برنامه شماره ۷۴۶ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹ ـ ۲۵ دی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2021, Divan e Shams
صبحدم شد، زود برخیز، ای جوان
رَخت بَربند و برس در کاروان
کاروان رفت و تو غافل خفتهای
در زیانی، در زیانی، در زیان*
عمر را ضایع(۱) مکن در مَعصِیَت
تا تَر و تازه بمانی جاودان
نفسِ شومَت را بکُش کان دیوِ توست
تا ز جیبت سَر برآرد حوریان(۲)
چون بکُشتی نفسِ شومَت را یقین
پای نِهْ بر بامِ هفتم آسمان
چون نماز و روزهات مقبول شد
پهلوانی، پهلوانی، پهلوان
پاک باش و خاکِ این درگاه باش
کِبر(۳) کم کن در سَماعِ(۴) عاشقان
گر سَماعِ عاشقان را مُنکِری(۵)
حَشْر(۶) گردی در قیامت با سَگان
گر غلامِ شمسِ تبریزی شدی
نعره زَن کَالحَمْدُ لَکْ یا مُسْتَعان
فرياد بزن ای یاری گر ( فریاد رس ) سپاس بر تو.
* قرآن کریم، سوره العصر(۱۰۳)، آیه ۲ و ۳
Quran, Sooreh Alasr(#103), Line #2,3
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ(۲)
كه آدمى در زیانکاری است.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(٣)
مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نیک كردند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به صبر سفارش كردند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1559
چون خلیل از آسمانِ هفتمین
بگذرد که لا اُحِبُّ الافِلین(۷)
این جهانِ تَن، غلط اَنداز شد
جز مر آنرا کو ز شهوت باز شد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 426
اندرین وادی مرو بی این دلیل
لا اُحِبُّ الافِلین گو چون خلیل
قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۶
Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #76
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ
چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1500
چه عجب که سِرّ ز بد پنهان کنی
این عجب که سِرّ ز خود، پنهان کنی
کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَود
تا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَد
خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد
وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
می دهند اَفیون(۸) به مردِ زخم مند(۹)
تا که پیکان از تنش بیرون کنند
وقتِ مرگ، از رنج او را می دَرَند
او بدان مشغول شد، جان می بَرَند
چون به هر فکری که دل خواهی سپرد
از تو چیزی در نهان خواهند برد
هر چه اندیشی و تحصیلی کنی
می درآید دزد از آن سو کایمنی
پس بدان مشغول شو، کآن بهترست
تا ز تو چیزی بَرَد کآن کِهترست(۱۰)
بارِ بازرگان چو در آب اوفتد
دست اندر کاله(۱۱) بهتر زند
چونکه چیزی فوت خواهد شد در آب
ترکِ کمتر گوی و ، بهتر را بیاب
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3558
هَزل(۱۲)، تَعلیم است آن را جِد(۱۳) شنو
تو مشو بر ظاهرِ هَزلَش گِرو
هر جِدی، هَزلَست پیشِ هازِلان(۱۴)
هَزل ها، جِدَّست پیشِ عاقلان
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2301
چه حلالی خواست میباید ز من؟
که منم مُجرِمترِ اهلِ زَمَن(۱۵)
آنچه گفتندم ز بد از صد یکی ست
بر من این کشف ست، ار کس را شکی ست
کس چه میداند ز من جز اندکی؟
از هزاران جرم و بد فعلم یکی
من همی دانم و آن سَتّارِ(۱۶) من
جرم ها و زشتی کردارِ من
اول، ابلیسی مرا استاد بود
بعد از آن، ابلیس پیشم باد بود
حق بدید آن جمله را، نادیده کرد
تا نگردم در فَضیحَت(۱۷) رویزرد(۱۸)
باز، رحمت پوستین دوزیم(۱۹) کرد
توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد
هر چه کردم، جمله ناکرده گرفت
طاعتِ ناکرده آورده گرفت
همچو سرو و سوسنم آزاد کرد
همچو بخت و دولتم دلشاد کرد
نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت
آه کردم، چون رَسَن(۲۰) شد آهِ من
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من
آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زَفْت(۲۱) و فَربِه و گُلگُون شدم
در بُنِ چاهی همیبودم زَبون
در همه عالَم نمیگنجم کنون
آفرین ها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سَرِ هر موی من یابد زبان
شُکرهای تو نیاید در بیان
میزنم نعره درین روضه(۲۲) و عُیون(۲۳)
خلق را یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون
من در میان این بوستانها و چشمه ساران در خطاب به مردم فریاد برمی آورم که: ای کاش قوم من بدانستندی.
قرآن کریم، سوره يس(۳۶)، آیه ۲۶
Quran, Sooreh Yasin(#36), Line #26
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ
گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2317
باز خواندن شهزاده، نَصوح را از بهر دلّاکی، بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن
بعد از آن آمد کسی کز مرحمت
دخترِ سلطانِ ما میخواندت
دخترِ شاهت همی خوانَد، بیا
تا سَرَش شویی کنون، ای پارسا
جز تو دَلّاکی نمیخواهد دلش
که بمالد یا بشوید با گِلَش
گفت: رو رو، دستِ من بیکار شد
وین نَصوحِ تو کنون بیمار شد
رو، کسی دیگر بجو اِشتاب(۲۴) و تَفت(۲۵)
که مرا وَالله دست از کار رفت
با دلِ خود گفت: کز حد رفت جُرم
از دلِ من کی رود آن ترس و گُرم(۲۶)؟
من بمردم یک ره و باز آمدم
من چشیدم تلخیِ مرگ و عدم
توبه یی کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شدن از تن جدا
بعدِ آن مِحنت که را بارِ دگر
پا رود سوی خطر؟ الّا که خر
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۲۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2620
جواب گفتن خر، روباه را
گفت: رو رو، هین ز پیشم ای عدو
تا نبینم روی تو، ای زشترو
آن خدایی که تو را بدبخت کرد
روی زشتت را کریه و سخت کرد
با کدامین روی میآیی به من
این چنین سَغری(۲۷) ندارد کرگدن
رفته یی در خونِ جانم آشکار
که تو را من رَه برم تا مرغزار
تا بدیدم روی عِزرائیل را
باز آوردی فن و تَسویل(۲۸) را؟
گرچه من ننگِ خرانم، یا خرم
جانْوَرَم، جان دارم این را کی خرم؟
آنچه من دیدم ز هولِ بیامان
طفل دیدی، پیر گشتی در زمان**
بیدل و جان، از نَهیبِ(۲۹) آن شِکُوه(۳۰)
سرنگون خود را در افکندم ز کوه
بسته شد پایم در آن دم از نَهیب
چون بدیدم آن عذابِ بیحجاب
عهد کردم با خدا کِای ذُوالـْمِنَن(۳۱)
برگشا زین بستگی تو پایِ من
تا ننوشم(۳۲) وسوسهٔ کس بعد ازین
عهد کردم، نذر کردم ای مُعین(۳۳)
حق گشاده کرد آن دَم پای من
زآن دعا و زاری و ایمای(۳۴) من
ورنه اندر من رسیدی شیرِ نر
چون بُدی در زیرِ پنجهٔ شیر، خر؟
باز بفرستادت آن شیرِ عَرین(۳۵)
سوی من از مکر، ای بِئْسَ الْقَرین***(۳۶)
حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۳۷)
که بُوَد بِه مارِ بَد از یارِ بَد
مارِ بَد جانی ستاند از سَلیم(۳۸)
یارِ بَد آرد سوی نارِ مقیم
از قَرین(۳۹) بیقول و گفت و گوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
چونکه او افکند بر تو سایه را
دزدد آن بیمایه از تو مایه را
عقلِ تو گر اژدهایی گشت مست
یارِ بَد او را زُمُرُّد دان که هست
دیدهٔ عقلت بدو بیرون جهد
طَعنِ(۴۰) اوت اندر کفِ طاعون نهد
** قرآن کریم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آیه ١٧
Quran, Sooreh Mozamel(#73), Line #17
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا
اگر کافر شوید در روزی که کودکان را پیر گرداند، چگونه (از سختی عذاب الهی) در امان خواهید ماند؟
*** قرآن کریم، سوره زخرف(۴۳)، آیه ۳۸
Quran, Sooreh Zokhrof(#43), Line #38
حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ
هنگامی که به سوی ما آید (در نهایت حسرت) گوید: ای کاش میان من و تو (شیطان) فاصله ای به مسافت خاور و باختر می بود که او (شیطان) همنشین بدی است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549
چون ز مُرده زنده بیرون میکشد
هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۴۱)
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفس زنده سوی مرگی میتند
مُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ الصَّمَد(۴۲)
زندهيی زین مُرده بیرون آورد
مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.
قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۹۵
Quran, Sooreh Anaam(#6), Line #95
إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ
خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟
(۱) ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
(۲) حور: جمع اَحوَر به معنی زن زیبای بهشتی، برکات ایزدی در این لحظه
(۳) کِبر: خودخواهی، خودنمایی
(۴) سَماع: شرکت دستهجمعی در ترانهخوانی و پایکوبی، آوازخوانی، وجد و سرور، رقصیدن فرم انسانی با آهنگ زندگی
(۵) مُنکِر: انکارکننده
(۶) حَشْر: برانگیختن، زنده کردن، قیامت، رستاخیز، معاشرت
(۷) لا اُحِبُّ الافِلین: من افول کنندگان را دوست ندارم
(۸) اَفیون: تریاک
(۹) زخم مند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده
(۱۰) کِهتر: بسیار ناچیزتر و کم ارزش تر
(۱۱) کاله: کالا
(۱۲) هَزل: شوخی
(۱۳) جِد: جِدّی
(۱۴) هازِل: بیهوده گو، در اینجا منظور کسی که همه چیز زندگی را شوخی می گیرد.
(۱۵) زَمَن: زمان، روزگار
(۱۶) سَتّار: بسیار پوشاننده
(۱۷) فَضیحَت: رسوایی، بدنامی، عیب
(۱۸) رویزرد: شرمگین و خجالت زده
(۱۹) پوستین دوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه
(۲۰) رَسَن: ریسمان، طناب
(۲۱) زَفْت: بزرگ، ستبر
(۲۲) روضه: گلشن، بوستان
(۲۳) عُیون: جمع عَین به معنی چشمه
(۲۴) اِشتاب: شتاب
(۲۵) تَفت: شتابان
(۲۶) گُرم: اندوه، دلتنگی
(۲۷) سَغری: مخفّف ساغری به معنی پوست اسب و الاغ، در اینجا مراد پوست کلفت و ضخیم است.
(۲۸) تَسویل: آراستن زشتی، عمل بدی را خوب جلوه دادن، فریب دادن
(۲۹) نَهیب: هیبت، ترس. در اینجا مراد شدت و سختی است
(۳۰) شِکُوه: ترس و بیم
(۳۱) ذُوالـْمِنَن: دارای نعمت ها
(۳۲) ننوشم: نشنوم، مخفّف ننیوشم از مصدر نیوشیدن به معنی شنیدن.
(۳۳) مُعین: یاور، یاری کننده
(۳۴) ایماء: اشاره کردن با دست و ابرو و غیره
(۳۵) عَرین: بیشه، نیزار
(۳۶) بِئْسَ الْقَرین: همنشین بد
(۳۷) صَمَد: بی نیاز، از صفات خداوند
(۳۸) سَلیم: مار گزیده
(۳۹) قَرین: همنشین
(۴۰) طَعن: طعنه
(۴۱) رَشَد: به راه راست رفتن
(۴۲) مُخْرِجُ الْحَیّ: بیرون آورنده زنده
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
صبحدم شد زود برخیز ای جوان
رخت بربند و برس در کاروان
در زیانی در زیانی در زیان*
عمر را ضایع مکن در معصیت
تا تر و تازه بمانی جاودان
نفس شومت را بکش کان دیو توست
تا ز جیبت سر برآرد حوریان
چون بکشتی نفس شومت را یقین
پای نه بر بام هفتم آسمان
پهلوانی پهلوانی پهلوان
پاک باش و خاک این درگاه باش
کبر کم کن در سماع عاشقان
گر سماع عاشقان را منکری
حشر گردی در قیامت با سگان
گر غلام شمسِ تبریزی شدی
نعره زن کالحمد لک یا مستعان
فرياد بزن ای یاری گر (فریاد رس) سپاس بر تو.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، آیه ۱۵۵۹
چون خلیل از آسمان هفتمین
بگذرد که لا احب الافلین
این جهان تن غلط انداز شد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، آیه ۴۲۶
لا احب الافلین گو چون خلیل
چه عجب که سر ز بد پنهان کنی
این عجب که سر ز خود پنهان کنی
کار پنهان کن تو از چشمان خود
تا بود کارت سلیم از چشم بد
خویش را تسلیم کن بر دام مزد
می دهند افیون به مرد زخم مند
وقت مرگ از رنج او را می درند
او بدان مشغول شد جان می برند
پس بدان مشغول شو کآن بهترست
تا ز تو چیزی برد کآن کهترست
بار بازرگان چو در آب اوفتد
دست اندر کاله بهتر زند
ترک کمتر گوی و بهتر را بیاب
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهرِ هزلش گرو
هر جدی هزلست پیش هازِلان
هزل ها جدست پیش عاقلان
چه حلالی خواست میباید ز من
که منم مجرِمتر اهل زمن
بر من این کشف ست ار کس را شکی ست
کس چه میداند ز من جز اندکی
من همی دانم و آن ستار من
اول ابلیسی مرا استاد بود
بعد از آن ابلیس پیشم باد بود
حق بدید آن جمله را نادیده کرد
تا نگردم در فضیحت رویزرد
باز رحمت پوستین دوزیم کرد
هر چه کردم جمله ناکرده گرفت
طاعت ناکرده آورده گرفت
آه کردم چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بن چاهی همیبودم زبون
در همه عالم نمیگنجم کنون
گر سر هر موی من یابد زبان
شکرهای تو نیاید در بیان
میزنم نعره درین روضه و عیون
خلق را یا لیت قومی یعلمون
دخترِ سلطان ما میخواندت
دخترِ شاهت همی خواند بیا
تا سرش شویی کنون ای پارسا
جز تو دلاکی نمیخواهد دلش
که بمالد یا بشوید با گلش
گفت رو رو دست من بیکار شد
وین نصوح تو کنون بیمار شد
رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت
که مرا والله دست از کار رفت
با دل خود گفت کز حد رفت جرم
از دل من کی رود آن ترس و گرم
پا رود سوی خطر الا که خر
گفت رو رو هین ز پیشم ای عدو
تا نبینم روی تو ای زشترو
این چنین سغری ندارد کرگدن
رفته یی در خون جانم آشکار
که تو را من ره برم تا مرغزار
تا بدیدم روی عزرائیل را
باز آوردی فن و تسویل را
گرچه من ننگ خرانم یا خرم
جانورم جان دارم این را کی خرم
آنچه من دیدم ز هول بیامان
طفل دیدی پیر گشتی در زمان**
بیدل و جان از نهیب آن شکوه
بسته شد پایم در آن دم از نهیب
چون بدیدم آن عذاب بیحجاب
عهد کردم با خدا کای ذوالمنن
برگشا زین بستگی تو پای من
تا ننوشم وسوسهٔ کس بعد ازین
عهد کردم، نذر کردم ای معین
حق گشاده کرد آن دم پای من
زآن دعا و زاری و ایمای من
چون بدی در زیرِ پنجهٔ شیر خر
باز بفرستادت آن شیرِ عرین
سوی من از مکر ای بئس القرین***
حقِ ذات پاک الله الصمد
که بود به مارِ بد از یارِ بد
مارِ بد جانی ستاند از سلیم
یارِ بد آرد سوی نار مقیم
از قرین بیقول و گفت و گوی او
عقل تو گر اژدهایی گشت مست
یار بد او را زمرد دان که هست
طعن اوت اندر کف طاعون نهد
چون ز مرده زنده بیرون میکشد
هر که مرده گشت او دارد رشد
مرده شو تا مخرِج الحی الصمد
زندهيی زین مرده بیرون آورد
Privacy Policy
Today visitors: 3257 Time base: Pacific Daylight Time