: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #735
برنامه شماره ۷۳۵ گنج حضور

Please rate this video
Out of 290 votes | 9823 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۷۳۵ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۲۹ اکتبر ۲۰۱۸ ـ ۸ آبان





مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1429, Divan e Shams


نه آن بی‌بهره دلدارم که از دلدار بگریزم

نه آن خنجر به کف دارم کزین پیکار بگریزم

منم آن تخته که با من دُروگر(۱) کارها دارد

نه از تیشه زبون گردم، نه از مِسمار(۲) بگریزم

مثال تخته بی‌خویشم، خلافِ تیشه نندیشم

نشایم جز که آتش را گر از نَجّار بگریزم

چو سنگم خوار و سرد، ار من به لَعلی(۳) کم سفر سازم

چو غارم تنگ و تاری گر ز یارِ غار بگریزم

نیابم بوسِ شَفتالو، چو بگریزم ز بی‌برگی

نبویم مشکِ تاتاری(۴) گر از تاتار بگریزم

از آن از خود همی‌رنجم که من هم در نمی‌گنجم

سزد چون سر نمی‌گنجد گر از دستار بگریزم

هزاران قرن می باید که این دولت به پیش آید

کجا یابم دگربارش، اگر این بار بگریزم؟

نه رنجورم، نه نامردم که از خوبان بپرهیزم

نه فاسد معده‌ای دارم که از خَمّار(۵) بگریزم

نِیَم بر پشتِ پالانی(۶) که در میدان سپس مانم

نِیَم فَلّاحِ(۷) این ده من که از سالار بگریزم

همی‌گویم: دلا بس کن، دلم گوید جوابِ من

که من در کانِ زر غرقم چرا ز ایثار بگریزم؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1197


ای دهندهٔ قوت و تَمکین(۸) و ثَبات

خلق را زین بی‌ثباتی ده نجات

اندر آن کاری که ثابت بودنی ست

قایمی ده نفس را، که مُنثَنی ست(۹)

صبرشان بخش و کفهٔ میزان گران

وارَهانشان از فنِ صورتگران(۱۰)

وز حسودی بازِشان خر ای کریم

تا نباشند از حسد دیوِ رَجیم(۱۱)


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211


گر نکردی شرع، افسونی لطیف

بر دریدی هر کسی جسمِ حریف

شرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زند

دیو را در شیشهٔ حجّت کند

از گواه و از یَمین(۱۲) و از نُکول(۱۳)

تا به شیشه در رود دیوِ فضول(۱۴)

مثلِ میزانی که خشنودیِ دو ضِدّ

جمع می‌آید یقین در هَزل(۱۵) و جِدّ

شرع چون کَیْله(۱۶) و ترازو دان یقین

که بدو خصمان رهند از جنگ و کین


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۵۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1535, Divan e Shams


کنون پندار مُردَم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4580


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان

ذره ذره گردد افلاک و زمین

پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۱۷)

این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟

هین بشو ای تن از این جان هر دو دست

ای تنِ گشته وِثاقِ(۱۸) جان، بس است

چند تانَد(۱۹) بحر در مَشکی نشست؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۰) و سَنی(۲۱)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی

متصل چون شد دلت با آن عَدَن(۲۲)

هین بگو مَهراس(۲۳) از خالی شدن

امر قُل(۲۴) زین آمدش کای راستین

کم نخواهد شد بگو دریاست این

اَنْصِتوا(۲۵) یعنی که آبت را به لاغ(۲۶)

هین تلف کم کن که لب‌خشک ست باغ


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456


اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باش

چون زبانِ حق نگشتی، گوش باش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1742


چونکه عاشق اوست، تو خاموش باش

او چو گوش ات می کشد، تو گوش باش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726


اَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ تو

آید از جانان، جزای اَنْصِتُوا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3927


مرگ بی مرگی بود ما را حلال

برگ بی برگی بود ما را نَوال(۲۷)

ظاهرش مرگ و به باطن زندگی

ظاهرش اَبتَر(۲۸)، نهان پایندگی

در رحم، زادن جنین را رفتن است

در جهان، او را ز نو بِشْکُفتن است

چون مرا سوی اَجَل عشق و هواست

نَهیِ لا تَلقُوا بِاَيْدِیکُم مَراست


از آنرو که من شیفته و عاشق مرگ هستم، پس نهی سوره بقره « و خود

را با دست خود به هلاکت میفکنید » متوجه من است. 


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۵

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #195


وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (١٩٥)


در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.


سنایی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۲۶

Sanaee Poem(Qasaayed)# 126, Divan e Ashaar


پایِ این مردان نداری جامهٔ ایشان مپوش

برگِ بی‌برگی نداری لافِ درویشی مزن


سنایی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۴۴

Sanaee Poem(Qasaayed)# 144, Divan e Ashaar


زَهرهٔ(۲۹) مردان نداری خدمتِ سلطان مکن

پنجهٔ شیران نداری عَزمِ این میدان مکن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1378


برگِ بی برگی(۳۰)، تو را چون برگ شد

جانِ باقی(۳۱) یافتی و مرگ شد

چون تو را غم، شادی افزودن گرفت

روضهٔ(۳۲) جانت گل و سوسن گرفت

آنچه خوفِ دیگران آن اَمنِ توست

بَط(۳۳)، قوی از بَحر و مرغِ خانه سست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4760


چونکه بر وی سرد گشتی این نهاد

جوش کردی گرم چشمهٔ اتحاد

چونکه با بی‌برگیِ غربت بساخت

برگِ بی‌برگی به سوی او بتاخت

خوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد

شَبرُوان را رهنما چون ماه شد

ای بسا طوطیِّ گویای خَمُش

ای بسا شیرین‌روانِ رُو تُرُش(۳۴)


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 982


گفت آن یعقوب با اولادِ خویش

جُستنِ یوسف کنید از حد بیش

هر حسِ خود را درین جُستن به جِد

هر طرف رانید، شکلِ مُستَعِد(۳۵)

گفت: از رَوحِ خدا لا تَیْأَسُوا(۳۶)

همچو گم کرده پسر، رو سو به سو


او گفت: از رحمت خدا نومید مشوید و مانند کسی که فرزندی گم کرده است به هر سو بروید و تلاش کنید.

 

از رهِ حِسِّ دهان، پرسان شوید

گوش را بر چار راهِ آن نهید

هر کجا بوی خوش آید، بو برید

سوی آن سِر، کاشنای آن سَرید

هر کجا لطفی ببینی از کسی

سویِ اصلِ لطف، ره یابی عَسی(۳۷)

این همه خوش ها ز دریایی ست ژَرف

جزو را بگذار و بر کُل دار طَرف(۳۸)

جنگ های خلق بهرِ خوبی است

برگِ بی برگی نشانِ طوبی(۳۹) است

خشم های خلق، بهرِ آشتی ست

دامِ راحت، دایماً بی‌راحتی ست

هر زدن بهرِ نوازش را بُوَد

هر گِله از شُکر آگه می‌کند

بوی بَر، از جزو، تا کُلّ ای کریم

بوی بَر از ضدّ، تا ضدّ ای حکیم

جنگ ها می آشتی آرد درست

مارگیر از بهرِ یاری مار جُست

بهرِ یاری، مار جوید آدمی

غم خورد بهرِ حریفِ بی‌غمی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1356


اوّلِ صف بر کسی مانَد به کام

کو نگیرد دانه، بیند بندِ دام

حَبَّذا(۴۰) دو چشمِ پایان بینِ راد(۴۱)

که نگه دارند تن را از فَساد

آن ز پایان‌دیدِ احمد بود کو

دید دوزخ را همینجا مو به مو

دید عَرش و کُرسی و جَنّات(۴۲) را

تا درید او پردهٔ غَفلات(۴۳) را

گر همی‌خواهی سلامت از ضرر

چشم ز اوّل بند و پایان را نگر

تا عدم ها را ببینی جمله هست

هست ها را بنگری محسوس، پست

این ببین باری که هر کِش عقل هست

روز و شب در جست و جوی نیست است

در گدایی طالبِ جُودی که نیست

بر دکان ها طالبِ سودی که نیست

در مزارع طالبِ دَخلی که نیست

در مَغارِس(۴۴) طالبِ نَخلی که نیست

در مدارس طالبِ علمی که نیست

در صَوامِع(۴۵) طالبِ حِلمی(۴۶) که نیست

هست ها را سوی پس افکنده‌اند

نیست ها را طالب اند و بنده‌اند

زآنکه کان و مَخزنِ صُنعِ(۴۷) خدا

نیست غیرِ نیستی در اِنجِلا(۴۸)


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1378


از چه نامِ برگ را کردی تو مرگ؟

جادویی بین که نمودت مرگ برگ

هر دو چشمت بست سِحرِ صنعتش

تا که جان را در چَه(۴۹) آمد رغبتش

در خیالِ او ز مکرِ کردگار

جمله صحرا فوقِ چَه زَهر است و مار

لاجَرَم چَه را پناهی ساخته ست

تا که مرگ او را به چاه انداخته ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4097


غفلت و نِسیانِ(۵۰) بَد آموخته

ز آتشِ تعظیم گردد سوخته

هیبَتَش بیداری و فِطنَت(۵۱) دهد

سَهو(۵۲) و نِسیان از دلش بیرون جهد

وقتِ غارت خواب ناید خلق را

تا بِنَرباید کسی زو دَلق(۵۳) را

خواب چون در می‌رمد از بیمِ دَلق

خوابِ نِسیان کی بُوَد با بیمِ حَلْق؟

لاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا*، شد گواه

که بُوَد نِسیان به وجهی هم گناه


آیه ای که می گوید: مؤاخذه مکن اگر فراموش کردیم، گواه آن است که فراموشی به اعتباری گناه است.

 

زآنکه اِستِکمالِ(۵۴) تَعظیم او نکرد

ورنه نِسیان در نیاوردی نبرد

گرچه نِسیان لابد و ناچار بود

در سبب ورزیدن او مختار بود

که تَهاوُن(۵۵) کرد در تعظیم ها

تا که نِسیان زاد یا سَهو و خطا

همچو مستی، کو جنایت ها کند

گوید او: مَعذور بودم من ز خَود

گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بُد در رفتنِ آن اختیار

بیخودی نآمد به خود، توش خواندی

اختیارت خود نشد، توش راندی

گر رسیدی مستی ای بی‌جهدِ تو

حفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تو

پُشت‌دارت(۵۶) بودی او و عُذرخواه

من غلامِ زَلَّتِ(۵۷) مست اِله

عَفوهای جمله عالَم ذَرّه‌ای

عکسِ عَفوت، ای ز تو هر بهره‌ای

عَفوها گفته ثَنای(۵۸) عَفو تو

نیست کُفوَش(۵۹) اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا**


همه بخشش ها، بخشش تو را می ستایند که هیچ همتایی ندارد. ای مردم ( از عصیان امر خدا ) خویشتن داری کنید.


جانشان بخش و ز خودشان هم مَران

کام شیرینِ تواند ای کامران

رحم کن بر وی که روی تو بدید

فُرقَتِ(۶۰) تلخِ تو چون خواهد کشید؟

از فِراق و هَجر(۶۱) می‌گویی سَخُن؟

هر چه خواهی کن، ولیکن این مکن

صد هزاران مرگِ تلخِ شصت تُو

نیست مانندِ فِراقِ روی تو

تلخیِ هَجر از ذُکور(۶۲) و از اِناث(۶۳)

دور دار ای مُجرِمان را مُستَغاث(۶۴)

بر امیدِ وصل تو مُردن خوش است

تلخیِ هَجرِ تو فوقِ آتش است

گَبر(۶۵) می‌گوید میان آن سَقَر(۶۶)

چه غمم بودی گَرَم کردی نظر؟

کان نظر شیرین کنندهٔ رنج هاست

ساحران را خونبهایِ دست و پاست


* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۸۶

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #286


… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ…


… پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر (و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)…


** قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱

Quran, Sooreh Nessa(#4), Line #1


يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ …..إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا


اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن كه شما را از يك تن بيافريد…هر آينه خدا مراقب شماست.


** قرآن کریم، سوره حج(۲۲)، آیه ۱

Quran, Sooreh Haj(#22), Line #1


یا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ


اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، كه زلزله قيامت حادثه بزرگى است.


**‌ قرآن کریم، سوره لقمان(۳۱)، آیه ۳۳

Quran, Sooreh Loghman(#31), Line #33


يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا ۚإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ


ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزی که هیچ پدری چیزی [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمی کند، و نه هیچ فرزندی دفع کننده چیزی از [عذاب] پدر خویش است. بی تردید وعده خدا حق است، پس زندگی دنیا شما را نفریبد، و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند.



(۱) دُروگر: درودگر، نجار


(۲) مِسمار: میخ


(۳) لَعل: نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به ‌رنگ سرخ، مانند یاقوت، لب معشوق


(۴) تاتار: مغول


(۵) خَمّار: می‌فروش، شراب‌فروش


(۶) پالانی: اسب بارکش، یابو


(۷) فَلّاح: کشاورز، برزگر


(۸) تَمکین:  قبول ‌کردن، استعداد انسان برای ماندن در حالت تسلیم یا استعداد فضا گشایی مداوم


(۹) مُنثَنی: خمیده، دوتا، در اینجا به معنی سست کار و درمانده


(۱۰) صورتگر: نقاش، مجسمه ساز، تصویر ساز


(۱۱) رَجیم: ملعون، مطرود


(۱۲) یَمین: سوگند، قسم


(۱۳) نُکول: خودداری کردن، فراموش کردن


(۱۴) فضول: یاوه گو


(۱۵) هَزل: شوخی، مقابل جدّی، غیر جدّی


(۱۶) کَیْله: پیمانه


(۱۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه


(۱۸) وِثاق: اتاق، خرگاه


(۱۹) تانَد: می تواند


(۲۰) حَبْر: دانشمند، دانا


(۲۱) سَنی: رفیع، بلند مرتبه


(۲۲) عَدَن: عالم قدس و جهان حقیقت


(۲۳) مَهراس: نترس، فعل نهی از مصدر هراسیدن


(۲۴) قُل: بگو


(۲۵) اَنْصِتوا: خاموش باشید


(۲۶) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است


(۲۷) نَوال: عطا و بخشش


(۲۸) اَبتَر: دُم بریده، ناقص، سترون


(۲۹) زَهره: جرأت، شجاعت


(۳۰) برگ بی برگی: سرمایه عدم تعلق، سرمایه عدم هم هویت شدگی


(۳۱) باقی: جاودان


(۳۲) روضه: باغ، گلستان


(۳۳) بَط: مرغابی


(۳۴) رُو تُرُش: اخمو، عبوس


(۳۵) مُستَعِد: کسی که آماده برای کاری است، آماده، بااستعداد


(۳۶) لا تَیْأَسُوا: نا امید نشوید


(۳۷) عَسی': شاید، ممکن است


(۳۸) طَرف: پلک چشم


(۳۹) طوبی': درخت بهشتی، پاکیزه، پاکیزگی


(۴۰) حَبَّذا: خوشا، چه نیکو است این


(۴۱) راد: حکیم، فرزانه، دانشمند، جوانمرد


(۴۲) جَنّات: جمع جنّت به معنی بهشت 


(۴۳) پرده غَفلات: پرده پندار یا پرده هم هویت شدگی ها


(۴۴) مَغارِس: جمع مَغرِس به معنی قلمستان و جای نهالکاری


(۴۵) صَوامِع: جمع صومعه، دیرها


(۴۶) حِلم: بردباری، شکیبایی


(۴۷) صُنع: آفرینش


(۴۸) اِنجِلا: مخفف اِنجِلاء به معنی روشن و آشکار شدن


(۴۹) چَه: مخفف چاه


(۵۰) نِسیان: فراموشی


(۵۱) فِطنَت: زیرکی و هوشیاری


(۵۲) سَهو: خطا، اشتباه غیرعمدی، غفلت


(۵۳) دَلق: خرقه، پوستین، جامۀ درویشی


(۵۴) اِستِکمال: به کمال رساندن، کامل کردن، تمام کردن


(۵۵) تَهاوُن: سستی و سهل‌انگاری


(۵۶) پُشتدار: پشتیبان، حامی


(۵۷) زَلَّت: لغزش


(۵۸) ثَنا: مدح، ستایش


(۵۹) کُفو: همتا، نظیر


(۶۰) فُرقَت: فراق، جدایی


(۶۱) هَجر: دوری، هجران


(۶۲) ذُکور: جمع ذَکَر به معنی جنس مذکر


(۶۳) اِناث: جمع اُنثی' به معنی جنس مؤنث


(۶۴) مُستَغاث: فریاد رس


(۶۵) گَبر: کافر


(۶۶) سَقَر: جهنم، آتش دردهای من ذهنی




************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1429, Divan e Shams


نه آن بی‌بهره دلدارم که از دلدار بگریزم

نه آن خنجر به کف دارم کزین پیکار بگریزم

منم آن تخته که با من دروگر کارها دارد

نه از تیشه زبون گردم نه از مسمار بگریزم

مثال تخته بی‌خویشم خلاف تیشه نندیشم

نشایم جز که آتش را گر از نجار بگریزم

چو سنگم خوار و سرد ار من به لعلی کم سفر سازم

چو غارم تنگ و تاری گر ز یار غار بگریزم

نیابم بوس شفتالو چو بگریزم ز بی‌برگی

نبویم مشک تاتاری گر از تاتار بگریزم

از آن از خود همی‌رنجم که من هم در نمی‌گنجم

سزد چون سر نمی‌گنجد گر از دستار بگریزم

هزاران قرن می باید که این دولت به پیش آید

کجا یابم دگربارش اگر این بار بگریزم

نه رنجورم نه نامردم که از خوبان بپرهیزم

نه فاسد معده‌ای دارم که از خمار بگریزم

نیم بر پشت پالانی که در میدان سپس مانم

نیم فلاح این ده من که از سالار بگریزم

همی‌گویم دلا بس کن دلم گوید جواب من

که من در کان زر غرقم چرا ز ایثار بگریزم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1197


ای دهندهٔ قوت و تمکین و ثبات

خلق را زین بی‌ثباتی ده نجات

اندر آن کاری که ثابت بودنی ست

قایمی ده نفس را که منثنی ست

صبرشان بخش و کفهٔ میزان گران

وارهانشان از فن صورتگران

وز حسودی بازِشان خر ای کریم

تا نباشند از حسد دیوِ رجیم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211


گر نکردی شرع افسونی لطیف

بر دریدی هر کسی جسم حریف

شرع بهر دفع شر رایی زند

دیو را در شیشهٔ حجت کند

از گواه و از یمین و از نکول

تا به شیشه در رود دیوِ فضول

مثل میزانی که خشنودی دو ضد

جمع می‌آید یقین در هزل و جد

شرع چون کیله و ترازو دان یقین

که بدو خصمان رهند از جنگ و کین


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۵۳۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1535, Divan e Shams


کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4580


آفتابی در یکی ذره نهان

ناگهان آن ذره بگشاید دهان

ذره ذره گردد افلاک و زمین

پیش آن خورشید چون جست از کمین

این چنین جانی چه درخورد تن است

هین بشو ای تن از این جان هر دو دست

ای تن گشته وثاق جان بس است

چند تاند بحر در مشکی نشست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی

متصل چون شد دلت با آن عدن

هین بگو مهراس از خالی شدن

امر قل زین آمدش کای راستین

کم نخواهد شد بگو دریاست این

انصتوا یعنی که آبت را به لاغ

هین تلف کم کن که لب‌خشک ست باغ


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456


انصتوا را گوش کن خاموش باش

چون زبان حق نگشتی گوش باش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1742


چونکه عاشق اوست تو خاموش باش

او چو گوش ات می کشد تو گوش باش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726


انصتوا بپذیر تا بر جان تو

آید از جانان جزای انصتوا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3927


مرگ بی مرگی بود ما را حلال

برگ بی برگی بود ما را نوال

ظاهرش مرگ و به باطن زندگی

ظاهرش ابتر نهان پایندگی

در رحم زادن جنین را رفتن است

در جهان او را ز نو بشکفتن است

چون مرا سوی اجل عشق و هواست

نهی لا تلقوا بايدیکم مراست


از آنرو که من شیفته و عاشق مرگ هستم، پس نهی سوره بقره « و خود

را با دست خود به هلاکت میفکنید » متوجه من است. 


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۵

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #195


وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (١٩٥)


در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.


سنایی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۲۶

Sanaee Poem(Qasaayed)# 126, Divan e Ashaar


پای این مردان نداری جامهٔ ایشان مپوش

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن


سنایی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۴۴

Sanaee Poem(Qasaayed)# 144, Divan e Ashaar


زهرهٔ مردان نداری خدمت سلطان مکن

پنجهٔ شیران نداری عزم این میدان مکن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1378


برگ بی برگی تو را چون برگ شد

جان باقی یافتی و مرگ شد

چون تو را غم شادی افزودن گرفت

روضهٔ جانت گل و سوسن گرفت

آنچه خوف دیگران آن امن توست

بط قوی از بحر و مرغ خانه سست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4760


چونکه بر وی سرد گشتی این نهاد

جوش کردی گرم چشمهٔ اتحاد

چونکه با بی‌برگی غربت بساخت

برگ بی‌برگی به سوی او بتاخت

خوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد

شبروان را رهنما چون ماه شد

ای بسا طوطی گویای خمش

ای بسا شیرین‌روان رو ترش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۸۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 982


گفت آن یعقوب با اولاد خویش

جستن یوسف کنید از حد بیش

هر حس خود را درین جستن به جد

هر طرف رانید شکل مستعد

گفت از روح خدا لا تیأسوا

همچو گم کرده پسر رو سو به سو


او گفت: از رحمت خدا نومید مشوید و مانند کسی که فرزندی گم کرده است به هر سو بروید و تلاش کنید.

 

از ره حس دهان پرسان شوید

گوش را بر چار راه آن نهید

هر کجا بوی خوش آید بو برید

سوی آن سر کاشنای آن سرید

هر کجا لطفی ببینی از کسی

سوی اصل لطف ره یابی عسی

این همه خوش ها ز دریایی ست ژرف

جزو را بگذار و بر کل دار طرف

جنگ های خلق بهر خوبی است

برگ بی برگی نشان طوبی است

خشم های خلق بهر آشتی ست

دام راحت دایما بی‌راحتی ست

هر زدن بهر نوازش را بود

هر گله از شکر آگه می‌کند

بوی بر از جزو تا کل ای کریم

بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم

جنگ ها می آشتی آرد درست

مارگیر از بهر یاری مار جست

بهر یاری مار جوید آدمی

غم خورد بهرِ حریف بی‌غمی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1356


اول صف بر کسی ماند به کام

کو نگیرد دانه بیند بند دام

حبذا دو چشم پایان بین راد

که نگه دارند تن را از فساد

آن ز پایان‌دید احمد بود کو

دید دوزخ را همینجا مو به مو

دید عرش و کرسی و جنات را

تا درید او پردهٔ غفلات را

گر همی‌خواهی سلامت از ضرر

چشم ز اول بند و پایان را نگر

تا عدم ها را ببینی جمله هست

هست ها را بنگری محسوس پست

این ببین باری که هر کش عقل هست

روز و شب در جست و جوی نیست است

در گدایی طالب جودی که نیست

بر دکان ها طالب سودی که نیست

در مزارع طالب دخلی که نیست

در مغارس طالب نخلی که نیست

در مدارس طالب علمی که نیست

در صوامع طالب حلمی که نیست

هست ها را سوی پس افکنده‌اند

نیست ها را طالب اند و بنده‌اند

زآنکه کان و مخزن صنع خدا

نیست غیرِ نیستی در انجلا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1378


از چه نام برگ را کردی تو مرگ

جادویی بین که نمودت مرگ برگ

هر دو چشمت بست سحرِ صنعتش

تا که جان را در چه آمد رغبتش

در خیال او ز مکرِ کردگار

جمله صحرا فوق چه زهر است و مار

لاجرم چه را پناهی ساخته ست

تا که مرگ او را به چاه انداخته ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 4097


غفلت و نسیان بد آموخته

ز آتش تعظیم گردد سوخته

هیبتش بیداری و فطنت دهد

سهو و نسیان از دلش بیرون جهد

وقت غارت خواب ناید خلق را

تا بنرباید کسی زو دلق را

خواب چون در می‌رمد از بیم دلق

خواب نسیان کی بود با بیم حلق

لاتؤاخذ ان نسینا* شد گواه

که بود نسیان به وجهی هم گناه


آیه ای که می گوید: مؤاخذه مکن اگر فراموش کردیم، گواه آن است که فراموشی به اعتباری گناه است.

 

زآنکه استکمال تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد

گرچه نسیان لابد و ناچار بود

در سبب ورزیدن او مختار بود

که تهاون کرد در تعظیم ها

تا که نسیان زاد یا سهو و خطا

همچو مستی کو جنایت ها کند

گوید او معذور بودم من ز خود

گویدش لیکن سبب ای زشتکار

از تو بد در رفتن آن اختیار

بیخودی نآمد به خود توش خواندی

اختیارت خود نشد توش راندی

گر رسیدی مستی ای بی‌جهد تو

حفظ کردی ساقی جان عهد تو

پشت‌دارت بودی او و عذرخواه

من غلام زلت مست اله

عفوهای جمله عالم ذره‌ای

عکس عفوت ای ز تو هر بهره‌ای

عفوها گفته ثنای عفو تو

نیست کفوش ایها الناس اتقوا**


همه بخشش ها، بخشش تو را می ستایند که هیچ همتایی ندارد. ای مردم ( از عصیان امر خدا ) خویشتن داری کنید.


جانشان بخش و ز خودشان هم مران

کام شیرین تواند ای کامران

رحم کن بر وی که روی تو بدید

فرقت تلخ تو چون خواهد کشید

از فراق و هجر می‌گویی سخن

هر چه خواهی کن ولیکن این مکن

صد هزاران مرگ تلخ شصت تو

نیست مانند فراق روی تو

تلخی هجر از ذکور و از اناث

دور دار ای مجرِمان را مستغاث

بر امید وصل تو مردن خوش است

تلخی هجر تو فوق آتش است

گبر می‌گوید میان آن سقر

چه غمم بودی گرم کردی نظر

کان نظر شیرین کنندهٔ رنج هاست

ساحران را خونبهای دست و پاست


* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۸۶

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #286


… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ…


… پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر (و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)…


** قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۱

Quran, Sooreh Nessa(#4), Line #1


يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ …..إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا


اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن كه شما را از يك تن بيافريد…هر آينه خدا مراقب شماست.


** قرآن کریم، سوره حج(۲۲)، آیه ۱

Quran, Sooreh Haj(#22), Line #1


یا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ


اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، كه زلزله قيامت حادثه بزرگى است.


**‌ قرآن کریم، سوره لقمان(۳۱)، آیه ۳۳

Quran, Sooreh Loghman(#31), Line #33


يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا ۚإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ


ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، و بترسید از روزی که هیچ پدری چیزی [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمی کند، و نه هیچ فرزندی دفع کننده چیزی از [عذاب] پدر خویش است. بی تردید وعده خدا حق است، پس زندگی دنیا شما را نفریبد، و مبادا شیطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند.

Back

Privacy Policy

Today visitors: 3229

Time base: Pacific Daylight Time