: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #733
برنامه شماره ۷۳۳ گنج حضور

Please rate this video
Out of 293 votes | 9048 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۷۳۳ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۱۵ اکتبر ۲۰۱۸ ـ ۲۴ مهر




مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 233, Divan e Shams


کجاست ساقیِ جان؟ تا بهم زند ما را

بروبد از دلِ ما فکرِ دیّ(۱) و فردا را

چُنو(۲) درخت کم اُفتد پناه، مرغان را

چُنو امیر بباید سپاهِ سودا را

روان شود ز رَهِ سینه صد هزار پَری

چو بر قِنینه(۳) بخوانَد فُسونِ(۴) اِحیا را

کجاست شیرِ شکاری و حمله‌هایِ خوشش؟

که پُر کنند ز آهویِ مُشک صحرا را

ز مَشرقَست و ز خورشید نور عالم را

ز آدَمَست دَرّ(۵) و نسل و بچّه حّوا را

کجاست بَحرِ(۶) حقایق؟ کجاست ابرِ کَرَم؟

که چشمه‌هایِ روان داده است خارا(۷) را

کجاست؟ کان شهِ ما نیست، لیک آن باشد

که چشم بَند کند سِحرهاش بینا را؟

چنان ببندد چشمت که ذرّه را بینی

میانِ روز و نبینی تو شمسِ کُبری(۸) را

ز چشم بندِ وِیَست آنکه زورَقی(۹) بینی

میانِ بَحر و نبینی تو موجِ دریا را

تو را طپیدنِ(۱۰) زورَق ز بَحر غَمز(۱۱) کند

چنانکه جنبشِ مردم به روز اَعمی(۱۲) را

نخوانده‌ای خَتَمَ الله*، خدای مُهر نهد

همو گشاید مُهر و بَرَد غِطاها** را

دو چشم بسته، تو در خواب نقش ها بینی

دو چشم باز شود پرده آن تماشا را

عَجب مَدار اگر جان حجابِ جانان است

ریاضَتی(۱۳) کن و بگذار نفسِ غوغا را

عجبتر اینکه خلایق مثالِ پروانه

همی ‌پَرند و نبینی تو شمعِ دل ها را

چه جُرم کردی ای چشمِ ما که بَندَت کرد؟

بزار(۱۴) و توبه کن و ترک کن خطاها را

سِزاست جسم(۱۵) به فرسودن اینچنین جان را

سِزاست مَشیِ عَلَی الرّأس(۱۶) آن تقاضا را

خموش باش، که تا وحی هایِ حق شنوی

که صد هزار حیات است وحیِ گویا را


* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۷

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #7


خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ


خدا مهر نهاد بر دلها و گوشهای ایشان، و بر چشمهای ایشان پرده افتاده، و ایشان را عذابی سخت خواهد بود.


** قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۲۲

Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Line #22


لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ  


و تو (ای آدمی نادان) از این (روز سخت مرگ) در غفلت بودی تا آنکه ما پرده از کار تو برانداختیم و امروز چشم بصیرتت بیناتر گردید.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3571


ای همه دریا چه خواهی کرد نم؟

و ای همه هستی چه می‌جویی عدم؟

ای مَهِ تابان چه خواهی کرد گَرد؟

ای که مَه در پیشِ رویت روی‌زرد

تو خوش و خوبی و کانِ هر خوشی

تو چرا خود منتِ باده کشی؟

تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سرت

طوقِ اَعطَیناکَ آویزِ برت***


تاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزان


جوهرست انسان و چرخ او را عَرَض

جمله فرع و پایه‌اند و او غَرَض

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش

چون چنینی خویش را ارزان فروش؟

خدمتت بر جمله هستی مُفتَرَض(۱۷)

جوهری چون نَجدَه(۱۸) خواهد از عَرَض؟

علم جویی از کتب ها ای فسوس

ذوق جویی تو ز حلوا، ای فسوس

بحرِ علمی، در نَمی پنهان شده

در سه گَز تن عالـَمی پنهان شده

می چه باشد یا سَماع و یا جِماع(۱۹)؟

تا بجویی زو نشاط و اِنتِفاع(۲۰)

آفتاب از ذره‌ای شد وام خواه

زُهره‌ای از خُمره‌ای شد جام‌خواه

جانِ بی‌کیفی شده محبوسِ کیف

آفتابی حبسِ عُقده، اینت حیف


*** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰

Quran, Sooreh Esraa(#17), Line #70


وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً


به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.


*** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)

Quran, Sooreh Kosar(#108)


إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (١)


همانا ما کوثر ( خیر و برکت فراوان ) را به تو عطا کردیم (۱)


فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (٢)


پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن (۲)


إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (٣)


كه بدخواه تو خود اَبتر است (۳)


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2074


جمله تَلوین ها(۲۱) ز ساعت(۲۲) خاسته ست

رَست از تَلوین که از ساعت بِرَست

چون ز ساعت، ساعتی بیرون شوی

چون نماند، مَحرمِ بی‌چون شوی

ساعت از بی‌ساعتی آگاه نیست

زان کش آن سو جز تَحَیُّر(۲۳) راه نیست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136


صورت از معنی، چو شیر از بیشه دان

یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان

این سخن و آواز، از اندیشه خاست

تو ندانی بَحرِ اندیشه کجاست

لیک چون موجِ سخن دیدی لطیف

بَحرِ آن دانی که باشد هم شریف

چون ز دانش، موجِ اندیشه بتاخت

از سخن و آواز، او صورت بساخت

از سخن، صورت بزاد و باز مُرد

موج، خود را باز اندر بَحر بُرد

صورت از بی‌صورتی آمد برون

باز شد که انّا اِلَیهِ راجِعُون


صورت های جهان همه از عالم بی صورتی پدید آمده است. یعنی همه موجودات از حضرت خداوندی و ذات بی چون و نامتعیّن او سر بر آورده اند و دوباره به سوی او باز روند.


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۶

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #156


الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ


كسانى كه به حادثه ای سخت دچار آیند (صبر پیشه کنند) و بگویند: ما از خداییم و به او باز مى‌گرديم.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 615


تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیت

گفت ایزد: ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْت****

گر بپرّانیم تیر، آن نه ز ماست

ما کمان و تیراندازش خداست


**** قرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷

Quran, Sooreh Anfaal(#8), Line #17


… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ … 


… وهنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد …


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 923, Divan e Shams


رسید ساقیِ جان، ما خمارِ خواب آلود

گرفت ساغرِ زَرّین، سرِ سَبو بگشود

صَلایِ باده جان و صَلایِ رَطلِ گران

که می‌دهد به خُماران به گاه زودازود(۲۴)

زهی صباحِ مبارک، زهی صبوحِ عزیز

ز شاه جامِ شراب و ز ما رُکوع و سُجود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3527


اجتهادی می‌کند با حَرْز(۲۵) و ظَن

کار، در بوک(۲۶) است تا نیکو شدن

زان رَهَش دورست تا دیدارِ دوست

کو نجوید سَر، رئیسیش آرزوست

ساعتی او با خدا اندر عِتاب(۲۷)

که نصیبم رنج آمد زین حساب

ساعتی با بختِ خود اندر جِدال

که همه پَرّان و ما بِبْریده بال

هر که محبوس است اندر بو و رنگ

گرچه در زُهدَست، باشد خوش تنگ(۲۸)

تا برون ناید ازین ننگین مُناخ(۲۹)

کی شود خُویَش خوش و صَدرَش فَراخ


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3049


چون ندیدش مغز تدبیر رشید

در سیاست پوستش از سر کشید

گفت چون دید منت از خود نبرد

این چنین جان را بباید زار مرد

چون نبودی فانی اندر پیش من

فضل آمد مر تو را گردن زدن

چون نبودی فانی اندر پیش من

فضل آمد مر تو را گردن زدن

کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ***** جز وجه او

چون نه‌ای در وجه او، هستی مجو

هر که اندر وجه ما باشد فنا

کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبْوَد جزا

زآنکه در الاست او از لا گذشت

هر که در الاست او فانی نگشت


***** قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۸

Quran, Sooreh Ghesas(#28), Line #88


وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ


با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3283


چون ز سنگی چشمه ای جاری شود

سنگ اندر چشمه مُتواری(۳۰) شود

کس نخوانَد بعد از آن او را حَجَر(۳۱)

زآنکه جاری شد از آن سنگ آن گُهَر

کاسه ها دان این صُوَر(۳۲) او اندر او

آنچه حق ریزد، بدآن گیرد عُلُو(۳۳)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1110


صورت ما اندرین بَحرِ عِذاب(۳۴)

می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب

تا نشد پُر بر سر دریا چو طشت

چون که پر شد طشت، در وی غرق گشت

عقل، پنهان است و ظاهر، عالـَمی

صورت ما موج و، یا از وی، نَمی

هر چه صورت می وَسیلَت سازدش

زان وَسیلَت بحر، دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۵۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3459


همچو آهن ز آهنی، بی رنگ شو

در ریاضت، آینه بی زنگ شو 

خویش را صافی کن از اوصافِ خود

تا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خود


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۵۹۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1595, Divan e Shams


سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم

عالـَمی برهم زدیم و چُست بیرون تاختیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2872, Divan e Shams


گر پلنگی به یکی باد چو موشی گردی

ور تو شیری به یکی حمله ز روبَه(۳۵) بَتَری(۳۶)

سر قدم کن چو قلم، بر اثرِ دل می‌رو

که اثرهاست نهان در عدم و بی‌صُوَری


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1668


لطف های مُضمَر(۳۷) اندر قَهرِ او

جان سپردن جان فزاید بهرِ او

هین رها کن بدگمانی و ضَلال(۳۸)

سر قدم کن چونکه فرمودت: تَعال(۳۹)

آن تَعالِ او تَعالی ها(۴۰) دهد

مستی و جفت و نِهالی ها(۴۱) دهد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1061


جُنبِشم زین پیش بود از بال و پَر

جُنبِشم اکنون ز دستِ دادگر

جُنبِشِ فانیم بیرون شد ز پوست

جُنبِشم باقی ست اکنون، چون از اوست

هر که کژ جنبد به پیش جُنبِشم

گرچه سیمرغست، زارش می‌کُشم

هین مرا مرده مبین گر زنده‌ای

در کفِ شاهم نگر، گر بنده‌ای

مرده زنده کرد عیسی از کَرَم

من به کَفِّ خالقِ عیسی دَرَم

کی بمانم مرده در قبضهٔ خدا؟

بر کفِ عیسی مدار این هم روا



(۱) دی: دیروز


(۲) چُنو: مخفّف چون او


(۳) قِنّینه: ظرف شراب، شیشه و طراحی


(۴) فُسون خواندن: دعا و وِرد خواندن


(۵) دَرّ: شیر


(۶) بَحر: دریا


(۷) خارا: سنگ خارا، سنگ سخت


(۸) کُبری: بزرگتر


(۹) زورَق: قایق، کشتی کوچک


(۱۰) طپیدن: مضطرب گشتن، اضطراب داشتن


(۱۱) غَمز کردن: آشکار کردن، معلوم کردن


(۱۲) اَعمی: نابینا، کور


(۱۳) ریاضَت کشیدن: تحمل کردن رنج و سختی


(۱۴) بزار: زاری کن


(۱۵) جسم: چشم


(۱۶) مَشیِ عَلَی الرّأس: به سر رفتن، شتابان رفتن


(۱۷) مُفتَرَض: فرض‌کرده‌شده، واجب و لازم


(۱۸) نَجدَه: یاری


(۱۹) جِماع: آمیزش جنسی


(۲۰) اِنتِفاع: نفع گرفتن، سود بردن


(۲۱) تَلوین: گوناگون کردن، هم هویت شدگی و هیجان مربوط به آن


(۲۲) ساعت: زمان، این لحظه


(۲۳) تَحَیُّر: حیران شدن، سرگشتگی


(۲۴) زودازود: زود به زود، با فاصله کم در زمان


(۲۵) حَرْز: حفظ كردن، حدس، تخمين


(۲۶) بوك: بود كه


(۲۷عِتاب: با خشم و تندی کسی را مورد خطاب قرار دادن


(۲۸) خوش تنگ: مخفف خوی اش تنگ است


(۲۹) مُناخ: استراحتگاه شتر، در اینجا حصار ذهن


(۳۰) مُتواری: پنهان شونده


(۳۱) حَجَر: سنگ


(۳۲) صُوَر: جمع صورت، نقش ها


(۳۳) عُلُو: بلند شدن، بالا رفتن، بلندی، بزرگی قدر و مرتبه


(۳۴) عِذاب: جمع عَذب به معنی شیرین و گوارا. بَحرِ عِذاب کنایه از ذات حق تعالی است.


(۳۵) روبَه: روباه


(۳۶) بَتَر: بدتر


(۳۷) مُضمَر: پوشیده، نهفته


(۳۸) ضَلال: گمراهی


(۳۹) تَعال: بیا


(۴۰) تَعالی: برتر شدن، بلندپایه شدن


(۴۱) نِهالی: فرش، تشک، بستر، بالش



************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 233, Divan e Shams


کجاست ساقی جان تا بهم زند ما را

بروبد از دل ما فکرِ دی و فردا را

چنو درخت کم افتد پناه مرغان را

چنو امیر بباید سپاه سودا را

روان شود ز ره سینه صد هزار پری

چو بر قنینه بخواند فسون احیا را

کجاست شیرِ شکاری و حمله‌های خوشش

که پر کنند ز آهوی مشک صحرا را

ز مشرقست و ز خورشید نور عالم را

ز آدمست در و نسل و بچه حوا را

کجاست بحر حقایق کجاست ابرِ کرم

که چشمه‌های روان داده است خارا را

کجاست کان شه ما نیست لیک آن باشد

که چشم بند کند سحرهاش بینا را

چنان ببندد چشمت که ذره را بینی

میان روز و نبینی تو شمس کبری را

ز چشم بند وِیست آنکه زورقی بینی

میان بحر و نبینی تو موج دریا را

تو را طپیدن زورق ز بحر غمز کند

چنانکه جنبش مردم به روز اعمی را

نخوانده‌ای ختم الله* خدای مهر نهد

همو گشاید مهر و برد غطاها** را

دو چشم بسته تو در خواب نقش ها بینی

دو چشم باز شود پرده آن تماشا را

عجب مدار اگر جان حجاب جانان است

ریاضتی کن و بگذار نفس غوغا را

عجبتر اینکه خلایق مثال پروانه

همی ‌پرند و نبینی تو شمع دل ها را

چه جرم کردی ای چشم ما که بندت کرد

بزار و توبه کن و ترک کن خطاها را

سزاست جسم به فرسودن اینچنین جان را

سزاست مشی علی الرأس آن تقاضا را

خموش باش که تا وحی های حق شنوی

که صد هزار حیات است وحی گویا را


* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۷

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #7


خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ


خدا مهر نهاد بر دلها و گوشهای ایشان، و بر چشمهای ایشان پرده افتاده، و ایشان را عذابی سخت خواهد بود.


** قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۲۲

Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Line #22


لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ  


و تو (ای آدمی نادان) از این (روز سخت مرگ) در غفلت بودی تا آنکه ما پرده از کار تو برانداختیم و امروز چشم بصیرتت بیناتر گردید.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3571


ای همه دریا چه خواهی کرد نم

و ای همه هستی چه می‌جویی عدم

ای مه تابان چه خواهی کرد گَرد

ای که مه در پیش رویت روی‌زرد

تو خوش و خوبی و کان هر خوشی

تو چرا خود منت باده کشی

تاج کرمناست بر فرق سرت

طوق اعطیناک آویزِ برت***


تاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزان


جوهرست انسان و چرخ او را عرض

جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش

چون چنینی خویش را ارزان فروش

خدمتت بر جمله هستی مفترض

جوهری چون نجده خواهد از عرض

علم جویی از کتب ها ای فسوس

ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس

بحرِ علمی در نمی پنهان شده

در سه گز تن عالمی پنهان شده

می چه باشد یا سماع و یا جماع

تا بجویی زو نشاط و انتفاع

آفتاب از ذره‌ای شد وام خواه

زهره‌ای از خمره‌ای شد جام‌خواه

جان بی‌کیفی شده محبوسِ کیف

آفتابی حبس عقده اینت حیف


*** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰

Quran, Sooreh Esraa(#17), Line #70


وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً


به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.


*** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)

Quran, Sooreh Kosar(#108)


إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (١)


همانا ما کوثر ( خیر و برکت فراوان ) را به تو عطا کردیم (۱)


فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (٢)


پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن (۲)


إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (٣)


كه بدخواه تو خود اَبتر است (۳)


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2074


جمله تلوین ها ز ساعت خاسته ست

رست از تلوین که از ساعت برست

چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی

چون نماند محرم بی‌چون شوی

ساعت از بی‌ساعتی آگاه نیست

زان کش آن سو جز تحیر راه نیست


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136


صورت از معنی چو شیر از بیشه دان

یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان

این سخن و آواز از اندیشه خاست

تو ندانی بحر اندیشه کجاست

لیک چون موج سخن دیدی لطیف

بحر آن دانی که باشد هم شریف

چون ز دانش موج اندیشه بتاخت

از سخن و آواز او صورت بساخت

از سخن صورت بزاد و باز مرد

موج خود را باز اندر بحر برد

صورت از بی‌صورتی آمد برون

باز شد که انا الیه راجعون


صورت های جهان همه از عالم بی صورتی پدید آمده است. یعنی همه موجودات از حضرت خداوندی و ذات بی چون و نامتعیّن او سر بر آورده اند و دوباره به سوی او باز روند.


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۶

Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #156


الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ


كسانى كه به حادثه ای سخت دچار آیند (صبر پیشه کنند) و بگویند: ما از خداییم و به او باز مى‌گرديم.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 615


تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیت

گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت****

گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست

ما کمان و تیراندازش خداست


**** قرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷

Quran, Sooreh Anfaal(#8), Line #17


… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ … 


… وهنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد …


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 923, Divan e Shams


رسید ساقی جان ما خمارِ خواب آلود

گرفت ساغرِ زرین سرِ سبو بگشود

صلای باده جان و صلای رطل گران

که می‌دهد به خماران به گاه زودازود

زهی صباح مبارک زهی صبوح عزیز

ز شاه جام شراب و ز ما رکوع و سجود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3527


اجتهادی می‌کند با حرز و ظن

کار در بوک است تا نیکو شدن

زان رهش دورست تا دیدارِ دوست

کو نجوید سر رئیسیش آرزوست

ساعتی او با خدا اندر عتاب

که نصیبم رنج آمد زین حساب

ساعتی با بخت خود اندر جدال

که همه پران و ما ببریده بال

هر که محبوس است اندر بو و رنگ

گرچه در زهدست باشد خوش تنگ

تا برون ناید ازین ننگین مناخ

کی شود خویش خوش و صدرش فراخ


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3049


چون ندیدش مغز تدبیر رشید

در سیاست پوستش از سر کشید

گفت چون دید منت از خود نبرد

این چنین جان را بباید زار مرد

چون نبودی فانی اندر پیش من

فضل آمد مر تو را گردن زدن

چون نبودی فانی اندر پیش من

فضل آمد مر تو را گردن زدن

کل شیء هالک***** جز وجه او

چون نه‌ای در وجه او هستی مجو

هر که اندر وجه ما باشد فنا

کل شیء هالک نبود جزا

زآنکه در الاست او از لا گذشت

هر که در الاست او فانی نگشت


***** قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۸

Quran, Sooreh Ghesas(#28), Line #88


وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ


با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3283


چون ز سنگی چشمه ای جاری شود

سنگ اندر چشمه متواری شود

کس نخواند بعد از آن او را حجر

زآنکه جاری شد از آن سنگ آن گهر

کاسه ها دان این صور او اندر او

آنچه حق ریزد بدآن گیرد علو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1110


صورت ما اندرین بحر عذاب

می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب

تا نشد پر بر سر دریا چو طشت

چون که پر شد طشت در وی غرق گشت

عقل پنهان است و ظاهر عالمی

صورت ما موج و یا از وی نمی

هر چه صورت می وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۵۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3459


همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو

در ریاضت آینه بی زنگ شو 

خویش را صافی کن از اوصاف خود

تا ببینی ذات پاک صاف خود


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۵۹۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1595, Divan e Shams


سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم

عالمی برهم زدیم و چست بیرون تاختیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2872, Divan e Shams


گر پلنگی به یکی باد چو موشی گردی

ور تو شیری به یکی حمله ز روبه بتری

سر قدم کن چو قلم بر اثرِ دل می‌رو

که اثرهاست نهان در عدم و بی‌صوری


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1668


لطف های مضمر اندر قهرِ او

جان سپردن جان فزاید بهرِ او

هین رها کن بدگمانی و ضلال

سر قدم کن چونکه فرمودت تعال

آن تعال او تعالی ها دهد

مستی و جفت و نهالی ها دهد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1061


جنبشم زین پیش بود از بال و پر

جنبشم اکنون ز دست دادگر

جنبش فانیم بیرون شد ز پوست

جنبشم باقی ست اکنون چون از اوست

هر که کژ جنبد به پیش جنبشم

گرچه سیمرغست زارش می‌کشم

هین مرا مرده مبین گر زنده‌ای

در کف شاهم نگر گر بنده‌ای

مرده زنده کرد عیسی از کرم

من به کف خالق عیسی درم

کی بمانم مرده در قبضهٔ خدا

بر کف عیسی مدار این هم روا

Back

Privacy Policy

Today visitors: 793

Time base: Pacific Daylight Time