تمامی اشعار این برنامه، PDF
غزل شمارهٔ ۱۲۰، مولوی
تا چند تو پس روی به پیش آ
در کفر مرو به سوی کیش آ
در نیش تو نوش بین به نیش آ
آخر تو به اصل اصل خویش آ
هر چند به صورت از زمینی
پس رشته گوهر یقینی
بر مخزن نور حق امینی
خود را چو به بیخودی ببستی
میدانک تو از خودی برستی
وز بند هزار دام جستی
از پشت خلیفهای بزادی
چشمی به جهان دون گشادی
آوه که بدین قدر تو شادی
هر چند طلسم این جهانی
در باطن خویشتن تو کانی
بگشای دو دیده نهانی
چون زاده پرتو جلالی
وز طالع سعد نیک فالی
از هر عدمی تو چند نالی
لعلی به میان سنگ خارا
تا چند غلط دهی تو ما را
در چشم تو ظاهرست یارا
چون از بر یار سرکش آیی
سرمست و لطیف و دلکش آیی
با چشم خوش و پرآتش آیی
در پیش تو داشت جام باقی
شمس تبریز شاه و ساقی
سبحان الله زهی رواقی
Privacy Policy
Today visitors: 1967 Time base: Pacific Daylight Time