نازنين اي سمن ، اي گل هر چمن ، شمع هر انجمن
اي بت عاشقان ، مه شيرين زبان ، دلبر نامهربان
نظري بر اين عاشق زارت فكن
بيش از اين آتش بر دل زارم نزن
از غم هجر يار شده ام بي قرار مردم از انتظار
اي نسيم سحر تو چه داري خبر از من بي بال و پر
پيش چشمانت اي صنم گلعزار
من بي مايه جلوه كنم همچو خار
كشته مرا روي تو آن خم ابروي تو
من اسيرم در آن حلقه ي گيسوي تو
تا به مژگان سياه تو نظر كردم
بهر صد تير غمت سينه سپر كردم
نازنينا تو چون روح و روان مني
سر به پايت دهم گر مژه بر هم زني
بهر تو جان بيفشانم اي جان جانانم
Privacy Policy