Search
جستجو
Hossein Omoumi
Booee Hami Ayad Mara ...
Description
CD: Hezar Avaye eshgh
Ney: Ostad Hossein Omoumi
Tombak: Majid Khalaj
Rumi Gazal # 1791
بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
کی یاد من رفت از دلش؟ ای در دل و جان منزلش
هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من
خاصه کنون از جوش اوزان جوش بیروپوش او
رحمت چو جیحون می رود در قلزم اسرار من
پردهست بر احوال من این گفتن و این قال من
ای ننگ گلزار ضمیر از فکرت چون خار من
کو نعرهای یا بانگی اندرخور سودای من؟
کو آفتابی یا مهی ماننده انوار من؟
این را رها کن قیصری آمد ز روم اندر حبش
تا زنگ را برهم زند در بردن زنگار من
نظاره کن کز بام او هر لحظهای پیغام او
از روزن دل میرسد در جان آتشخوار من
لاف وصالش چون زنم شرح جمالش چون کنم
کان طوطیان سر می کشند از دام این گفتار من
اندرخور گفتار من منگر به سوی یار من
سینای موسی را نگر در سینه افکار من
امشب در این گفتارها رمزی از آن اسرارها
در پیش بیداران نهد آن دولت بیدار من
آن پیل، بیخواب، ای عجب چون دید هندستان به شب؟
لیلی درآمد در طلب در جان مجنون وار من
امشب زسیلاب دلم ویران شود آب و گلم
کآمد به میرابی دل سرچشمه انهار من
بر گوش من زد غرهای زان مست شد هر ذرهای
بانگ پریدن می رسد زان جعفر طیار من
یا رب به غیر این زبان جان را زبانی ده روان
در قطع و وصل وحدتت تا بسکلد ز نّار من
صبر از دل من بردهای مست و خرابم کردهای
کو علم من؟ کو حلم من؟ کو عقل زیرکسار من؟
این را بپوشان ای پسر تا نشنود آن سیمبر
ای هر چه غیر داد او گر جان بود اغیار من
ای دلبر بیجفت من ای نامده در گفت من
این گفت را زیبی ببخش از زیور ای ستار من
ای طوطی هم خوان ما جز قند بیچونی مخا
نی عین گو و نی عرض نی نقش و نی آثار من
از کفر و از ایمان رهد جان و دلم آن سو رود
دوزخ بود گر غیر آن باشد فن و کردار من
ای طبلهام پرشکّرت، من طبل دیگر چون زنم؟
ای هر شکن از زلف تو صد نافه و عطار من
مهمانیم کن ای پسر این پرده می زن تا سحر
این است لوت و پوت من باغ و رز و دینار من
خفته دلم بیدار شد مست شبم هشیار شد
برقی بزد بر جان من زان ابر بامدرار من
در اولین و آخرین عشقی بننمود این چنین
ابصار عبرت دیده را، ای عبرةُ الابصار من
بس سنگ و بس گوهر شدم بس مؤمن و کافر شدم
گه پا شدم گه سر شدم در عودت و تکرار من
روزی برون آیم ز خود، فارغ شوم از نیک و بد
گویم صفات آن صمد با نطق درانبار من
جانم نشد زینها خنک یا ذا السماء و الحبک
ای گلرخ و گلزار من، ای روضه و ازهار من
امشب چه باشد؟ قرنها ننشاند آننارولظی
من آب گشتم از حیا ساکن نشد این نار من
هر دم جوانتر می شوم وز خود نهانتر می شوم
همواره آنتر می شوم از دولت هموار من
چون جزو جانم کل شوم خار گلم هم گل شوم
گشتم سَمِعنا، قُل شوم در دوره دوّار من
ای کف زنم، مختل مشو، وی مطربم، کاهل مشو
روزی بخواهد عذر تو آن شاه باایثار من
روزی شوی سرمست او روزی ببوسی دست او
روزی پریشانی کنی در عشق چون دستار من
کردست امشب یاد او جان مرا فرهاد او
فریاد از این قانون نو کاشکست چنگش تار من
مجنون کی باشد پیش او؟ لیلی بود دل ریش او
ناموس لیلییان برد لیلی خوش هنجار من
دست پدر گیر ای پسر با او وفا کن تا سحر
کامشب منم اندر شرر زان ابر آتشبار من
...
Back
Privacy Policy