: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #727
برنامه شماره ۷۲۷ گنج حضور

Please rate this video
Out of 269 votes | 8700 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۷۲۷ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۷ تاریخ اجرا:  ۳ سپتامبر ۲۰۱۸ ـ ۱۳ شهریور







مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۶۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shams


یکی فرهنگِ دیگر، نو، برآر ای اصلِ دانایی

ببین تو چاره‌ یی از نو، که اَلحَق سخت بینایی

بسی دل‌ها چو گوهرها ز نورِ لَعلِ(۱) تو تابان

بسی طوطی که آموزند از قندت شِکَرخایی(۲)

زدی طعنه که دودِ تو ندارد آتشِ عاشق

گر آتش نیستش حقّی، وگر دارد، چه فرمایی؟

برو ای جانِ دولت جو، چه خواهم کرد دولت را؟

من و عشق و شبِ تیره، نگار و باده پیمایی

بیا ای مونسِ روزم، نگفتم دوش در گوشَت؟

که عشرت در کمی خندد، تو کم زن(۳) تا بیفزایی

دلا آخر نمی‌گویی کجا شد مکر و دَستانت(۴)؟

چو جام از دستِ جان نوشی، از آن بی‌دست و بی‌پایی

به هر شب شمسِ تبریزی، چه گوهرها که می‌بیزی(۵)

چه سلطانی، چه جان بخشی، چه خورشیدی، چه دریایی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 839


جهدِ بی توفیق خود کس را مباد

در جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۶)


الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2979


نفس را زین صبر می‌کن منحنیش

که لَئیم ست و نسازد نیکویش

با کریمی، گر کنی احسان، سزد

مر یکی را او عوض هفصد دهد

با لَئیمی چون کنی قهر و جفا

بنده‌ای گردد تو را بس با وفا

کافران کارند در نعمت جفا

باز در دوزخ نداشان: رَبَّنا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2993


معبدِ مَردِ کریم اَکرَمْتَهُ(۷)

معبدِ مَردِ لَئیم اَسْقَمْتَهُ(۸)


سبب عبادت شخص بزرگوار، اینست که تو او را گرامی بداری و سبب عبادت شخص فرومایه اینست که او را بیمار کنی.


مر لَئیمان را بزن، تا سر نهند

مر کریمان را بده تا بر دهند

لاجَرَم حق هر دو مسجد آفرید

دوزخ آنها را و اینها را مَزید(۹)

ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر

تا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۱۰)

زآنکه جَبّاران(۱۱) بُدند و سرفراز

دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2998


بیان آنکه حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخَّر کردن جباران که مسخَّرِ حق نباشند ساخته است چنانکه موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن که اُدخُلُوا الباب سُجَّداً و قُولُوا حِطَّةٌ


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۵۸

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #58


وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ۚ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ


یاد آرید زمانی را که گفتیم: در این قریه (بیت المقدس) در آیید و از نعمت های فراوان آن هر چه می خواهید بخورید و از آن در (معبد بیت المقدس) با خضوع و فروتنی در آیید و بگوید: خداوندا گناهان ما را بریز تا ما شما را بیامرزیم و به نیکوکاران پاداش بیشتری دهیم.


آن چنانکه حق ز گوشت و استخوان

از شهان بابِ صغیری ساخت هان

اهلِ دنیا سجدهٔ ایشان کنند

چونکه سجدهٔ کبریا را دشمن اند

ساخت سِرگین‌دانکی(۱۲)، مِحرابشان

نامِ آن مِحراب، میر و پهلوان

لایقِ این حضرتِ پاکی نه‌اید

نیشکر پاکان، شما خالی‌ نه اید

آن سگان را این خَسان(۱۳)، خاضِع(۱۴) شوند

شیر را عارست کو را بگروند

گربه باشد شحنه(۱۵) هر موش‌خُو

موش که بوَد تا ز شیران ترسد او؟

خوفِ ایشان از کِلابِ(۱۶) حق بُوَد

خوفشان کی ز آفتابِ حق بُوَد؟

رَبّی الْـاَعلاست وردِ آن مِهان(۱۷)

رَبِّ اَدْنی(۱۸) درخورِ این ابلهان

موش کی ترسد ز شیرانِ مَصاف(۱۹)

بلکه آن آهوتَگانِ(۲۰) مشک‌ناف

رو به پیشِ کاسه‌لیس ای دیگ‌لیس

توش خداوند و، ولی نعمت نویس

بس کن، ار شرحی بگویم دوردست(۲۱)

خشم گیرد میر و هم داند که هست

حاصل این آمد که: بَد کن ای کریم

با لَئیمان، تا نهد گردن لَئیم

با لَئیمِ نفس، چون احسان کند

چون لَئیمان نفسِ بد، کفران کند

زین سبب بُد که اهلِ محنت، شاکرند

اهلِ نعمت، طاغیند(۲۲)و ماکِرند(۲۳)

هست طاغی، بِگلَرِ(۲۴) زرّین‌قَبا

هست شاکر، خستهٔ صاحب‌عبا

شُکر کی روید ز اَملاک و نِعَم(۲۵)؟

شُکر می‌روید ز بَلوی'(۲۶) و سَقَم(۲۷)


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 138


بازگشتن به حکایت پیل


گفت ناصِح(۲۸): بشنوید این پندِ من

تا دل و جانتان نگردد مُمتَحَن(۲۹)

با گیاه و برگ ها قانع شوید

در شکارِ پیل‌بچگان کم روید

من برون کردم ز گردن، وامِ نُصح(۳۰)

جز سعادت کی بود انجامِ نُصح؟

من به تبلیغِ رسالت آمدم

تا رهانم مَر شما را از نَدَم*۱(۳۱)

هین مبادا که طمع رهتان زند

طمعِ برگ(۳۲) از بیخهاتان بر کَنَد

این بگفت و خیر بادی کرد و رفت

گشت قحط و جوعشان در راه، زَفت

ناگهان دیدند سوی جاده‌ای

پورِ پیلی، فربهی، نوزاده‌ای

اندر افتادند چون گرگانِ مست

پاک خوردندش، فرو شستند دست

آن یکی همره، نخورد و پند داد

که حدیثِ آن فقیرش بود یاد

از کبابش مانع آمد آن سخن

بختِ نو بخشد تو را عقلِ کهن

پس بیفتادند و خفتند آن همه

و آن گرسنه چون شَبان(۳۳) اندر رمه

دید پیلی سهمناکی می‌رسید

اولا آمد، سوی حارِس(۳۴) دوید

بوی می‌کرد آن دهانش را سه بار

هیچ بویی زو نیامد ناگوار

چند باری گِردِ او گشت و برفت

مر ورا نآزرد آن شه‌پیلِ زَفت

مر لبِ هر خفته‌ای را بوی کرد

بوی می‌آمد ورا ز آن خفته مَرد

از کبابِ پیل‌زاده خورده بود

بر درانید و بکشتش پیل، زود

در زمان، او یک به یک را زآن گروه

می‌درانید و نبودش ز آن شکوه(۳۵)

بر هوا انداخت هر یک را گزاف

تا همی‌زد بر زمین، می‌شد شکاف

ای خورندهٔ خونِ خلق از راه بَرد(۳۶)

تا نه آرد خونِ ایشانت نَبَرد*۲

مال ایشان، خونِ ایشان دان یقین

ز آنکه مال از زور آید در یَمین

مادرِ آن پیل‌بچگان کین کَشَد

پیل بچه‌خواره را کیفر کشد

پیل‌بچه می‌خوری ای پاره‌خوار(۳۷)

هم بر آرَد خصمِ پیل از تو دَمار

بوی، رسوا کرد مکراندیش را

پیل داند بوی طفلِ خویش را

آنکه یابد بوی حق را از یمن

چون نیابد بوی باطل را ز من؟

مصطفی چون برد بوی از راهِ دور

چون نیابد از دهانِ ما بخور؟

هم بیابد، لیک پوشانَد ز ما

بوی نیک و بد بر آید بر سَما(۳۸)

تو همی‌خسپیّ و بوی آن حرام

می‌زند بر آسمانِ سبزفام(۳۹)

همرهِ اَنفاسِ زشتت می‌شود

تا به بوگیرانِ گردون می‌رود

بوی کبر و بوی حرص و بوی آز

در سخن گفتن بیاید چون پیاز

گر خوری سوگند: من کی خورده‌ام؟

از پیاز و سیر، تقوی کرده‌ام

آن دمِ سوگند، غَمّازی(۴۰) کند

بر دماغِ همنشینان بر زند

پس دعاها رد شود از بوی آن

آن دلِ کژ می‌نماید در زبان

اِخسَؤُا*۳(۴۱) آید جوابِ آن دعا

چوبِ رَدّ(۴۲) باشد جزای هر دَغا'


خطاب دور شوید در پاسخ آن دعایی است که از زبان بددلان بر می آید، پاداش هر حیله و ترفندی چوبِ رَدّ است.


گر حدیثت کژ بُوَد معنیت راست

آن کژیّ لفظ، مقبولِ خداست


*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۶۲

Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #62


أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ


رسالت های پروردگار خویش به شما می رسانم و اندرز شما گویم و دانم از خدا آنچه نمی دانید


*۲ حدیث


مال مسلمان ( خلق )  همانند خونش حرام است


*۳ قرآن کریم، سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۰۸

Quran, Sooreh Momenoon(#23), Line #108


قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ


گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 105


هر دهان را پیل بویی می‌کند

گِردِ معدهٔ هر بشر بر می‌تند

تا کجا یابد کبابِ پورِ(۴۳) خویش

تا نماید انتقام و زورِ خویش

گوشت های بندگانِ حق خَوری

غیبتِ ایشان کنی، کیفر بَری*۴

هان که بویای دهانتان، خالق است

کی بَرَد جان، غیرِ آن کو صادق است؟


*۴ قرآن کریم، سوره حجرات(۴۹)، آیه ۱۲

Quran, Sooreh Hojorat(#49), Line #12


يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ


اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پاره‌اى از گمانها در حد گناه است. و در كارهاى پنهانى يكديگر جست و جو مكنيد. و از يكديگر غيبت مكنيد. آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت. و از خدا بترسيد، زيرا خدا توبه‌پذير و مهربان است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 124


عمرِ تو مانند هَمیانِ(۴۴) زرست

روز و شب مانندِ دینار اشمرست

می‌شمارد، می‌دهد زر بی وقوف(۴۵)

تا که خالی گردد و آید خُسوف(۴۶)

گر ز کُه بستانی و ننهی به جای

اندر آید کوه ز آن دادن ز پای

پس بنه بر جای هر دم را عوض

تا زِ وَاسْجُد وَاقْتَرِب*۵ یابی غرض


بنابراین به جای هر لحظه ای که از عمر از دست می دهی، از سجده و قرب به حضرت حق و مابه ازایی برای آن بگمار و تا از این طریق به مقصود حقیقی برسی.


در تمامی کارها چندین مکوش

جز به کاری که بُوَد در دین، مکوش

عاقبت تو رفت خواهی ناتمام

کارهایت اَبتَر(۴۷) و نانِ تو خام

و آن عمارت کردنِ گور و لَحَد(۴۸)

نه به سنگ است و به چوب و نه لُبَد*۶(۴۹)

بلکه خود را در صفا گوری کنی

در مَنیِّ او کنی دفنِ مَنی

خاکِ او گردی و مدفونِ غمش

تا دمت یابد مددها از دمش

گورخانه و قُبّه‌ها(۵۰) و کنگره

نبود از اصحابِ معنی آن سَره

بنگر اکنون زنده اطلس‌پوش را

هیچ اطلس دست گیرد هوش را؟

در عذابِ منکرست آن جانِ او

کژدمِ غم در دلِ غَمدانِ او

از برون، بر ظاهرش نقش و نگار

وز درون، ز اندیشه‌ها او زار زار

و آن یکی بینی در آن دَلقِ کُهَن

چون نبات اندیشه و شِکَّر سُخَن


*۵ قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹

Quran, Sooreh Alagh(#96), Line #19


كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ


نه چنین است که پندارد، فرمان او ننیوش و در پیشگاه خدا سجده آر و بدو بس نزدیک شو.


*۶ قرآن کریم، سوره بلد(۹۰)، آیه ۶

Quran, Sooreh Balad(#90), Line #60


يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا


گوید: مال بسیار به کار بردم




(۱) لَعل: نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به ‌رنگ سرخ، مانند یاقوت، لب معشوق


(۲) شِکَرخاییدن: شکر خوردن، کنایه از شیرین کام شدن 


(۳) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی


(۴) دَستان: مکر، حیله، تزویر


(۵) بیختن: غربال کردن و الک کردن


(۶) سَداد: راستی و درستی


(۷) اَکرَمْتَهُ: گرامی داشتی او را- گرامی داشتن تو او را


(۸) اَسْقَمْتَهُ: بیمار کردی او را- بیمار کردن تو او را


(۹) مَزید: افزودنی، بسیاری


(۱۰) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده


(۱۱) جَبّار: ستمگر، ظالم


(۱۲) سِرگین‌دان: زباله دان


(۱۳) خَس: انسان پست، فرومایه، ناکس


(۱۴) خاضِع: فروتن، واضع کننده


(۱۵) شحنه: داروغه، پاسبان شهر


(۱۶) کِلاب: جمع کَلب به معنی سگ


(۱۷) مِهان: بزرگان، جمع مِه


(۱۸)‌ رَبِّ اَدْنی: پروردگار حقیر و نازل، منظور زورمندان و گردن 

کشان و هوس های بی ارزش دنیوی است


(۱۹) مَصاف: جنگ


(۲۰) آهوتَگ: آهوی بادپا، تَگ به معنی دویدن و با شتاب رفتن است


(۲۱) دوردست: با بسط و تفصیل تمام


(۲۲) طاغی: سرکش، طغیان‌کننده


(۲۳) ماکِر: مکر کننده، فریبکار


(۲۴) بِگلَر: امیر، بزرگ شهر، همان بیگلر ترکی است


(۲۵) نِعَم: جمع نِعمَة، نعمت


(۲۶) بَلوی': سختی، گرفتاری


(۲۷) سَقَم: بیماری


(۲۸) ناصِح: نصیحت کننده


(۲۹) مُمتَحَن: امتحان شده، محنت زده، پریشان روزگار


(۳۰) نُصح: پند دادن، پند و اندرز


(۳۱) نَدَم: پشیمانی، اندوه و افسوس


(۳۲) طمعِ برگ: طمع رونق و نوا در امور جسمانی و مادی


(۳۳) شَبان: چوپان


(۳۴) حارِس: نگهبان


(۳۵) شکوه: در اینجا به معنی ترس و هیبت آمده نه عظمت و جلال


(۳۶) بَرد: دور شو، فعل امر از بَریدن


(۳۷) پارهخوار: رشوه گیرنده، حرام خوار


(۳۸) سَما: آسمان


(۳۹) سبزفام: سبز رنگ


(۴۰) غَمّاز: آشکار کننده، رسوا کننده


(۴۱) اِخْسَؤُا: دور شوید


(۴۲) چوبِ رَدّ: چوبی که مرغان و ستوران را با آن می رانند، چوب فراشان حکام را که با آن مردم را می رانند 


(۴۳) پور: پسر


(۴۴) هَمیان: کیسۀ پول


(۴۵) بی وقوف: بی توقف


(۴۶) خُسوف: ماه گرفتگی


(۴۷) اَبتَر: ناتمام، ناقص، بی‌فرزند


(۴۸)‌ لَحَد: گور


(۴۹) لُبَد: کثیر و بسیار


(۵۰) قُبّه: بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد




************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان




مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۶۲ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shams


یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی

ببین تو چاره‌ یی از نو که الحق سخت بینایی

بسی دل‌ها چو گوهرها ز نور لعل تو تابان

بسی طوطی که آموزند از قندت شکرخایی

زدی طعنه که دود تو ندارد آتش عاشق

گر آتش نیستش حقی وگر دارد چه فرمایی

برو ای جان دولت جو چه خواهم کرد دولت را

من و عشق و شب تیره نگار و باده پیمایی

بیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشت

که عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزایی

دلا آخر نمی‌گویی کجا شد مکر و دستانت

چو جام از دست جان نوشی از آن بی‌دست و بی‌پایی

به هر شب شمس تبریزی چه گوهرها که می‌بیزی

چه سلطانی چه جان بخشی چه خورشیدی چه دریایی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 839


جهد بی توفیق خود کس را مباد

در جهان والله اعلم بالسداد


الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2979


نفس را زین صبر می‌کن منحنیش

که لئیم ست و نسازد نیکویش

با کریمی گر کنی احسان سزد

مر یکی را او عوض هفصد دهد

با لئیمی چون کنی قهر و جفا

بنده‌ای گردد تو را بس با وفا

کافران کارند در نعمت جفا

باز در دوزخ نداشان ربنا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2993


معبد مرد کریم اکرمته

معبد مرد لئیم اسقمته


سبب عبادت شخص بزرگوار، اینست که تو او را گرامی بداری و سبب عبادت شخص فرومایه اینست که او را بیمار کنی.


مر لئیمان را بزن تا سر نهند

مر کریمان را بده تا بر دهند

لاجرم حق هر دو مسجد آفرید

دوزخ آنها را و اینها را مزید

ساخت موسی قدس در باب صغیر

تا فرود آرند سر قوم زحیر

زآنکه جباران بدند و سرفراز

دوزخ آن باب صغیر است و نیاز


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2998


بیان آنکه حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخَّر کردن جباران که مسخَّرِ حق نباشند ساخته است چنانکه موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن که اُدخُلُوا الباب سُجَّداً و قُولُوا حِطَّةٌ


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۵۸

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #58


وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَٰذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ۚ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ


یاد آرید زمانی را که گفتیم: در این قریه (بیت المقدس) در آیید و از نعمت های فراوان آن هر چه می خواهید بخورید و از آن در (معبد بیت المقدس) با خضوع و فروتنی در آیید و بگوید: خداوندا گناهان ما را بریز تا ما شما را بیامرزیم و به نیکوکاران پاداش بیشتری دهیم.


آن چنانکه حق ز گوشت و استخوان

از شهان باب صغیری ساخت هان

اهل دنیا سجدهٔ ایشان کنند

چونکه سجدهٔ کبریا را دشمن اند

ساخت سرگین‌دانکی محرابشان

نام آن محراب میر و پهلوان

لایق این حضرت پاکی نه‌اید

نیشکر پاکان شما خالی‌ نه اید

آن سگان را این خسان خاضع شوند

شیر را عارست کو را بگروند

گربه باشد شحنه هر موش‌خو

موش که بود تا ز شیران ترسد او

خوف ایشان از کلاب حق بود

خوفشان کی ز آفتاب حق بود

ربی الاعلاست ورد آن مهان

رب ادنی درخورِ این ابلهان

موش کی ترسد ز شیران مصاف

بلکه آن آهوتگان مشک‌ناف

رو به پیش کاسه‌لیس ای دیگ‌لیس

توش خداوند و ولی نعمت نویس

بس کن ار شرحی بگویم دوردست

خشم گیرد میر و هم داند که هست

حاصل این آمد که بد کن ای کریم

با لئیمان تا نهد گردن لئیم

با لئیم نفس چون احسان کند

چون لئیمان نفس بد کفران کند

زین سبب بد که اهل محنت شاکرند

اهل نعمت طاغیندو ماکرند

هست طاغی بگلرِ زرین‌قبا

هست شاکر خستهٔ صاحب‌عبا

شکر کی روید ز املاک و نعم

شکر می‌روید ز بلوی و سقم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 138


بازگشتن به حکایت پیل


گفت ناصح بشنوید این پند من

تا دل و جانتان نگردد ممتحن

با گیاه و برگ ها قانع شوید

در شکارِ پیل‌بچگان کم روید

من برون کردم ز گردن وام نصح

جز سعادت کی بود انجام نصح

من به تبلیغ رسالت آمدم

تا رهانم مر شما را از ندم*۱

هین مبادا که طمع رهتان زند

طمع برگ از بیخهاتان بر کند

این بگفت و خیر بادی کرد و رفت

گشت قحط و جوعشان در راه زفت

ناگهان دیدند سوی جاده‌ای

پورِ پیلی فربهی نوزاده‌ای

اندر افتادند چون گرگان مست

پاک خوردندش فرو شستند دست

آن یکی همره نخورد و پند داد

که حدیث آن فقیرش بود یاد

از کبابش مانع آمد آن سخن

بخت نو بخشد تو را عقل کهن

پس بیفتادند و خفتند آن همه

و آن گرسنه چون شبان اندر رمه

دید پیلی سهمناکی می‌رسید

اولا آمد سوی حارس دوید

بوی می‌کرد آن دهانش را سه بار

هیچ بویی زو نیامد ناگوار

چند باری گرد او گشت و برفت

مر ورا نآزرد آن شه‌پیل زفت

مر لب هر خفته‌ای را بوی کرد

بوی می‌آمد ورا ز آن خفته مرد

از کباب پیل‌زاده خورده بود

بر درانید و بکشتش پیل زود

در زمان او یک به یک را زآن گروه

می‌درانید و نبودش ز آن شکوه

بر هوا انداخت هر یک را گزاف

تا همی‌زد بر زمین می‌شد شکاف

ای خورندهٔ خون خلق از راه برد

تا نه آرد خون ایشانت نبرد*۲

مال ایشان خون ایشان دان یقین

ز آنکه مال از زور آید در یمین

مادرِ آن پیل‌بچگان کین کشد

پیل بچه‌خواره را کیفر کشد

پیل‌بچه می‌خوری ای پاره‌خوار

هم بر آرد خصم پیل از تو دمار

بوی رسوا کرد مکراندیش را

پیل داند بوی طفل خویش را

آنکه یابد بوی حق را از یمن

چون نیابد بوی باطل را ز من

مصطفی چون برد بوی از راه دور

چون نیابد از دهان ما بخور

هم بیابد لیک پوشاند ز ما

بوی نیک و بد بر آید بر سما

تو همی‌خسپی و بوی آن حرام

می‌زند بر آسمان سبزفام

همره انفاس زشتت می‌شود

تا به بوگیران گردون می‌رود

بوی کبر و بوی حرص و بوی آز

در سخن گفتن بیاید چون پیاز

گر خوری سوگند من کی خورده‌ام

از پیاز و سیر تقوی کرده‌ام

آن دم سوگند غمازی کند

بر دماغ همنشینان بر زند

پس دعاها رد شود از بوی آن

آن دل کژ می‌نماید در زبان

اخسؤا*۳ آید جواب آن دعا

چوب رد باشد جزای هر دغا


خطاب دور شوید در پاسخ آن دعایی است که از زبان بددلان بر می آید، پاداش هر حیله و ترفندی چوبِ رَدّ است.


گر حدیثت کژ بود معنیت راست

آن کژی لفظ مقبول خداست


*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۶۲

Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #62


أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ


رسالت های پروردگار خویش به شما می رسانم و اندرز شما گویم و دانم از خدا آنچه نمی دانید


*۲ حدیث


مال مسلمان ( خلق )  همانند خونش حرام است


*۳ قرآن کریم، سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۰۸

Quran, Sooreh Momenoon(#23), Line #108


قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ


گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 105


هر دهان را پیل بویی می‌کند

گرد معدهٔ هر بشر بر می‌تند

تا کجا یابد کباب پورِ خویش

تا نماید انتقام و زورِ خویش

گوشت های بندگان حق خوری

غیبت ایشان کنی کیفر بری*۴

هان که بویای دهانتان خالق است

کی برد جان غیرِ آن کو صادق است


*۴ قرآن کریم، سوره حجرات(۴۹)، آیه ۱۲

Quran, Sooreh Hojorat(#49), Line #12


يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ


اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پاره‌اى از گمانها در حد گناه است. و در كارهاى پنهانى يكديگر جست و جو مكنيد. و از يكديگر غيبت مكنيد. آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت. و از خدا بترسيد، زيرا خدا توبه‌پذير و مهربان است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 124


عمرِ تو مانند همیان زرست

روز و شب مانند دینار اشمرست

می‌شمارد می‌دهد زر بی وقوف

تا که خالی گردد و آید خسوف

گر ز که بستانی و ننهی به جای

اندر آید کوه ز آن دادن ز پای

پس بنه بر جای هر دم را عوض

تا زِ واسجد واقترِب*۵ یابی غرض


بنابراین به جای هر لحظه ای که از عمر از دست می دهی، از سجده و قرب به حضرت حق و مابه ازایی برای آن بگمار و تا از این طریق به مقصود حقیقی برسی.


در تمامی کارها چندین مکوش

جز به کاری که بود در دین مکوش

عاقبت تو رفت خواهی ناتمام

کارهایت ابتر و نان تو خام

و آن عمارت کردن گور و لحد

نه به سنگ است و به چوب و نه لبد*۶

بلکه خود را در صفا گوری کنی

در منی او کنی دفن منی

خاک او گردی و مدفون غمش

تا دمت یابد مددها از دمش

گورخانه و قبه‌ها و کنگره

نبود از اصحاب معنی آن سره

بنگر اکنون زنده اطلس‌پوش را

هیچ اطلس دست گیرد هوش را

در عذاب منکرست آن جان او

کژدم غم در دل غمدان او

از برون بر ظاهرش نقش و نگار

وز درون ز اندیشه‌ها او زار زار

و آن یکی بینی در آن دلق کهن

چون نبات اندیشه و شکر سخن


*۵ قرآن کریم، سوره علق(۹۶)، آیه ۱۹

Quran, Sooreh Alagh(#96), Line #19


كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ


نه چنین است که پندارد، فرمان او ننیوش و در پیشگاه خدا سجده آر و بدو بس نزدیک شو.


*۶ قرآن کریم، سوره بلد(۹۰)، آیه ۶

Quran, Sooreh Balad(#90), Line #60


يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا


گوید: مال بسیار به کار بردم

Back

Privacy Policy

Today visitors: 885

Time base: Pacific Daylight Time