فریاد از آن نرگس مستی که تو داری
داد از دل بیگانه پرستی که تو داری
ترسم که یکی ز اهل وفا زنده نماند
در کشتن این طایفه دستی که تو داری
تا من آن نرگس مست تو دیدم
دین و دل دادم و مهرت خریدم
ترسم از آن که وفایت نبینم
بس جفا دیدم و محنت کشیدم
آه ز بیداد تو ای دلبر طناز
دهان غنچه کن باز
ناسزایی بگو تا بگویم که من چون شنیدم
بی تو سرآمد دور جوانی
شعله کشد باز شور نهانی
سر کشد آتش ز دلم، شعله زند آب و گلم، دانم و دانی
جانی و جانانه وشی، دم نزنم گر بکشی
یا به کمندم بکشی، یا برهانی
خواهم از دل، که با شور عشقت کند زندگانی
دل نمیرد اگر من بمیرم تو در دل بمانی
جام زهر از کف تو نوشداروست
ناسزا از لب تو طیبات است
گر بمیرم تو به مرگم بگریی
نوشم آن قطره که آب حیات است
تا که عشق تو به جانم شرر افکند
می دهدم پند
دل از این عشق، همی جان از آتش، که با جان خریدم
بی تو سرآمددور جوانی
Privacy Policy