: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #712
برنامه شماره ۷۱۲ گنج حضور

Please rate this video
Out of 383 votes | 10596 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۷۱۲ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۷ تاریخ اجرا:  ۲۱ می ۲۰۱۸ ـ ۱ خرداد







مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۲۸

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1628, Divan e Shams


دیده از خلق ببستم، چو جمالش دیدم

مستِ بخشایشِ او گشتم و جان بخشیدم

جهتِ مُهرِ سلیمان همه تن موم شدم

وز پیِ نور شدن مومِ مرا مالیدم

رایِ(۱) او دیدم و رایِ کژِ خود افکندم

نایِ او گشتم و هم بر لبِ او نالیدم

او به دستِ من و کورانه به دستش جُستم

من به دستِ وی و از بی ‌خبران پرسیدم

ساده دل بودم و یا مست و یا دیوانه

ترس ترسان ز رَزِ(۲) خویش همی‌ دزدیدم

از رهِ رِخنه(۳) چو دزدان به رَزِ خود رفتم

همچو دزدان، سَمَن(۴) از گلشنِ خود می چیدم

بس کن و رازِ مرا بر سرِ انگشت مپیچ(۵)

که من از پنجه پیچِ(۶) تو بسی پیچیدم

شمسِ تبریز که نورِ مه و اختر هم ازوست

گر چه زارم ز غمش، همچو هلالِ عیدم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۴

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2934, Divan e Shams


خِضرت چرا نخوانم، کآبِ حیات خوردی؟


فاروق(۷) چون نباشی، چون از فراق رستی؟

صدّیق(۸) چون نباشی، چون یارِ غار گشتی؟

از رستخیزی ایمن، چون رستخیزِ نقدی

هم از حساب رستی، چون بی‌شمار گشتی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 756


پس قیامت شو قیامت را ببین

دیدن هر چیز را شرط است این


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۸۴

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 584, Divan e Shams

 

یکی گولی(۹) همی‌ خواهم که در دلبر نظر دارد

نمی‌خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد

دلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهر

دلِ سنگین(۱۰) نمی‌خواهم که پندارد گهر دارد

ز خودبینی جدا گشته، پر از عشقِ خدا گشته

ز مالش‌های(۱۱) غم غافل به مالنده عَبَر دارد(۱۲)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2696


گفت: چون شاهِ کَرَم میدان رود

عینِ هر بی‌آلتی، آلت شود

زآنکه آلت دعوی است و هستی است

کار، در بی‌آلتی و پستی است

گفت: کی بی‌آلتی سودا(۱۳) کنم

تا نه من بی‌آلتی پیدا کنم؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2667


چون سفر فرمود ما را زان مقام

تلخ شد ما را از آن تَحویل(۱۴)، کام

تا که حجّت ها همی گفتیم ما

که به جای ما کی آید ای خدا؟

نورِ این تسبیح و این تَهلیل(۱۵) را

می‌فروشی بهرِ قال و قیل را؟

حکمِ حق گسترد بهرِ ما بساط(۱۶)

که: بگویید از طریقِ اِنبِساط(۱۷)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۷۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2700


تو گواهی غیر گفت و گو و رنگ

وا نما، تا رحم آرد شاهِ شَنگ(۱۸)

کین گواهی که ز گفت و رنگ بُد

نزدِ آن قاضِی القُضاة(۱۹) آن، جَرح(۲۰) شد

صِدق می‌خواهد گواهِ حالِ او

تا بتابد نورِ او بی قالِ او

گفت زن: صِدق آن بُوَد کز بودِ خویش

پاک برخیزند از مَجهودِ(۲۱) خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2897


نعمت آرد غفلت و شکر اِنتِباه(۲۲)

صیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاه

نعمت شکرت کند پُرچشم(۲۳) و میر(۲۴)

تا کنی صد نعمت ایثارِ فقیر

سیر نوشی از طعام و نُقلِ حق

تا رود از تو شکم‌خواریّ و دَق(۲۵)


عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱

 Attar Poem(Qazal)# 71, Divan e Ashaar


گر نباشد هر دو عالم، گو مباش

تو " تمامی، با توام تنها خوش است "


قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶

Quran, Sooreh Zomar(#39), Line #36


أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟


آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2932


که عبادت مر تو را آریم و بس

طَمعِ یاری هم ز تو داریم و بس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


صبر و خاموشی جَذوبِ(۲۶) رحمت است

وین نشان جستن، نشان علّت است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1269


چشم حس همچون کف دست است و بس

نیست کف را بر همهٔ او دست‌رس

چشم دریا دیگرست و کف دگر

کف بِهِل(۲۷) وز دیدهٔ دریا نگر


حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۴۳

Hafez Poem(Qazal)# 143, Ghazaliat


سال‌ها دل طلب جامِ جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2861


قطره‌ای از دجلهٔ خوبیِّ اوست

کان نمی‌گنجد ز پُرّی زیرِ پوست

گنجِ مخفی بُد، ز پُرّی چاک کرد

خاک را تابان ‌تر از افلاک کرد*

گنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد

خاک را سلطانِ اَطلَس‌پُوش(۲۸) کرد


*حدیث


قالَ داوُد: یا رَبِّ لـِماذا خَلَقْتَ الْخَلْقَ؟ قالَ: كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.


داود پیامبر گفت: پروردگارا از بهر چه آفرینش را پدید آوردی؟ فرمود: من گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم آفریدگان را تا شناخته شوم.


*حدیث قدسی


کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فاحببتُ اَنْ اُعْرَف...


من گنجینه رحمت نهانی بودم و می خواستم که شناخته شوم...


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364


کُنتُ کَنزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةً

فَابْتَعَثْتُ اُمَةً مَهدیَّةً


من گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3029


کُنتُ کَنزاً  گفت مَخفِیّاً شنو

جوهرِ خود گُم مکن، اظهار شو


اين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود :"من گنجی مخفی بودم" پس گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2864


ور بدیدی شاخی(۲۹) از دَجلهٔ خدا

آن سبو را او فنا کردی فنا

آنکه دیدندش همیشه بی خودند

بی‌ خودانه بر سبو سنگی زدند

ای ز غیرت بر سبو سنگی زده

و آن سبو ز اشکست، کاملتر شده

خُم شکسته، آب ازو ناریخته

صد درستی زین شکست انگیخته


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2870


چون درِ معنی زنی، بازت کنند

پَرِ فکرت زن، که شهبازت کنند

پَرِّ فکرت شد گِل‌آلود و گران

زآنکه گِل‌خواری، تو را گِل شد چو نان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2875


پس دَمی مُردار و دیگر دَم سگی

چون کنی در راهِ شیران خوش‌تَگی(۳۰)؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2877


زآنکه سگ، چون سیر شد، سرکش شود

کِی سویِ صید و شکاری خوش دود؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2880


هر چه گوید مردِ عاشق، بویِ عشق

از دهانَش می‌جهد در کویِ عشق


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2884


آن کَفَش را صافی و مَحقوق(۳۱) دان

همچو دشنامِ لبِ معشوق دان

گشته آن دشنامِ نامطلوبِ او

خوش، ز بهرِ عارِضِ(۳۲) محبوبِ او

گر بگوید کژ، نماید راستی

ای کژی که راست را آراستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2890


تا نمانَد بر ذَهَب(۳۳) شکلِ وَثَن(۳۴)

زآنکه صورت، مانع است و راه‌زن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2893


بت‌پرستی چون بمانی در صُوَر(۳۵)

صورتش بگذار و در معنی نگر

مردِ حَجّی، همرهِ حاجی طلب

خواه هندو، خواه تُرک و یا عرب

منگر اندر نقش و اندر رنگِ او

بنگر اندر عزم و در آهنگِ(۳۶) او


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2897


این حکایت گفته شد زیر و زبر

همچو کارِ عاشقان، بی پا و سر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2901


زآنکه صوفی با کَر و با فَر بُوَد

هرچه آن ماضی است، لا یُذْکَر(۳۷) بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2912


قابلِ این گفته‌ها شو، گوش‌وار

تا که از زر سازمت من، گوشوار


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2914


اولا بشنو که خلقِ مختلف

مختلف جان اند از یا تا الف


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2918


هر که چون هندویِ بَدسودایی است

روزِ عرضش، نوبتِ رسوایی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2924


پس خزان، او را بهار است و حیات

یک نماید سنگ و یاقوتِ زکات(۳۸)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2929


چون شکوفه ریخت، میوه سر کند

چون که تن بشکست، جان سر برزند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2957


با هوا و آرزو کم باش دوست

چون یُضِلَّک عَنْ سَبیلِ الله اوست


با هوای نفس، کمتر دوستی کن که همو تو را از راه خدا گمراه می کند.


قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۲۶

Quran, Sooreh Saad(#38), Line #26


… لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ… 


… از خواهش نفس، پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد…


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2980


گر به هر زخمی تو پر کینه شوی

پس کجا بی‌صیقل، آیینه شوی؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3012


در من و ما، سخت کردستی دو دست

هست این جمله خرابی از دو هست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3024


هر که باشد در پیِ شیرِ حِراب(۳۹)

کم نیاید روز و شب او را کباب




(۱) رای: اندیشه، فکر، تدبیر


(۲) رَز: انگور، باغ انگور


(۳) رِخنه: سوراخ


(۴) سَمَن: یاسمن


(۵) راز بر سرِ انگشت پیچیدن: برملا کردن، فاش کردن، بر مردم عرضه کردن


(۶) پنجه پیچ: ریسمانی که برای یادآوری چیزی بر انگشتان پیچند


(۷) فاروق: جداکنندۀ حق و باطل، تمیز دهنده، لقب عمر بن خطاب


(۸) صدّیق: دوست، بندۀ خالص خداوند، راستگو، لقب ابوبکر


(۹) گول: ابله، نادان


(۱۰) دل سنگین: دل سخت، دل قسی


(۱۱) مالش: گوشمالی، مجازات


(۱۲) عَبَر داشتن: عبور کردن، توجه داشتن، عبرت گرفتن


(۱۳) سودا: خرید و فروش، تجارت


(۱۴) تَحویل: برگردانیدن، از جایی به جایی رفتن


(۱۵) تَهلیل: گفتن کلمه لا اِلهَ اِلّا الله


(۱۶) بساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره


(۱۷) اِنبِساط: فضا گشایی، باز شدن، گسترده شدن


(۱۸) شَنگ: ظریف، خوش منش


(۱۹) قاضِی القُضاة: کسی که از جانب خلیفه یا سلطان به شغل قضا در همه کشور منصوب شود. در اینجا منظور حضرت حق


(۲۰) جَرح: باطل کردن گواهی و شهادت، زخم زدن، بد گفتن


(۲۱) مَجهود: جهد کرده شده، کوشش


(۲۲) اِنتِباه: بیداری، آگاهی


(۲۳) پُرچشم: قانع


(۲۴) میر: امیر، پادشاه


(۲۵) دَق: کوبیدن، درخواستن و گدایی کردن


(۲۶) جَذوب: بسیار کِشنده، بسیار جذب کننده


(۲۷) هلیدن: گذاشتن، واگذاشتن


(۲۸) اَطلَس‌پوش: جامه ابريشمی


(۲۹) شاخ: جویباری که از رودخانه یا نهری بزرگ منشعب می شود


(۳۰) خوش‌ تَگی: خوب دویدن


(۳۱) مَحقوق: سزاوار


(۳۲) عارِض: روی، چهره


(۳۳) ذَهَب: طلا


(۳۴) وَثَن: بت


(۳۵) صُوَر: جمع صورت، نقش ها


(۳۶) آهنگ: قصد، عزم، اراده


(۳۷) لا یُذْکَر: یاد کرده نشود


(۳۸) یاقوتِ زکات: یاقوت پاکیزه و آبدار و بی رگه


(۳۹) حِراب: جنگ، جنگی



************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان




مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۶۲۸

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1628, Divan e Shams


دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم

مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم

جهت مهرِ سلیمان همه تن موم شدم

وز پی نور شدن موم مرا مالیدم

رای او دیدم و رای کژِ خود افکندم

نای او گشتم و هم بر لب او نالیدم

او به دست من و کورانه به دستش جستم

من به دست وی و از بی ‌خبران پرسیدم

ساده دل بودم و یا مست و یا دیوانه

ترس ترسان ز رزِ خویش همی‌ دزدیدم

از ره رِخنه چو دزدان به رزِ خود رفتم

همچو دزدان سمن از گلشن خود می چیدم

بس کن و رازِ مرا بر سرِ انگشت مپیچ

که من از پنجه پیچ تو بسی پیچیدم

شمس تبریز که نورِ مه و اختر هم ازوست

گر چه زارم ز غمش همچو هلال عیدم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۴

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2934, Divan e Shams


خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی


فاروق چون نباشی چون از فراق رستی

صدیق چون نباشی چون یارِ غار گشتی

از رستخیزی ایمن چون رستخیزِ نقدی

هم از حساب رستی چون بی‌شمار گشتی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 756


پس قیامت شو قیامت را ببین

دیدن هر چیز را شرط است این


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۸۴

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 584, Divan e Shams

 

یکی گولی همی‌ خواهم که در دلبر نظر دارد

نمی‌خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد

دلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهر

دل سنگین نمی‌خواهم که پندارد گهر دارد

ز خودبینی جدا گشته پر از عشق خدا گشته

ز مالش‌های غم غافل به مالنده عبر دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2696


گفت چون شاه کرم میدان رود

عین هر بی‌آلتی آلت شود

زآنکه آلت دعوی است و هستی است

کار در بی‌آلتی و پستی است

گفت کی بی‌آلتی سودا کنم

تا نه من بی‌آلتی پیدا کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2667


چون سفر فرمود ما را زان مقام

تلخ شد ما را از آن تحویل کام

تا که حجت ها همی گفتیم ما

که به جای ما کی آید ای خدا

نورِ این تسبیح و این تهلیل را

می‌فروشی بهرِ قال و قیل را

حکم حق گسترد بهرِ ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۷۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2700


تو گواهی غیر گفت و گو و رنگ

وا نما تا رحم آرد شاه شنگ

کین گواهی که ز گفت و رنگ بد

نزد آن قاضی القضاة آن جرح شد

صدق می‌خواهد گواه حال او

تا بتابد نورِ او بی قال او

گفت زن صدق آن بود کز بود خویش

پاک برخیزند از مجهود خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2897


نعمت آرد غفلت و شکر انتباه

صید نعمت کن به دام شکرِ شاه

نعمت شکرت کند پرچشم و میر

تا کنی صد نعمت ایثارِ فقیر

سیر نوشی از طعام و نقل حق

تا رود از تو شکم‌خواری و دق


عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱

 Attar Poem(Qazal)# 71, Divan e Ashaar


گر نباشد هر دو عالم گو مباش

تو تمامی با توام تنها خوش است


قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶

Quran, Sooreh Zomar(#39), Line #36


أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟


آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2932


که عبادت مر تو را آریم و بس

طمع یاری هم ز تو داریم و بس


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


صبر و خاموشی جذوب رحمت است

وین نشان جستن نشان علت است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرد او دمار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۶۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1269


چشم حس همچون کف دست است و بس

نیست کف را بر همهٔ او دست‌رس

چشم دریا دیگرست و کف دگر

کف بهل وز دیدهٔ دریا نگر


حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۴۳

Hafez Poem(Qazal)# 143, Ghazaliat


سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2861


قطره‌ای از دجلهٔ خوبی اوست

کان نمی‌گنجد ز پری زیرِ پوست

گنج مخفی بد ز پری چاک کرد

خاک را تابان ‌تر از افلاک کرد*

گنج مخفی بد ز پری جوش کرد

خاک را سلطان اطلس‌پوش کرد


*حدیث


قالَ داوُد: یا رَبِّ لـِماذا خَلَقْتَ الْخَلْقَ؟ قالَ: كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَفَ.


داود پیامبر گفت: پروردگارا از بهر چه آفرینش را پدید آوردی؟ فرمود: من گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدم آفریدگان را تا شناخته شوم.


*حدیث قدسی


کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فاحببتُ اَنْ اُعْرَف...


من گنجینه رحمت نهانی بودم و می خواستم که شناخته شوم...


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364


کنت کنزا رحمه مخفیه

فابتعثت امه مهدیه


من گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3029


کنت کنزا  گفت مخفیا شنو

جوهر خود گم مکن اظهار شو


اين قول را بشنو كه حضرت حق فرمود :"من گنجی مخفی بودم" پس گوهر درونی خود را مپوشان بلکه آنرا آشکار کن.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2864


ور بدیدی شاخی از دجلهٔ خدا

آن سبو را او فنا کردی فنا

آنکه دیدندش همیشه بی خودند

بی‌ خودانه بر سبو سنگی زدند

ای ز غیرت بر سبو سنگی زده

و آن سبو ز اشکست کاملتر شده

خم شکسته آب ازو ناریخته

صد درستی زین شکست انگیخته


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2870


چون درِ معنی زنی بازت کنند

پرِ فکرت زن که شهبازت کنند

پر فکرت شد گل‌آلود و گران

زآنکه گل‌خواری تو را گل شد چو نان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2875


پس دمی مردار و دیگر دم سگی

چون کنی در راه شیران خوش‌تگی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2877


زآنکه سگ چون سیر شد سرکش شود

کی سوی صید و شکاری خوش دود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2880


هر چه گوید مرد عاشق بوی عشق

از دهانش می‌جهد در کوی عشق


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2884


آن کفش را صافی و محقوق دان

همچو دشنامِ لب معشوق دان

گشته آن دشنام نامطلوب او

خوش ز بهر عارِض محبوب او

گر بگوید کژ نماید راستی

ای کژی که راست را آراستی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2890


تا نماند بر ذهب شکل وثن

زآنکه صورت مانع است و راه‌زن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2893


بت‌پرستی چون بمانی در صور

صورتش بگذار و در معنی نگر

مرد حجی همره حاجی طلب

خواه هندو خواه ترک و یا عرب

منگر اندر نقش و اندر رنگ او

بنگر اندر عزم و در آهنگ او


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2897


این حکایت گفته شد زیر و زبر

همچو کارِ عاشقان بی پا و سر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2901


زآنکه صوفی با کر و با فر بود

هرچه آن ماضی است لا یذکر بود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2912


قابل این گفته‌ها شو گوش‌وار

تا که از زر سازمت من گوشوار


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2914


اولا بشنو که خلق مختلف

مختلف جان اند از یا تا الف


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2918


هر که چون هندوی بدسودایی است

روزِ عرضش نوبت رسوایی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2924


پس خزان او را بهار است و حیات

یک نماید سنگ و یاقوت زکات


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2929


چون شکوفه ریخت میوه سر کند

چون که تن بشکست جان سر برزند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2957


با هوا و آرزو کم باش دوست

چون یضلک عن سبیل الله اوست


با هوای نفس، کمتر دوستی کن که همو تو را از راه خدا گمراه می کند.


قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۲۶

Quran, Sooreh Saad(#38), Line #26


… لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ… 


… از خواهش نفس، پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد…


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2980


گر به هر زخمی تو پر کینه شوی

پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3012


در من و ما سخت کردستی دو دست

هست این جمله خرابی از دو هست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۲۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3024


هر که باشد در پی شیرِ حراب

کم نیاید روز و شب او را کباب

Back

Privacy Policy

Today visitors: 4219

Time base: Pacific Daylight Time