صنما به تو دل دارد خو نکند به دری دیگر رو نسپرده به جایی سر را ننهاده قدم بر هر کو دل دین که به یغما بردی زده ای ره من از هر سو نشناسم سر خود از پا که به چوگان تو هستم گو من و عشق تو عیّاری بس که به غیر تو دیّاری کو تا نوشیدم می بی رنگی رستم از عالم رنگ و بو زین پس منم و جانی شیدا قلبی مفتون که کند هوهو تا نوری به دلم بخشیدی گوید بی من و ما هر دم او
Privacy Policy