من ان ابرها
من ان ابرهاوآسمان بسته واتاق سرد
تمام روزهای ماه را
فسرده می نماید وخراب میکند
و من به یادت ای دیار روشنی
کنار این دریچه ها
دلم هوای آفتاب میکند
خوشا به آب و آسمان آبیت
به کوه های سربلند
به دره های سایه دار
زمین پیر پایدار
هوای توست در سرم
اگه چه این سمند عمر
به سوی دیگری شتاب میکند
نه آشنا نه همدمی
نه شانه ای ز دوستی که سر نهی بر ان دمی
تو یی ورنج و بیم تو
تو یی و بی پناهی عظیم تو
چراغ مرد خسته را
کسی نمیفروزد از حضور خویش
کسش به نام و نامه و پیام
نوازشی نمی دهد
اگر چه اشک نیم شب گهی ثواب میکند
اگر چه بردریچه ام
در آستان صبح هنوز هم ملال ابر بال میکشد
ولی من ای دیار روشنی دلم چو شام گاه توست
به سینه ام اجاق شعله خان توس
هآی دل
نگفتمت
Privacy Policy