برنامه شماره ۷۷۲ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۱۵ جولای ۲۰۱۹ - ۲۵ تیر
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams
جُرمی ندارم بیش ازین، کز دل هوادارم تو را
از زعفرانِ رویِ من رو میبگردانی چرا؟
یا این دلِ خونخواره(۱) را لطف و مراعاتی بکن
یا قوّتِ صبرش بده در یَفْعَلُ الله مایَشا*
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بی شمع رویِ تو نَتان(۲) دیدن مرین دو راه را
هر گه بگردانی تو رو، آبی ندارد هیچ جو
کی ذرّهها پیدا شود بیشَعشَعه(۳) شمس الضّحی؟
بی باده تو کی فتد در مغز(۴) نغزان مستیی؟
بی عصمتِ(۵) تو کی رود شیطان به لا حَوْلَ وَلا(۶)؟
نی قرص(۷) سازد قرصیی، مَطبوخ(۸) هم مطبوخیی
تا درنیندازی کفی ز اهلیله(۹) خود در دوا
امرت نغرّد کی رَوَد خورشید در برجِ اسد(۱۰)؟
بی تو کجا جُنبَد رگی در دست و پایِ پارسا؟
در مرگ هشیاری نهی، در خواب بیداری نهی
در سنگ سقّایی نهی** در برقِ میرنده وفا
سیلِ سیاهِ شب بَرَد هر جا که عقلست و خرَد
زان سیلشان کی وا خرَد جز مشتریِّ هَلْ اَتی***؟
ای جانِ جانِ جزو و کُل، وی حُلّه بخشِ(۱۱) باغ و گُل
وی کوفته هر سو دُهُل، کای جانِ حیران، الصّلا
هر کس فریباند مرا تا عُشر(۱۲) بستاند مرا
آنکِم(۱۳) دهد فهمِ بیا، گوید که پیشِ من بیا
زان سو که فهمت میرسد، باید که فهم آن سو رَوَد
آنِکِت(۱۴) دهد طالَ بَقا(۱۵) او را سزد طالَ بَقا
هم او که دلتنگت کند، سرسبز و گُل رنگت کند
هم اوت آرد در دعا، هم او دهد مزدِ دعا
هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف(۱۶)
در باد دم اندر دهن، تا خوش بگویی رَبَّنا
لبّیک(۱۷) لبّیک ای کَرَم، سودایِ(۱۸) تست اندر سَرَم
ز آبِ تو چرخی میزنم مانند چرخِ آسیا
هرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خود
کاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانبا(۱۹)
آبیش گردان میکند، او نیز چرخی میزند
حق آب را بسته کند، او هم نمیجنبد ز جا
خامُش که این گفتارِ ما میپرّد از اسرارِ ما
تا گوید او که گفتِ او هرگز بننْماید قَفا(۲۰)
* قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۷
Quran, Sooreh Al-Ibrahim(#14), Line #27
« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ
وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ ۚ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ »
« خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد.
و ظالمان را گمراه مىسازد و هر چه خواهد همان مىكند.»
** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۶۰
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #60
« وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا
عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ »
« و به ياد آريد آنگاه را كه موسى براى قوم خود آب خواست. گفتيم: عصايت را بر آن سنگ بزن.
پس دوازده چشمه از آن بگشاد. هر گروهى آبشخور خود را بدانست. از روزى خدا بخوريد و
بياشاميد و در روى زمين به فساد سركشى مكنيد.»
***۱ قرآن کریم، سوره انسان(۷۶)، آیه۱،۲،۳
Quran, Sooreh Al-Insan(#76), Line #1,2,3
هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا(۱)
آیا بر انسان زمانی از روزگار پیش نیامد که او چیزی قابل ذکر نبود؟
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا(۲)
ما آدمى را از نطفهاى آميخته بيافريدهايم، تا او را امتحان كنيم.
و شنوا و بينايش ساختهايم.
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا(۳)
راه را به او نشان دادهايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس
***۲ قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۱
Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ…
خدا همانیدگی (جان ذهنی و مال همانیده) مؤمنان را
به بهای بهشت از آنان خریده است…
« انکار فلسفی بر قرائت إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً »
قرآن کریم، سوره مُلک(۶۷)، آیه ۳۰
Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #30
« قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ »
« بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟
بگو اگر گردد آبتان در زمین نهان، که رساندتان به آب روان؟»
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2 , Line # 1633
مُقریی(۲۱) میخواند از روی کتاب
ماؤُکُم غَوْرًا(۲۲)، ز چشمه بندم آب
آب را در غَورها پنهان کنم
چشمهها را خشک و خشکستان کنم
آب را در چشمه کی آرد دگر
جز من بی مثلِ با فضل و خطر؟
فلسفیِّ منطقیِّ مُستَهان(۲۳)
میگذشت از سوی مکتب آن زمان
چون که بشنید آیت او از ناپسند
گفت: آریم آب را ما با کُلَند(۲۴)
ما به زخمِ بیل و تیزیِّ تبر
آب را آریم از پستی زَبَر(۲۵)
شب بخفت و دید او یک شیرمرد
زد طَبانچه(۲۶)، هر دو چشمش کور کرد
گفت: زین دو چشمهٔ چشم، ای شَقی(۲۷)
با تبر نوری بر آر، ار صادقی
روز بر جست و دو چشم کور دید
نورِ فایِض(۲۸) از دو چشمش ناپدید
گر بنالیدی و مُستَغفِر(۲۹) شدی
نور رفته از کَرَم، ظاهر شدی
لیک اِستِغفار هم در دست نیست
ذوقِ توبه نُقلِ هر سرمست نیست
زشتیِ اعمال و شومیِّ جُحود
راه توبه بر دلِ او بسته بود
دل بسختی همچو رویِ سنگ گشت
چون شکافد توبه آن را بَهرِ کَشت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 , Line # 918
گر قَضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مُستَطاب(۳۰)؟
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 , Line # 1258
گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
گر قضا صد بار، قصد جان کند
هم قضا جانت دهد، درمان کند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2 , Line # 1619
حاکم است و یَفْعَلُ الله ما یَشا
او ز عینِ درد انگیزد دوا
زیرا حق تعالی حاکم و فرمانروای جهان است و او هر چه خواهد
همان کند. چنانکه از ذات درد و مرض، دوا و درمان می آفریند.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 , Line # 3182
فعلِ توست این غُصههای دَم به دَم
این بُوَد معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَم
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 , Line # 836
چونکه غم بینی، تو استغفار کن
غم به امرِ خالق آمد، کار کن
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 , Line # 2895
شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد
شُکرباره(۳۱) کی سوی نعمت رود؟
شکر، جانِ نعمت و نعمت چو پوست
ز آنکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
نعمت آرد غفلت و شکر اِنتِباه(۳۲)
صیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاه
قرآن کریم، سوره الشمس(۹۱)، آیه ۱
Quran, Sooreh Ash-Shams(#91), Line #1
« وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا »
« سوگند به آفتاب و روشنىاشبه هنگام چاشت »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 , Line # 312
گَه چنین بنماید و گَه ضدِّ این
جز که حیرانی نباشد کارِ دین
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۷۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6 , Line # 3576
میوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگیِّ جاودان در زیرِ مرگ
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2 , Line # 2235
بس عجب در خواب، روشن میشود
دل درونِ خواب، رَوْزَن میشود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۷۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 , Line # 3274
جانِ جان، چو واکَشد پا را زِ جان
جان چنان گردد که بیجان تَن، بدان
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 , Line # 2777
دیده و دل هست بَیْنَ اِصْبَعَین*(۳۳)
چون قلم در دستِ کاتب ای حسین
ای حسین، چشم و قلب میان دو انگشت پروردگار است،
همان گونه که قلم در دست نویسنده است.
اِصْبَعِ لطف ست و قهر و در میان
کِلکِ(۳۴) دل، با قَبض(۳۵) و بَسطی(۳۶) زین بَنان(۳۷)
ای قلم بنگر گر اِجلالیستی(۳۸)
که میان اِصْبَعَینِ کیستی؟
*حدیث
« اِنَّ قُلُوبَ بَنی آدَمَ کُلَّها بَیْنَ اِصْبَعَینِ مِنْ اَصابِعِ الرَّحمنِ يُقَلِّبُهُ كَيْفَ يَشاءُ.»
« همانا دل های آدمیزادگان میان دو انگشت خداوند است.
و او هر طور خواهد دگرگونش می سازد.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 , Line # 3624
رحمتی، بیعلّتی، بیخدمتی
آید از دریا، مبارک ساعتی
اللَه الَله، گِردِ دریابار(۳۹) گَرد
گرچه باشند اهلِ دریابار زرد
تا که آید لطفِ بخشایشگری
سرخ گردد رویِ زرد از گوهری
زردیِ رو بهترینِ رنگ هاست
زآنکه اندر انتظارِ آن لقاست
لیک سرخی بر رخی کآن لامِع(۴۰) است
بهرِ آن آمد که جانش قانع ست
که طَمَع لاغر کند، زرد و ذَلیل
نیست او از علّتِ اَبدان(۴۱) عَلیل
چون ببیند رویِ زردِ بی سَقَم(۴۲)
خیره گردد عقلِ جالینوس هم
چون طمع بستی تو در انوارِ هُو
مُصطفی گوید که ذَلَّتْ نَفْسُهُ
هر گاه تو در انوار الهی طمع بستی، یعنی شیفته تجلیّات
الهی شدی، حضرت مصطفی فرماید: نفسش خوار شده است.
نورِ بیسایه لطیف و عالی است
آن مُشَبَّک(۴۳) سایهٔ غربالی است
عاشقان، عریان همی خواهند تَن
پیش عِنّینان(۴۴) چه جامه چه بدن
روزهداران را بود آن نان و خوان
خرمگس را چه اَبا(۴۵) چه دیگدان(۴۶)
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 , Line # 834
گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْن
بر زمین آهسته میرانند و هَوْن*(۴۷)
« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و
عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و
فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»
پا برهنه چون رود در خارزار؟
جز به وقفه و فِکرَت(۴۸) و پرهیزگار
این قضا میگفت، لیکن گوششان
بسته بود اندر حجابِ جوششان
چشم ها و گوش ها را بستهاند
جز مر آنها را که از خود رَستهاند
جز عنایت که گشاید چشم را؟
جز محبّت که نشاند خشم را؟
جهدِ بی توفیق خود کس را مباد
در جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۴۹)
« الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده
(کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند
به راستی و درستی داناتر است.»
* قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63
« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا
وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا »
« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين
به فروتنى راه مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند،
به ملايمت سخن گويند.»
« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و
فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان
خطاب کنند: «نادان»، ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند
و سخنی خوب و بایسته می گویند.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 , Line # 2882
شکر آن نعمت کهتان آزاد کرد
نعمتِ حق را بباید یاد کرد
چند اندر رنج ها و در بلا
گفتی: از دامم رها دِه ای خدا؟
تا چنین خدمت کنم، احسان کنم
خاک اندر دیدهٔ شیطان زنم
قرآن کریم، سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۶۵
Quran, Sooreh Al-Ankaboot(#29), Line #65
« فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ
فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ »
« چون به كشتى نشستند خدا را با اخلاص در دين او خواندند
و چون نجاتشان داد و به خشكى آورد، شرك آوردند.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۶۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 , Line # 2669
آمدن پیغامبران از حق به نصیحتِ اهلِ سبا
سیزده پیغمبر آنجا آمدند
گمرهان را جمله رهبر میشدند
که هَله(۵۰) نعمت فزون شد، شُکر کو؟
مَرکَبِ شُکر ار بخسپد حَرِّکُوا(۵۱)
آن پیامبران به مردم سبا گفتند: ای قوم، براستی نعمت های
شما فراوان شده است. پس کو شکرگزاریتان؟ هرگاه
مرکوبِ شکر و سپاس خوابید باید آن را به حرکت در آورید.
شُکرِ مُنعِم(۵۲) واجب آید در خرد
ورنه، بگشاید در خشم ابد
هین کرم بینید و، این خود کس کند
کز چنین نعمت به شُکری بس کند؟
سَر ببخشد، شُکر خواهد سجدهای
پا ببخشد، شُکر خواهد قَعدهای
قوم گفته: شُکر ما را برد غول(۵۳)
ما شدیم از شکر و از نعمت مَلول(۵۴)
(۱) خونخواره: غم و غُصّه خور
(۲) نَتان: نتوان
(۳) شَعشَعه: درخشش
(۴) نَغز: هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد. خوب، نیکو.
(۵) عصمت: پاکی، قدرت پاک ماندن
(۶) لا حَوْل: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ: نيرو و قدرتی نیست مگر خدا را
(۷) قرص: دوایی که بکوبند و خمیر کنند و به شکل گویهای خُرد سازند.
(۸) مَطبوخ: دارویی که بجوشانند و شیره آن را به بیمار دهند. جوشانده.
(۹) اهلیله: هَلیله، گیاهی طبّی است برای دردهای شکم.
(۱۰) اسد: اسد پنجمین برج، خانهٔ خورشید، قوسی ۳۰ درجه از دائرةالبروج است.
این برج خط سیر خورشید در مرداد ماه به مدت ۳۱روز و ۰۷ ساعت و ۰۶دقیقه است.
(۱۱) حُلّه بخش: بخشنده جامه و پارچه ابریشمین رنگارنگ، زیوربخش.
(۱۲) عُشر: یک دهم
(۱۳) آنکِم: آن که مرا
(۱۴) آنِکِت: آن که تو را
(۱۵) طالَ بَقا: یعنی عمرش دراز باد. آنکه تو را عمر دراز می بخشد.
(۱۶) ری و بی و نون و الف: ربَّنا
(۱۷) لبّیک: قبول می کنم، امر تو را اطاعت میکنم.
(۱۸) سودا: خیال، هوی و هوس
(۱۹) نانبا: نانوا
(۲۰) قَفا نمودن: روی گردانیدن، پشت کردن
(۲۱) مُقری: خواننده و تعلیم دهنده قرآن
(۲۲) غَور: قعر، گودی، ته چیزی
(۲۳) مُستَهان: خوار، ذلیل، بی قدر
(۲۴) کُلَند: کُلَنگ
(۲۵) زَبَر: بالا
(۲۶) طَبانچه: سیلی، چک
(۲۷) شَقی: بدبخت
(۲۸) فایِض: فیضدهنده، فیضرسان
(۲۹) مُستَغفِر: کسی که استغفار میکند، آمرزشخواهنده
(۳۰) مُستَطاب: پاک و پاکیزه
(۳۱) شُکرباره: آنکه بسیار شُکر می کند و عاشق شُکر است.
(۳۲) اِنتِباه: بیداری، آگاهی
(۳۳) اِصْبَعَین: دو انگشت
(۳۴) کِلک: قلم
(۳۵) قَبض: گرفتن، گرفتگی
(۳۶) بَسط: وسعت، فراخی، گستردن
(۳۷) بَنان: انگشت، سرانگشت
(۳۸) اِجلال: بزرگ و محترم شمردن، شکوه و جلال
(۳۹) دریابار: کنار دریا، ساحل دریا
(۴۰) لامِع: درخشان، درخشنده، تابان
(۴۱) اَبدان: جمع بَدن، تن ها
(۴۲) سَقَم: بیماری
(۴۳) مُشَبَّک: دارای شبکه، سوراخ سوراخ
(۴۴) عِنّین: مردی که دچار ناتوانی جنسی باشد.
(۴۵) اَبا: آش
(۴۶) دیگدان: جای گذاشتن دیگ
(۴۷) هَون: نرمی و آسانی
(۴۸) فِکرَت: اندیشه
(۴۹) سَداد: راستی و درستی
(۵۰) هَله: حرف تنبیه، هَلا، براستی
(۵۱) حَرِّکُوا: به حرکت درآورید.
(۵۲) مُنعِم: نعمت دهنده، احسان کننده
(۵۳) غول: در اینجا مطلق راهزن است.
(۵۴) مَلول: افسرده، اندوهگین، دلتنگ
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
جرمی ندارم بیش ازین، کز دل هوادارم تو را
از زعفران روی من رو میبگردانی چرا؟
یا این دل خونخواره را لطف و مراعاتی بکن
یا قوت صبرش بده در یفعل الله مایشا*
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه را
کی ذرهها پیدا شود بیشعشعه شمس الضحی؟
بی باده تو کی فتد در مغز نغزان مستیی؟
بی عصمت تو کی رود شیطان به لا حول ولا؟
نی قرص سازد قرصیی، مطبوخ هم مطبوخیی
تا درنیندازی کفی ز اهلیله خود در دوا
امرت نغرد کی رود خورشید در برج اسد؟
بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارسا؟
در سنگ سقایی نهی** در برق میرنده وفا
سیل سیاه شب برد هر جا که عقلست و خرد
زان سیلشان کی وا خرد جز مشتری هل اتی***؟
ای جان جان جزو و کل، وی حله بخش باغ و گل
وی کوفته هر سو دهل، کای جان حیران، الصلا
هر کس فریباند مرا تا عشر بستاند مرا
آنکم دهد فهم بیا، گوید که پیش من بیا
زان سو که فهمت میرسد، باید که فهم آن سو رود
آنکت دهد طال بقا او را سزد طال بقا
هم او که دلتنگت کند، سرسبز و گل رنگت کند
هم اوت آرد در دعا، هم او دهد مزد دعا
هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف
در باد دم اندر دهن، تا خوش بگویی ربنا
لبیک لبیک ای کرم، سودای تست اندر سرم
ز آب تو چرخی میزنم مانند چرخ آسیا
هرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خود
کاستون قوت ماست او، یا کسب و کار نانبا
خامش که این گفتار ما میپرد از اسرار ما
تا گوید او که گفت او هرگز بننماید قفا
مقریی میخواند از روی کتاب
ماؤکم غورا، ز چشمه بندم آب
آب را در غورها پنهان کنم
جز من بی مثل با فضل و خطر؟
فلسفی منطقی مستهان
گفت آریم آب را ما با کلند
ما به زخم بیل و تیزی تبر
آب را آریم از پستی زبر
زد طبانچه، هر دو چشمش کور کرد
گفت زین دو چشمه چشم، ای شقی
نور فایض از دو چشمش ناپدید
گر بنالیدی و مستغفر شدی
نور رفته از کرم، ظاهر شدی
لیک استغفار هم در دست نیست
ذوق توبه نقل هر سرمست نیست
زشتی اعمال و شومی جحود
راه توبه بر دل او بسته بود
دل بسختی همچو روی سنگ گشت
چون شکافد توبه آن را بهر کشت
گر قضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مستطاب؟
گر قضا پوشد سیه، همچون شبت
حاکم است و یفعل الله ما یشا
او ز عین درد انگیزد دوا
فعل توست این غصههای دم به دم
این بود معنی قد جف القلم
غم به امر خالق آمد، کار کن
شکر نعمت، خوشتر از نعمت بود
شکرباره کی سوی نعمت رود؟
شکر، جان نعمت و نعمت چو پوست
نعمت آرد غفلت و شکر انتباه
صید نعمت کن به دام شکر شاه
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
میوه شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگی جاودان در زیر مرگ
دل درون خواب، روزن میشود
جان جان، چو واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بیجان تن، بدان
دیده و دل هست بین اصبعین*
چون قلم در دست کاتب ای حسین
اصبع لطف ست و قهر و در میان
کلک دل، با قبض و بسطی زین بنان
ای قلم بنگر گر اجلالیستی
که میان اصبعین کیستی؟
رحمتی، بیعلتی، بیخدمتی
الله الله، گرد دریابار گرد
گرچه باشند اهل دریابار زرد
تا که آید لطف بخشایشگری
سرخ گردد روی زرد از گوهری
زردی رو بهترین رنگ هاست
زآنکه اندر انتظار آن لقاست
لیک سرخی بر رخی کآن لامع است
بهر آن آمد که جانش قانع ست
که طمع لاغر کند، زرد و ذلیل
نیست او از علت ابدان علیل
چون ببیند روی زرد بی سقم
خیره گردد عقل جالینوس هم
چون طمع بستی تو در انوار هو
مصطفی گوید که ذلت نفسه
نور بیسایه لطیف و عالی است
آن مشبک سایه غربالی است
عاشقان عریان همی خواهند تن
پیش عنینان چه جامه چه بدن
خرمگس را چه ابا چه دیگدان
گفت حق که بندگان جفت عون
بر زمین آهسته میرانند و هون*
جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار
بسته بود اندر حجاب جوششان
جز مر آنها را که از خود رستهاند
جز محبت که نشاند خشم را؟
جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان، والله اعلم بالسداد
نعمت حق را بباید یاد کرد
گفتی از دامم رها ده ای خدا؟
آمدن پیغامبران از حق به نصیحت اهل سبا
که هله نعمت فزون شد، شکر کو؟
مرکب شکر ار بخسپد حرکوا
شکر منعم واجب آید در خرد
کز چنین نعمت به شکری بس کند؟
سر ببخشد، شکر خواهد سجدهای
پا ببخشد، شکر خواهد قعدهای
قوم گفته: شکر ما را برد غول
ما شدیم از شکر و از نعمت ملول
Privacy Policy
Today visitors: 1825 Time base: Pacific Daylight Time