شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
دیده رخسار تو کو تا عاشقان
در وفایت جان خود قربان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
خوش برآ با غصهای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
Privacy Policy