمان؟ چشمش بهیتر یا دهان؟
اوبیوفاتر یا جهان؟ او محتجبتر یا هما؟
اکنون بگویم سر جان در امتحان عاشقان
از قفل و زنجیر نهان هین گوشها را برگشا
کی برگشایی گوش را کو گوش مر مدهوش را
مخلص نباشد هوش را جز یَفْعَلُ الله ما یَشا
این خواجه باخرخشه شد پرشکسته چون پشه
نالان ز عشق عایشه کابْیَضّ عَیْنی مِنْ بُکا
انّا هَلَکْنا بَعْدَکُم یا وَیْلَنا مِنْ بُعْدِکُم
مَقْتُ الْحَیوة فَقْدُکُم عُودُوا الَیْنا بِالرضا
اَلْعَقْلُ فیکُمْ مُرْتَهَن هَلْ مِنْ صَدا یَشْفی الْحَزَنْ؟
َو الْقَلْبُ مِنْکُم مُمْتَحَن فِی وَسْطِ نیران النَّوی
ای خواجه با دست و پا پایت شکستست از قضا
دلها شکستی تو بسی بر پای تو آمد جزا
این از عنایتها شمر کز کوی عشق آمد ضرر
عشق مجازی را گذر بر عشق حقست انتها
غازی به دست پور خود شمشیر چوبین میدهد
تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا
عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود
آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا
عشق زلیخا ابتدا بر یوسف آمد سالها
شد آخر آن عشق خدا میکرد بر یوسف قفا
بگریخت او یوسف پیش زد دست در پیراهنش
بدریده شد از جذب او برعکس حال ابتدا
گفتش قصاص پیرهن بردم ز تو امروز من
گفتا بسی زینها کند تقلیب عشق کبریا
مطلوب را طالب کند مغلوب را غالب کند
ای بس دعاگو را که حق کرد از کرم قبله دعا
باریک شد این جا سخن دم مینگنجد در دهن
... من مغلطه خواهم زدن این جا روا باشد دغا
Back
Privacy Policy