برنامه شماره ۸۲۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۰ اوت ۲۰۲۰ - ۲۱ مردادPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 455, Divan e Shamsآن روح را که عشقِ حقیقی شعار نیستنابوده بِهْ، که بودنِ او غیرِ عار(۱) نیستدر عشق باش مَست، که عشقست هرچه هستبی کار و بارِ عشق برِ دوست بار نیستگویند: عشق چیست؟ بگو: تَرکِ اختیارهر کاو ز اختیار نَرَست(۲)، اختیار نیستعاشق شَهَنْشَهیست، دو عالَم بَرو نِثارهیچ التفاتِ شاه به سویِ نثار نیستعشقست و عاشقست که باقیست تا اَبَددل بر جُزین مَنِه که به جُز مُسْتَعار نیستتا کی کنار گیری معشوقِ مُرده را؟جان را کنار گیر که او را کنار نیستآن کز بهار زاد، بمیرَد گَهِ خزانگلزارِ عشق را مَدَد از نوبهار نیستآن گُل که از بهار بُوَد، خار یارِ اوستوان مِیْ که از عَصیر(۳) بُوَد، بیخُمار نیستنَظّاره گو مباش دَرین راه و منتظروالله که هیچ مرگ بَتَر ز انتظار نیست*بر نقدِ قلب زنْ تو اگر قلب نیستیاین نکته گوش کُن، اَگَرَت گوشوار(۴) نیستبر اسبِ تَن مَلَرز، سَبُکتر پیاده شوپَرَّش دهد خدایْ که بر تَن سوار نیستاندیشه را رها کُن و دلْ ساده(۵) شو تمامچون رویِ آینه که به نقش و نگار نیستچون ساده شد ز نقش، همه نقشها دَروستآن ساده رو ز رویِ کسی شَرمسار نیستاز عیب ساده خواهی خود را؟ دَرو نِگَراو را ز راست گویی شَرم و حَذار نیست**چون رویِ آهنینْ(۶) ز صفا این هنر بیافتتا رویِ دل چه یابد کاو را غُبار نیست!گویم چه یابَد او؟ نه، نگویم، خَمُش بِهْ استتا دِلْسِتان(۷) نگوید کاو رازدار نیست* حدیث« اَلاِنْتِظارُ اَشَدُّ مِنَ المَْوت.»« انتظار ناگوارتر از مرگ است.»** قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه ۵۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #53«… وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقّ…» «… ولى خدا از گفتن حق شرم نمىدارد…» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1109 چشم باز و گوش باز و این ذکا(۸)خیرهام در چشمبندی خدامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1028 گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکین سخن را در نیابد گوش خرقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۹Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #179«…لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»«…ايشان را دلهايى است كه بدان نمىفهمند و چشمهايى است كه بدان نمىبينند و گوشهايى است كه بدان نمىشنوند. اينان همانند چارپايانند حتى گمراهتر از آنهايند. اينان خود غافلانند.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #24 آینت دانی چرا غمّاز(۹) نیستزانک زنگار از رخش ممتاز نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2580 پیشِ خویشان باش چون آواره ییبر مَهِ کامل زن، ار مَهْ پاره ییجُزو را از کُلِّ خود پرهیز چیست؟با مخالف این همه آمیز چیست؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2585 مر تو را دشنام و سیلیِّ شَهانبهتر آید از ثَنایِ(۱۰) گمرهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2600 این جهان بازی گَه است و مرگ، شبباز گردی، کیسه خالی، پُر تَعَبکسب دین، عشقست و جذب اندرونقابلیت نور حق را ای حَرونکسبِ فانی خواهدَت این نفسِ خَسچند کسبِ خَس(۱۱) کُنی؟ بگذار پسنفس خَس گر جویدت کسب شریفحیله و مَکری بُوَد آن را رَدیفمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2703 مشتری نَبْوَد کسی را راهزنوَر نماید مُشتری، مَکْرست و فَن(١۲)تا چه دارد این حسود اندر کدو؟ای خدا فریاد ما را زین عَدُوگر یکی فصلی دگر در من دَمَددر رُباید از من این رَهزن نَمَد(۱۳)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2743 هر که خود را از هوا، خو باز کردچشمِ خود را آشنایِ راز کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2824 قسمتِ خود، خود بُریدی تو ز جَهلقسمتِ خود را فزاید مَردِ اهل(۱۴)مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1001 دولتِ رفته کجا قُوَّت دهد؟دولتِ آینده خاصیّت دهدقرض دِه زین دولت اندر اَقْرِضُوا(۱۵)*تا که صد دولت ببینی پیشِ رُواندکی زین شُرب کم کُن بهرِ خویشتا که حوضِ کوثری(۱۶) یابی به پیش* قرآن کریم، سوره مزمّل(۷۳)، آیه ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…»«…به خدا قرض الحسنه دهيد…»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1009 ما عَوَض دیدیم، آنگه چون عوض؟رفت از ما حاجت و حِرص و غَرَضزآبِ شور و مُهلِکی(۱۷) بیرون شدیمبر رَحیق(۱۸) و چشمهٔ کوثر زدیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَْیَّتْ بدانکه عدم آمد امید عابدانقرآن کریم، سوره روم (۳۰)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Ar-Room(#30), Line #19« يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ.»« زنده را از مرده بيرون آرد و مرده را از زنده. و زمين را پس از مُردنش زنده مىسازد و شما نيز اين چنين از گورها بيرون شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4310 مر سَفیهان(۱٩) را رُبایَد هر هوازانکه نبْوَدْشان گرانیِّ(۲٠) قُواکَشتئی بی لنگر آمد مَردِ شَرکه ز بادِ کَژ نیابد او حَذَر(٢١)لنگرِ عقل ست عاقل را امانلنگری دریُوزه(٢٢) کُن از عاقلانمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۸۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2825 « قصّهٔ منافقان و مسجدِ ضِرار ساختنِ ایشان »یک مثالِ دیگر اَندر کَژْرَویشاید اَر از نَقلِ قرآن بِشنَوی*این چنین کَژ بازیی در جُفت و طاق(٢٣)با نَبی میباختند اَهلِ نِفاقکز برایِ عِزِّ(۲۴) دینِ احمدیمسجدی سازیم و بود آن مُرتَدی(۲۵)این چنین کَژ بازیی میباختندمسجدی جُز مسجدِ او(۲۶) ساختندفَرش و سقف و قُبّهاَش(۲۷) آراستهلیکْ تفریقِ جماعت خواستهنزدِ پیغمبر به لابِه(۲۸) آمدندهمچو اُشتُر پیشِ او زانو زدندکِای رسولِ حَق، برایِ مُحْسنی(۲۹)سویِ آن مَسجد، قدم رَنْجه کُنیتا مبارک گردد از اَقدامِ توتا قیامت تازه باد ایّامِ تومسجدِ روزِ گِل است و روزِ ابرمسجدِ روزِ ضرورت، وقتِ فَقرتا غریبی یابد آنجا خیر و جاتا فراوان گردد این خدمتسَراتا شِعارِ دین شود بسیار و پُرزآنکه با یاران شود خوش کارِ مُر(۳۰)ساعتی آنجایگَه، تشریف دِهتَزکیهمان(۳۱) کُن، ز ما تعریف دِهمسجد و اصحابِ مسجد را نَوازتو مَهی، ما شب، دَمی با ما بسازتا شود شب از جمالت همچو روزای جمالت آفتابِ شبْفُروزای دریغا کان سخن از دل بُدیتا مُرادِ آن نَفر حاصل شُدیلطف کآیَد بیدل و جان در زبانهمچو سبزهٔ تُون(۳۲) بُوَد ای دوستان**هم زِ دُورَش بِنگَر و اندر گُذَرخوردن و بُو را نَشایَد ای پسرسویِ لطفِ بیوَفایانْ خود مَروکان پُلِ ویران بُوَد، نیکو شِنوگَر قَدَم را جاهلی بر وی زَنَدبِشکَند پُل، و آن قدم را بِشکَندهر کجا لشکر شکسته میشوداز دو سه سُستِ مُخَنَّث(۳۳) میبُوَددر صَف آید با سِلاح او مَردْواردل بَرو بِنْهَند کاینَک یارِ غار(۳۴)رُو بِگَردانَد چو بیند زَخم هارفتنِ او بِشکَند پُشتِ تو رااین درازست و فراوان میشودوآنچه مقصودست پنهان میشود« فریفتنِ منافقان، پیغمبر را عَلیهِ السَّلام تا به مسجدِ ضِرارش بَرَند »بر رسولِ حَق فُسونها خواندندرَخْشِ دَستان و حِیَل(۳۵) میراندندآن رسولِ مهربانِ رَحْمکیشجُز تبسُّم، جُز بلی، نآوَرْد پیششُکرهایِ آن جماعت یاد کرددر اِجابَت قاصِدان را شاد کردمینمود آن مَکرِ ایشان پیشِ اویک به یک زآن سان که اندر شیر، مُوموی(۳۶) را نادیده میکرد آن لطیفشیر را شاباش میگفت آن ظریفصد هزاران مویِ مَکر و دَمدَمه(۳۷)چَشم خوابانید آن دَم، از همهراست میفرمود آن بَحرِ کَرَمبر شما من از شما مُشْفِق تَرَم***من نِشَسته بر کنارِ آتشیبا فروغ و شعلۀ بَسْ ناخَوشیهمچو پروانه شما آن سو دَوانهر دو دستِ من شده پروانه ران(۳۸)****چون بر آن شد تا رَوان گردد رسولغیرتِ حق، بانگ زد مَشْنو زِ غول(۳۹)کین خَبیثانْ(۴۰) مَکر و حیلَت کردهاندجمله مَقْلوب(۴۱) است آنچ آوردهاندقصدِ ایشان جُز سیَهرویی نبودخیرِ دین کی جُست تَرسا و جُهود؟مسجدی بر جِسْرِ(۴۲) دوزخ ساختند*۵با خدا نَرْدِ دَغاها باختند(۴۳)قصدشان تفریقِ اصحابِ رسولفضلِ حق را کی شناسَد هر فَضول(۴۴)؟تا جُهودی را زِ شام اینجا کَشَندکه به وَعْظِ او، جُهودان سَرخَوشَندگفت پیغمبر که آری، لیک مابر سَرِ راهیم و بر عزمِ غَزا(۴۵)زین سفر چون بازگردم آنگهانسویِ آن مسجد روان گردم رواندَفعشان کرد و به سویِ غَزْو تاختبا دَغایان از دَغا نَردی بِباختچون بیامَد از غَزا، باز آمدندطالبِ آن وَعدۀ ماضی شدندگفت حَقَّش: ای پَیمبَر فاش گوغَدْر را، ور جنگ باشد، باش گوگفت: ای قومِ دَغَل(۴۶) خامُش کُنیدتا نگویم رازهاتان، تَن زنیدچون نشانی چند از اسرارشاندر بیان آورْد، بَد شد کارشانقاصدان زو بازگشتند آن زمانحاشَ لله،(۴۷) حاشَ لله دَمْزنانهر مُنافق مُصْحَفی(۴۸) زیرِ بَغلسویِ پیغمبر بِیاوَرْد از دَغَلبهرِ سوگندان که اَیْمان(۴۹) جُنَّتی(۵۰) است*۶زآنکه سوگندان، کَژان را سُنَّتی استچون ندارد مَردِ کَژ در دین وفاهر زمانی بِشکَند سوگند راراسْتان را حاجتِ سوگند نیستزآنکه ایشان را دو چشمِ روشنی استنَقضِ میثاق(۵۱) و عُهود از احمقی استحفظِ اَیْمان و وفا کارِ تَقی استگفت پیغمبر که سوگندِ شماراست گیرم، یا که سوگندِ خدا؟باز سوگندِ دگر خوردند قوممُصْحَف اندر دست و بر لب مُهرِ صَوْم(۵۲)که به حقِّ این کلامِ پاکِ راستکآن بَنایِ مسجد، از بَهرِ خداستاندر آنجا هیچ حیلهٔ مَکر نیستاندر آنجا ذکر و صِدق و یارَبی استگفت پیغمبر که آوازِ خدامیرسد در گوشِ من همچون صَدامُهر در گوشِ شما بِنهاد حَق*۷تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق(۵۳)نَک صَریح آوازِ حق میآیَدَمهمچو صاف از دُرد(۵۴) میپالایَدَمهمچنانکه موسی از سویِ درختبانگِ حق بِشْنید کِای مسعودْبَختاز درخت، اِنّی اَنَا اللَهْ میشنید*۸با کَلامْ، اَنوار میآمد پدیدچون ز نور وحی در میماندندباز نو سوگندها میخواندندچون خدا سوگند را خوانَد سِپَرکی نَهَد اِسْپَر ز کَف پیکارگَر؟باز پیغمبر به تَکذیبِ صَریحقَدْ کَذَبْتُمْ(۵۵) گفت با ایشانْ فَصیح(۵۶) * قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۰-۱۰۷Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #107-110« وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ ۚ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.» (١٠٧)« خدا شهادت مىدهد: آنهايى كه مسجدى مىسازند تا به مؤمنان زيان رسانند و ميانشان كفر و تفرقه اندازند و تا براى كسانى كه مىخواهند با خدا و پيامبرش جنگ كنند كمينگاهى باشد، آنگاه سوگند مىخورند كه ما را قصدى جز نيكوكارى نبوده است؛ دروغ مىگويند.»« لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا ۚ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ ۚ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ۚ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ.» (١٠٨)« هرگز در آن مسجد نماز مگزار. مسجدى كه از روز نخست بر پرهيزگارى بنيان شده شايستهتر است كه در آنجا نماز كنى. در آنجا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند، زيرا خدا پاكيزگان را دوست دارد.»« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» (١٠٩)« آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند.» « لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.» (١١٠)« آن بنا كه برآوردهاند همواره مايه تشويش در دلشان خواهد بود تا آن هنگام كه دلشان پاره پاره گردد. و خداوند دانا و حكيم است.»** حدیث« اِیّاکُمْ وَ خَضرْاءَ الدِّمَنِ.»« بپرهیزید از سبزهٔ رُسته در سِرگین زار.»*** حدیث« اَنا أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَِ مِنْ أنْفُسِهِمْ. فَمَنْ تُوُفِّیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَرَکَ دَيْناً فَعَلَىَّ قَضَاؤُهُ وَمَنْ تَرَکَ مَالا ًفَلِوَرَثَتِهِ.»من سزاوارترم به مومنان از خودِ ایشان. پس هر کس از مومنان بمیرد و وامدار باشد، بر من است ادای آن. و هر کس از مومنان، مُرده ریگیبگذارد از آنِ میراث بَرانِ اوست.**** حدیث« مَثَلی وَمَثَلُكُمْ كَمَثَلِ رَجُلٍ أَوْقَدَ نَارًا فَجَعَلَ الْجَنادِبُ وَالْفَراشُ يَقَعْنَ فِيهَا وَ هُوَ يَذُبُّهُنَّ عَنْهَا وَ أَنَا آخِذٌ بِحُجَزِكُمْ عَنِ النَّارِ وَ أَنْتُمْ تَفَلَّتُونَ مِنْ يَدِی.»« مثل من و شما، مثل کسی است که آتشی برافروزد و ملخان و پروانگان خود را به آن اخگر زنند و او آنها را از آن براند. و من کمرگاهِ شما را فرا چنگ دارم تا به آتش اندر نشوید ولی شما از دستم می گریزید.»*۵ قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۰۹Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #109« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» « آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند.» *۶ قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #16« اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ.»« از سوگندهايشان سپرى ساختهاند. و از راه خدا رويگردان شدهاند. پس براى آنهاست عذابى خواركننده.»*۷ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #7« خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.»« خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ.»*۸ قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #30« فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ.»« چون نزد آتش آمد، از كناره راست وادى در آن سرزمين مبارك، از آن درخت ندا داده شد كه: اى موسى، من خداى يكتا پروردگار جهانيانم.»(۱) عار: عیب، ننگ، رسوایی(۲) رَستن: رهیدن، رها شدن، نجات یافتن(۳) عَصیر: شیره انگور(۴) گوشوار: از نشانه ها و لوازم بردگی بود. غلام و برده راحلقه به گوش می گفتند.(۵) دلْ ساده: دارای دلی خالی از نقوش فکرت و علوم رسمی، پاک و صافی دل.(۶) رویِ آهنینْ: مراد آینه است که در قدیم از فلز صیقلی می ساختند.(۷) دِلْسِتان: دل ستاننده، دلبر، معشوق(۸) ذکا: هوشیاری، تیزی طبع(۹) غمّاز: اشاره کننده به چشم. در اینجا منظور آشکار کننده و نشان دهنده است.(۱۰) ثَنا: ستایش، مدح، دعا(۱۱) خَس: خار، خاشاک، علف خشک. در اينجا منظور پست و فرومایه است.(۱۲) فَن: حيله، نیرنگ(۱۳) نَمَد: در اینجا کنایه از ایمان و دین است.(۱۴) مَردِ اهل: انسان لایق، شایسته و سزاوار (۱۵) اَقْرِضُوا: قرض دهید(۱۶) حوضِ کوثر: نام حوضی در بهشت است.(۱۷) مُهلِک: کُشنده، هلاک کننده(۱۸) رَحیق: شراب ناب، بادهٔ ناب(۱٩) سَفیه: نادان، بی خرد(۲٠) گران: سنگین، پُر بَها(٢١) حَذَر: پرهیز کردن و دوری کردن از چیزی(٢٢) دریُوزه: گدایی کردن، جستجو کردن(٢٣) جُفت و طاق: اشاره است به بازی معروف طاق یا جفت. در اینجا یعنی منافقان از سر کینه شدید سعی می کردند راههای گوناگون ستیز با پیامبر را مورد نظر قرار بدهند.(٢۴) عِزّ: ارجمند شدن، عزیز شدن، احترام(۲۵) مُرتَد: کسی که از دین برگشته باشد.(۲۶) مسجدِ او: منظور همان مسجد قُباء است که روستایی بوده است در مدینه.(۲۷) قُبّه: بنایی که سقف آن گِرد و برآمده باشد. گنبد(۲۸) لابِه: شیون و التماس، زاری(۲۹) مُحْسنی: از روی لطف و احسان(۳۰) مُر: تلخ(۳۱) تَزکیه: پاکیزه کردن، بی آلایش کردن(۳۲) سبزهٔ تُون: سبزه ای که در سرگین زار بِرویَد.(۳۳) مُخَنَّث: مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد، زنمانند.(۳۴) یارِ غار: رفیق یکرنگ و موافق، یار صمیمی(۳۵) حِیَل: حیله، فریب(۳۶) مو: در اینجا مو کنایه از نیّات پلید و دسایس و نیرنگ های منافقان و شیر کنایه از سخنان آراسته و زیبای آنان است.(۳۷) دَمدَمه: وسوسه، مکر و فریب(۳۸) پروانه ران: کسی که پروانه ها را می رانَد.(۳۹) غول: در اینجا مطلق راهزن است.(۴۰) خَبیث: بد ذات، پلید(۴۱) مَقْلوب: وارونه، برعکس(۴۲) جِسْر: پُل(۴۳) نَرْدِ دَغا باختن: به حیله و نیرنگ پرداختن (۴۴) فَضول: زیاده گو، کسی که به افعال غیر ضروری پردازد.(۴۵) غَزا: پیکار، جنگ کردن(۴۶) دَغَل: مکّار، حیله گر، نیرنگ باز(۴۷) حاشَ لله: معنی لفظی آن یعنی پاکی و بی عیبی از آنِ خداوند است اما اصطلاحاً به معنی پناه بر خدا است.(۴۸) مُصْحَف: صحیفه، نوشته، کتاب. در اینجا منظور قرآن کریم است.(۴۹) اَیْمان: جمعِ یمین به معنی سوگندها.(۵۰) جُنَّة: سِپَر، آنچه شخص را محفوظ و مستور بدارد.(۵۱) میثاق: عهد و پیمان(۵۲) صَوْم: روزه گرفتن، روزه(۵۳) نارَد سَبَق: دسترسی پیدا نکند.(۵۴) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب تهنشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لرد.(۵۵) قَدْ کَذَبْتُمْ: براستی که دروغ می گویید.(۵۶) فَصیح: ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد.************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 455, Divan e Shamsآن روح را که عشق حقیقی شعار نیستنابوده به که بودن او غیر عار نیستدر عشق باش مست که عشقست هرچه هستبی کار و بار عشق بر دوست بار نیستگویند عشق چیست بگو ترک اختیارهر کاو ز اختیار نرست اختیار نیستعاشق شهنشهیست دو عالم برو نثارهیچ التفات شاه به سوی نثار نیستعشقست و عاشقست که باقیست تا ابددل بر جزین منه که به جز مستعار نیستتا کی کنار گیری معشوق مرده راجان را کنار گیر که او را کنار نیستآن کز بهار زاد، بمیرد گه خزانگلزار عشق را مدد از نوبهار نیستآن گل که از بهار بود خار یار اوستوان می که از عصیر بود بیخمار نیستنظاره گو مباش درین راه و منتظروالله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست*بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستیاین نکته گوش کن اگرت گوشوار نیستبر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شوپرش دهد خدای که بر تن سوار نیستاندیشه را رها کن و دل ساده شو تمامچون روی آینه که به نقش و نگار نیستچون ساده شد ز نقش همه نقشها دروستآن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیستاز عیب ساده خواهی خود را درو نگراو را ز راست گویی شرم و حذار نیست**چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافتتا روی دل چه یابد کاو را غبار نیستگویم چه یابد او نه نگویم خمش به استتا دلستان نگوید کاو رازدار نیست* حدیث« اَلاِنْتِظارُ اَشَدُّ مِنَ المَْوت.»« انتظار ناگوارتر از مرگ است.»** قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه ۵۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #53«… وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقّ…» «… ولى خدا از گفتن حق شرم نمىدارد…» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1109 چشم باز و گوش باز و این ذکا خیرهام در چشمبندی خدا مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1028 گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکین سخن را در نیابد گوش خرقرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۹Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #179«…لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»«…ايشان را دلهايى است كه بدان نمىفهمند و چشمهايى است كه بدان نمىبينند و گوشهايى است كه بدان نمىشنوند. اينان همانند چارپايانند حتى گمراهتر از آنهايند. اينان خود غافلانند.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #24 آینت دانی چرا غماز نیستزانک زنگار از رخش ممتاز نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2580 پیش خویشان باش چون آواره ییبر مه کامل زن ار مه پاره ییجزو را از کل خود پرهیز چیستبا مخالف این همه آمیز چیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2585 مر تو را دشنام و سیلی شهانبهتر آید از ثنای گمرهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2600 این جهان بازی گه است و مرگ شبباز گردی کیسه خالی پر تعبکسب دین عشقست و جذب اندرونقابلیت نور حق را ای حرونکسب فانی خواهدت این نفس خسچند کسب خس کنی بگذار پسنفس خس گر جویدت کسب شریفحیله و مکری بود آن را ردیفمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2703 مشتری نبود کسی را راهزنور نماید مشتری مکرست و فنتا چه دارد این حسود اندر کدوای خدا فریاد ما را زین عدوگر یکی فصلی دگر در من دمددر رباید از من این رهزن نمدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2743 هر که خود را از هوا خو باز کردچشم خود را آشنای راز کردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2824 قسمت خود خود بریدی تو ز جهلقسمت خود را فزاید مرد اهلمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1001 دولت رفته کجا قوت دهددولت آینده خاصیت دهدقرض ده زین دولت اندر اقرضوا*تا که صد دولت ببینی پیش رواندکی زین شرب کم کن بهر خویشتا که حوض کوثری یابی به پیش* قرآن کریم، سوره مزمّل(۷۳)، آیه ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…»«…به خدا قرض الحسنه دهيد…»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1009 ما عوض دیدیم آنگه چون عوضرفت از ما حاجت و حرص و غرضزآبِ شور و مُهلِکی(۱۷) بیرون شدیمبر رَحیق(۱۸) و چشمهٔ کوثر زدیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یخرج الحی من المیت بدانکه عدم آمد امید عابدانقرآن کریم، سوره روم (۳۰)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Ar-Room(#30), Line #19« يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ.»« زنده را از مرده بيرون آرد و مرده را از زنده. و زمين را پس از مُردنش زنده مىسازد و شما نيز اين چنين از گورها بيرون شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4310 مر سفیهان را رباید هر هوازانکه نبودشان گرانی قواکشتئی بی لنگر آمد مرد شرکه ز باد کژ نیابد او حذرلنگر عقل ست عاقل را امانلنگری دریوزه کن از عاقلانمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۸۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2825 « قصّهٔ منافقان و مسجدِ ضِرار ساختنِ ایشان »یک مثال دیگر اندر کژرویشاید ار از نقل قرآن بشنوی*این چنین کژ بازیی در جفت و طاقبا نبی میباختند اهل نفاقکز برای عز دینِ احمدیمسجدی سازیم و بود آن مرتدیاین چنین کژ بازیی میباختندمسجدی جز مسجد او ساختندفرش و سقف و قبهاش آراستهلیک تفریق جماعت خواستهنزد پیغمبر به لابه آمدندهمچو اشتر پیش او زانو زدندکای رسول حق برای محسنیسوی آن مسجد قدم رنجه کنیتا مبارک گردد از اقدام توتا قیامت تازه باد ایام تومسجد روز گل است و روز ابرمسجد روز ضرورت وقت فقرتا غریبی یابد آنجا خیر و جاتا فراوان گردد این خدمتسراتا شعار دین شود بسیار و پرزآنکه با یاران شود خوش کار مرساعتی آنجایگه تشریف دهتزکیهمان کن ز ما تعریف دهمسجد و اصحاب مسجد را نوازتو مهی ما شب دمی با ما بسازتا شود شب از جمالت همچو روزای جمالت آفتاب شبفروزای دریغا کان سخن از دل بدیتا مراد آن نفر حاصل شدیلطف کآید بیدل و جان در زبانهمچو سبزه تون بود ای دوستان**هم ز دورش بنگر و اندر گذرخوردن و بو را نشاید ای پسرسوی لطف بیوفایان خود مروکان پل ویران بود نیکو شنوگَر قدم را جاهلی بر وی زندبشکند پل و آن قدم را بشکندهر کجا لشکر شکسته میشوداز دو سه سست مخنث میبوددر صف آید با سلاح او مردواردل برو بنهند کاینک یار غاررو بگرداند چو بیند زخم هارفتن او بشکند پشت تو رااین درازست و فراوان میشودوآنچه مقصودست پنهان میشود« فریفتنِ منافقان، پیغمبر را عَلیهِ السَّلام تا به مسجدِ ضِرارش بَرَند »بر رسول حق فسونها خواندندرخش دستان و حیل میراندندآن رسول مهربان رحمکیشجز تبسم جز بلی نآورد پیششکرهای آن جماعت یاد کرددر اجابت قاصدان را شاد کردمینمود آن مکر ایشان پیش اویک به یک زآن سان که اندر شیر موموی را نادیده میکرد آن لطیفشیر را شاباش میگفت آن ظریفصد هزاران موی مکر و دمدمهچشم خوابانید آن دم از همهراست میفرمود آن بحر کرمبر شما من از شما مشفق ترم***من نشسته بر کنار آتشیبا فروغ و شعلۀ بس ناخوشیهمچو پروانه شما آن سو دوانهر دو دست من شده پروانه ران****چون بر آن شد تا روان گردد رسولغیرت حق بانگ زد مشنو ز غولکین خبیثان مکر و حیلت کردهاندجمله مقلوب است آنچ آوردهاندقصد ایشان جز سیهرویی نبودخیر دین کی جست ترسا و جهودمسجدی بر جسر دوزخ ساختند*۵با خدا نرد دغاها باختندقصدشان تفریق اصحاب رسولفضل حق را کی شناسد هر فضولتا جهودی را ز شام اینجا کشندکه به وعظ او جهودان سرخوشندگفت پیغمبر که آری لیک مابر سر راهیم و بر عزم غزازین سفر چون بازگردم آنگهانسوی آن مسجد روان گردم رواندفعشان کرد و به سوی غزو تاختبا دغایان از دغا نردی بباختچون بیامد از غزا باز آمدندطالب آن وعدۀ ماضی شدندگفت حقش ای پیمبر فاش گوغدر را ور جنگ باشد باش گوگفت ای قوم دغل خامش کنیدتا نگویم رازهاتان تن زنیدچون نشانی چند از اسرارشاندر بیان آورد بد شد کارشانقاصدان زو بازگشتند آن زمانحاش لله حاش لله دمزنانهر منافق مصحفی زیر بغلسوی پیغمبر بیاورد از دغلبهر سوگندان که ایمان جنتی است*۶زآنکه سوگندان کژان را سنتی استچون ندارد مرد کژ در دین وفاهر زمانی بشکند سوگند راراستان را حاجت سوگند نیستزآنکه ایشان را دو چشم روشنی استنقض میثاق و عهود از احمقی استحفظ ایمان و وفا کار تقی استگفت پیغمبر که سوگند شماراست گیرم یا که سوگند خداباز سوگند دگر خوردند قوممصحف اندر دست و بر لب مهر صومکه به حق این کلام پاک راستکآن بنای مسجد از بهر خداستاندر آنجا هیچ حیله مکر نیستاندر آنجا ذکر و صدق و یاربی استگفت پیغمبر که آواز خدامیرسد در گوش من همچون صدامهر در گوش شما بنهاد حق*۷تا به آواز خدا نارد سبقنک صریح آواز حق میآیدمهمچو صاف از درد میپالایدمهمچنانکه موسی از سوی درختبانگ حق بشنید کای مسعودبختاز درخت انی انا الله میشنید*۸با کلام انوار میآمد پدیدچون ز نور وحی در میماندندباز نو سوگندها میخواندندچون خدا سوگند را خواند سپرکی نهد اسپر ز کف پیکارگرباز پیغمبر به تکذیب صریحقد کذبتم گفت با ایشان فصیح * قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۰-۱۰۷Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #107-110« وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ ۚ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.» (١٠٧)« خدا شهادت مىدهد: آنهايى كه مسجدى مىسازند تا به مؤمنان زيان رسانند و ميانشان كفر و تفرقه اندازند و تا براى كسانى كه مىخواهند با خدا و پيامبرش جنگ كنند كمينگاهى باشد، آنگاه سوگند مىخورند كه ما را قصدى جز نيكوكارى نبوده است؛ دروغ مىگويند.»« لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا ۚ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ ۚ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ۚ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ.» (١٠٨)« هرگز در آن مسجد نماز مگزار. مسجدى كه از روز نخست بر پرهيزگارى بنيان شده شايستهتر است كه در آنجا نماز كنى. در آنجا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند، زيرا خدا پاكيزگان را دوست دارد.»« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» (١٠٩)« آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند.» « لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.» (١١٠)« آن بنا كه برآوردهاند همواره مايه تشويش در دلشان خواهد بود تا آن هنگام كه دلشان پاره پاره گردد. و خداوند دانا و حكيم است.»** حدیث« اِیّاکُمْ وَ خَضرْاءَ الدِّمَنِ.»« بپرهیزید از سبزهٔ رُسته در سِرگین زار.»*** حدیث« اَنا أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَِ مِنْ أنْفُسِهِمْ. فَمَنْ تُوُفِّیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَرَکَ دَيْناً فَعَلَىَّ قَضَاؤُهُ وَمَنْ تَرَکَ مَالا ًفَلِوَرَثَتِهِ.»من سزاوارترم به مومنان از خودِ ایشان. پس هر کس از مومنان بمیرد و وامدار باشد، بر من است ادای آن. و هر کس از مومنان، مُرده ریگیبگذارد از آنِ میراث بَرانِ اوست.**** حدیث« مَثَلی وَمَثَلُكُمْ كَمَثَلِ رَجُلٍ أَوْقَدَ نَارًا فَجَعَلَ الْجَنادِبُ وَالْفَراشُ يَقَعْنَ فِيهَا وَ هُوَ يَذُبُّهُنَّ عَنْهَا وَ أَنَا آخِذٌ بِحُجَزِكُمْ عَنِ النَّارِ وَ أَنْتُمْ تَفَلَّتُونَ مِنْ يَدِی.»« مثل من و شما، مثل کسی است که آتشی برافروزد و ملخان و پروانگان خود را به آن اخگر زنند و او آنها را از آن براند. و من کمرگاهِ شما را فرا چنگ دارم تا به آتش اندر نشوید ولی شما از دستم می گریزید.»*۵ قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۰۹Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #109« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» « آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند.» *۶ قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #16« اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ.»« از سوگندهايشان سپرى ساختهاند. و از راه خدا رويگردان شدهاند. پس براى آنهاست عذابى خواركننده.»*۷ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۷Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #7« خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.»« خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ.»*۸ قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #30« فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ.»« چون نزد آتش آمد، از كناره راست وادى در آن سرزمين مبارك، از آن درخت ندا داده شد كه: اى موسى، من خداى يكتا پروردگار جهانيانم.»
برنامه شماره ۸۲۷ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۰ اوت ۲۰۲۰ - ۲۱ مرداد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۵۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 455, Divan e Shams
آن روح را که عشقِ حقیقی شعار نیست
نابوده بِهْ، که بودنِ او غیرِ عار(۱) نیست
در عشق باش مَست، که عشقست هرچه هست
بی کار و بارِ عشق برِ دوست بار نیست
گویند: عشق چیست؟ بگو: تَرکِ اختیار
هر کاو ز اختیار نَرَست(۲)، اختیار نیست
عاشق شَهَنْشَهیست، دو عالَم بَرو نِثار
هیچ التفاتِ شاه به سویِ نثار نیست
عشقست و عاشقست که باقیست تا اَبَد
دل بر جُزین مَنِه که به جُز مُسْتَعار نیست
تا کی کنار گیری معشوقِ مُرده را؟
جان را کنار گیر که او را کنار نیست
آن کز بهار زاد، بمیرَد گَهِ خزان
گلزارِ عشق را مَدَد از نوبهار نیست
آن گُل که از بهار بُوَد، خار یارِ اوست
وان مِیْ که از عَصیر(۳) بُوَد، بیخُمار نیست
نَظّاره گو مباش دَرین راه و منتظر
والله که هیچ مرگ بَتَر ز انتظار نیست*
بر نقدِ قلب زنْ تو اگر قلب نیستی
این نکته گوش کُن، اَگَرَت گوشوار(۴) نیست
بر اسبِ تَن مَلَرز، سَبُکتر پیاده شو
پَرَّش دهد خدایْ که بر تَن سوار نیست
اندیشه را رها کُن و دلْ ساده(۵) شو تمام
چون رویِ آینه که به نقش و نگار نیست
چون ساده شد ز نقش، همه نقشها دَروست
آن ساده رو ز رویِ کسی شَرمسار نیست
از عیب ساده خواهی خود را؟ دَرو نِگَر
او را ز راست گویی شَرم و حَذار نیست**
چون رویِ آهنینْ(۶) ز صفا این هنر بیافت
تا رویِ دل چه یابد کاو را غُبار نیست!
گویم چه یابَد او؟ نه، نگویم، خَمُش بِهْ است
تا دِلْسِتان(۷) نگوید کاو رازدار نیست
* حدیث
« اَلاِنْتِظارُ اَشَدُّ مِنَ المَْوت.»
« انتظار ناگوارتر از مرگ است.»
** قرآن کریم، سوره احزاب(۳۳)، آیه ۵۳
Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #53
«… وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقّ…»
«… ولى خدا از گفتن حق شرم نمىدارد…»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1109
چشم باز و گوش باز و این ذکا(۸)
خیرهام در چشمبندی خدا
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۲۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1028
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کین سخن را در نیابد گوش خر
قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۹
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #179
«…لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ
آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»
«…ايشان را دلهايى است كه بدان نمىفهمند و چشمهايى است
كه بدان نمىبينند و گوشهايى است كه بدان نمىشنوند. اينان
همانند چارپايانند حتى گمراهتر از آنهايند. اينان خود غافلانند.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #24
آینت دانی چرا غمّاز(۹) نیست
زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2580
پیشِ خویشان باش چون آواره یی
بر مَهِ کامل زن، ار مَهْ پاره یی
جُزو را از کُلِّ خود پرهیز چیست؟
با مخالف این همه آمیز چیست؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۸۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2585
مر تو را دشنام و سیلیِّ شَهان
بهتر آید از ثَنایِ(۱۰) گمرهان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2600
این جهان بازی گَه است و مرگ، شب
باز گردی، کیسه خالی، پُر تَعَب
کسب دین، عشقست و جذب اندرون
قابلیت نور حق را ای حَرون
کسبِ فانی خواهدَت این نفسِ خَس
چند کسبِ خَس(۱۱) کُنی؟ بگذار پس
نفس خَس گر جویدت کسب شریف
حیله و مَکری بُوَد آن را رَدیف
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۰۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2703
مشتری نَبْوَد کسی را راهزن
وَر نماید مُشتری، مَکْرست و فَن(١۲)
تا چه دارد این حسود اندر کدو؟
ای خدا فریاد ما را زین عَدُو
گر یکی فصلی دگر در من دَمَد
در رُباید از من این رَهزن نَمَد(۱۳)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2743
هر که خود را از هوا، خو باز کرد
چشمِ خود را آشنایِ راز کرد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2824
قسمتِ خود، خود بُریدی تو ز جَهل
قسمتِ خود را فزاید مَردِ اهل(۱۴)
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1001
دولتِ رفته کجا قُوَّت دهد؟
دولتِ آینده خاصیّت دهد
قرض دِه زین دولت اندر اَقْرِضُوا(۱۵)*
تا که صد دولت ببینی پیشِ رُو
اندکی زین شُرب کم کُن بهرِ خویش
تا که حوضِ کوثری(۱۶) یابی به پیش
* قرآن کریم، سوره مزمّل(۷۳)، آیه ۲۰
Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20
«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…»
«…به خدا قرض الحسنه دهيد…»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1009
ما عَوَض دیدیم، آنگه چون عوض؟
رفت از ما حاجت و حِرص و غَرَض
زآبِ شور و مُهلِکی(۱۷) بیرون شدیم
بر رَحیق(۱۸) و چشمهٔ کوثر زدیم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019
یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَْیَّتْ بدان
که عدم آمد امید عابدان
قرآن کریم، سوره روم (۳۰)، آیه ۱۹
Quran, Sooreh Ar-Room(#30), Line #19
« يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي
الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ.»
« زنده را از مرده بيرون آرد و مرده را از زنده. و زمين را
پس از مُردنش زنده مىسازد و شما نيز اين چنين از گورها
بيرون شويد.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4310
مر سَفیهان(۱٩) را رُبایَد هر هوا
زانکه نبْوَدْشان گرانیِّ(۲٠) قُوا
کَشتئی بی لنگر آمد مَردِ شَر
که ز بادِ کَژ نیابد او حَذَر(٢١)
لنگرِ عقل ست عاقل را امان
لنگری دریُوزه(٢٢) کُن از عاقلان
مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۸۲۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2825
« قصّهٔ منافقان و مسجدِ ضِرار ساختنِ ایشان »
یک مثالِ دیگر اَندر کَژْرَوی
شاید اَر از نَقلِ قرآن بِشنَوی*
این چنین کَژ بازیی در جُفت و طاق(٢٣)
با نَبی میباختند اَهلِ نِفاق
کز برایِ عِزِّ(۲۴) دینِ احمدی
مسجدی سازیم و بود آن مُرتَدی(۲۵)
این چنین کَژ بازیی میباختند
مسجدی جُز مسجدِ او(۲۶) ساختند
فَرش و سقف و قُبّهاَش(۲۷) آراسته
لیکْ تفریقِ جماعت خواسته
نزدِ پیغمبر به لابِه(۲۸) آمدند
همچو اُشتُر پیشِ او زانو زدند
کِای رسولِ حَق، برایِ مُحْسنی(۲۹)
سویِ آن مَسجد، قدم رَنْجه کُنی
تا مبارک گردد از اَقدامِ تو
تا قیامت تازه باد ایّامِ تو
مسجدِ روزِ گِل است و روزِ ابر
مسجدِ روزِ ضرورت، وقتِ فَقر
تا غریبی یابد آنجا خیر و جا
تا فراوان گردد این خدمتسَرا
تا شِعارِ دین شود بسیار و پُر
زآنکه با یاران شود خوش کارِ مُر(۳۰)
ساعتی آنجایگَه، تشریف دِه
تَزکیهمان(۳۱) کُن، ز ما تعریف دِه
مسجد و اصحابِ مسجد را نَواز
تو مَهی، ما شب، دَمی با ما بساز
تا شود شب از جمالت همچو روز
ای جمالت آفتابِ شبْفُروز
ای دریغا کان سخن از دل بُدی
تا مُرادِ آن نَفر حاصل شُدی
لطف کآیَد بیدل و جان در زبان
همچو سبزهٔ تُون(۳۲) بُوَد ای دوستان**
هم زِ دُورَش بِنگَر و اندر گُذَر
خوردن و بُو را نَشایَد ای پسر
سویِ لطفِ بیوَفایانْ خود مَرو
کان پُلِ ویران بُوَد، نیکو شِنو
گَر قَدَم را جاهلی بر وی زَنَد
بِشکَند پُل، و آن قدم را بِشکَند
هر کجا لشکر شکسته میشود
از دو سه سُستِ مُخَنَّث(۳۳) میبُوَد
در صَف آید با سِلاح او مَردْوار
دل بَرو بِنْهَند کاینَک یارِ غار(۳۴)
رُو بِگَردانَد چو بیند زَخم ها
رفتنِ او بِشکَند پُشتِ تو را
این درازست و فراوان میشود
وآنچه مقصودست پنهان میشود
« فریفتنِ منافقان، پیغمبر را عَلیهِ السَّلام تا به مسجدِ
ضِرارش بَرَند »
بر رسولِ حَق فُسونها خواندند
رَخْشِ دَستان و حِیَل(۳۵) میراندند
آن رسولِ مهربانِ رَحْمکیش
جُز تبسُّم، جُز بلی، نآوَرْد پیش
شُکرهایِ آن جماعت یاد کرد
در اِجابَت قاصِدان را شاد کرد
مینمود آن مَکرِ ایشان پیشِ او
یک به یک زآن سان که اندر شیر، مُو
موی(۳۶) را نادیده میکرد آن لطیف
شیر را شاباش میگفت آن ظریف
صد هزاران مویِ مَکر و دَمدَمه(۳۷)
چَشم خوابانید آن دَم، از همه
راست میفرمود آن بَحرِ کَرَم
بر شما من از شما مُشْفِق تَرَم***
من نِشَسته بر کنارِ آتشی
با فروغ و شعلۀ بَسْ ناخَوشی
همچو پروانه شما آن سو دَوان
هر دو دستِ من شده پروانه ران(۳۸)****
چون بر آن شد تا رَوان گردد رسول
غیرتِ حق، بانگ زد مَشْنو زِ غول(۳۹)
کین خَبیثانْ(۴۰) مَکر و حیلَت کردهاند
جمله مَقْلوب(۴۱) است آنچ آوردهاند
قصدِ ایشان جُز سیَهرویی نبود
خیرِ دین کی جُست تَرسا و جُهود؟
مسجدی بر جِسْرِ(۴۲) دوزخ ساختند*۵
با خدا نَرْدِ دَغاها باختند(۴۳)
قصدشان تفریقِ اصحابِ رسول
فضلِ حق را کی شناسَد هر فَضول(۴۴)؟
تا جُهودی را زِ شام اینجا کَشَند
که به وَعْظِ او، جُهودان سَرخَوشَند
گفت پیغمبر که آری، لیک ما
بر سَرِ راهیم و بر عزمِ غَزا(۴۵)
زین سفر چون بازگردم آنگهان
سویِ آن مسجد روان گردم روان
دَفعشان کرد و به سویِ غَزْو تاخت
با دَغایان از دَغا نَردی بِباخت
چون بیامَد از غَزا، باز آمدند
طالبِ آن وَعدۀ ماضی شدند
گفت حَقَّش: ای پَیمبَر فاش گو
غَدْر را، ور جنگ باشد، باش گو
گفت: ای قومِ دَغَل(۴۶) خامُش کُنید
تا نگویم رازهاتان، تَن زنید
چون نشانی چند از اسرارشان
در بیان آورْد، بَد شد کارشان
قاصدان زو بازگشتند آن زمان
حاشَ لله،(۴۷) حاشَ لله دَمْزنان
هر مُنافق مُصْحَفی(۴۸) زیرِ بَغل
سویِ پیغمبر بِیاوَرْد از دَغَل
بهرِ سوگندان که اَیْمان(۴۹) جُنَّتی(۵۰) است*۶
زآنکه سوگندان، کَژان را سُنَّتی است
چون ندارد مَردِ کَژ در دین وفا
هر زمانی بِشکَند سوگند را
راسْتان را حاجتِ سوگند نیست
زآنکه ایشان را دو چشمِ روشنی است
نَقضِ میثاق(۵۱) و عُهود از احمقی است
حفظِ اَیْمان و وفا کارِ تَقی است
گفت پیغمبر که سوگندِ شما
راست گیرم، یا که سوگندِ خدا؟
باز سوگندِ دگر خوردند قوم
مُصْحَف اندر دست و بر لب مُهرِ صَوْم(۵۲)
که به حقِّ این کلامِ پاکِ راست
کآن بَنایِ مسجد، از بَهرِ خداست
اندر آنجا هیچ حیلهٔ مَکر نیست
اندر آنجا ذکر و صِدق و یارَبی است
گفت پیغمبر که آوازِ خدا
میرسد در گوشِ من همچون صَدا
مُهر در گوشِ شما بِنهاد حَق*۷
تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق(۵۳)
نَک صَریح آوازِ حق میآیَدَم
همچو صاف از دُرد(۵۴) میپالایَدَم
همچنانکه موسی از سویِ درخت
بانگِ حق بِشْنید کِای مسعودْبَخت
از درخت، اِنّی اَنَا اللَهْ میشنید*۸
با کَلامْ، اَنوار میآمد پدید
چون ز نور وحی در میماندند
باز نو سوگندها میخواندند
چون خدا سوگند را خوانَد سِپَر
کی نَهَد اِسْپَر ز کَف پیکارگَر؟
باز پیغمبر به تَکذیبِ صَریح
قَدْ کَذَبْتُمْ(۵۵) گفت با ایشانْ فَصیح(۵۶)
* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۱۰-۱۰۷
Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #107-110
« وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ
وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ ۚ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا
إِلَّا الْحُسْنَىٰ ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.» (١٠٧)
« خدا شهادت مىدهد: آنهايى كه مسجدى مىسازند تا به
مؤمنان زيان رسانند و ميانشان كفر و تفرقه اندازند و تا براى
كسانى كه مىخواهند با خدا و پيامبرش جنگ كنند كمينگاهى
باشد، آنگاه سوگند مىخورند كه ما را قصدى جز نيكوكارى نبوده
است؛ دروغ مىگويند.»
« لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا ۚ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ
أَنْ تَقُومَ فِيهِ ۚ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ۚ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ.» (١٠٨)
« هرگز در آن مسجد نماز مگزار. مسجدى كه از روز نخست بر
پرهيزگارى بنيان شده شايستهتر است كه در آنجا نماز كنى. در
آنجا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند، زيرا خدا پاكيزگان
را دوست دارد.»
« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ
بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي
الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» (١٠٩)
« آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده
بهتر است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب
زير آن را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون
گردد؟ و خدا مردم ستمگر را هدايت نمىكند.»
« لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ۗ
وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.» (١١٠)
« آن بنا كه برآوردهاند همواره مايه تشويش در دلشان خواهد بود
تا آن هنگام كه دلشان پاره پاره گردد. و خداوند دانا و حكيم است.»
** حدیث
« اِیّاکُمْ وَ خَضرْاءَ الدِّمَنِ.»
« بپرهیزید از سبزهٔ رُسته در سِرگین زار.»
*** حدیث
« اَنا أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَِ مِنْ أنْفُسِهِمْ. فَمَنْ تُوُفِّیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَرَکَ
دَيْناً فَعَلَىَّ قَضَاؤُهُ وَمَنْ تَرَکَ مَالا ًفَلِوَرَثَتِهِ.»
من سزاوارترم به مومنان از خودِ ایشان. پس هر کس از مومنان بمیرد
و وامدار باشد، بر من است ادای آن. و هر کس از مومنان، مُرده ریگی
بگذارد از آنِ میراث بَرانِ اوست.
**** حدیث
« مَثَلی وَمَثَلُكُمْ كَمَثَلِ رَجُلٍ أَوْقَدَ نَارًا فَجَعَلَ الْجَنادِبُ وَالْفَراشُ يَقَعْنَ
فِيهَا وَ هُوَ يَذُبُّهُنَّ عَنْهَا وَ أَنَا آخِذٌ بِحُجَزِكُمْ عَنِ النَّارِ وَ أَنْتُمْ تَفَلَّتُونَ مِنْ يَدِی.»
« مثل من و شما، مثل کسی است که آتشی برافروزد و ملخان و پروانگان
خود را به آن اخگر زنند و او آنها را از آن براند. و من کمرگاهِ شما را فرا
چنگ دارم تا به آتش اندر نشوید ولی شما از دستم می گریزید.»
*۵ قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ۱۰۹
Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #109
« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ
عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.»
« آيا كسى كه بنيان مسجد را بر ترس از خدا و خشنودى او نهاده بهتر
است، يا آن كسى كه بنيان مسجد را بر كناره سيلگاهى كه آب زير آن
را شسته باشد نهاده است تا با او در آتش جهنم سرنگون گردد؟ و خدا
مردم ستمگر را هدايت نمىكند.»
*۶ قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۶
Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #16
« اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ.»
« از سوگندهايشان سپرى ساختهاند. و از راه خدا رويگردان
شدهاند. پس براى آنهاست عذابى خواركننده.»
*۷ قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۷
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #7
« خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ
وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.»
« خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان
پردهاى است، و برايشان عذابى است بزرگ.»
*۸ قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۳۰
Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #30
« فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ
مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ.»
« چون نزد آتش آمد، از كناره راست وادى در آن سرزمين
مبارك، از آن درخت ندا داده شد كه: اى موسى، من خداى يكتا
پروردگار جهانيانم.»
(۱) عار: عیب، ننگ، رسوایی
(۲) رَستن: رهیدن، رها شدن، نجات یافتن
(۳) عَصیر: شیره انگور
(۴) گوشوار: از نشانه ها و لوازم بردگی بود. غلام و برده را
حلقه به گوش می گفتند.
(۵) دلْ ساده: دارای دلی خالی از نقوش فکرت و علوم رسمی، پاک و صافی دل.
(۶) رویِ آهنینْ: مراد آینه است که در قدیم از فلز صیقلی می ساختند.
(۷) دِلْسِتان: دل ستاننده، دلبر، معشوق
(۸) ذکا: هوشیاری، تیزی طبع
(۹) غمّاز: اشاره کننده به چشم. در اینجا منظور آشکار کننده و نشان دهنده است.
(۱۰) ثَنا: ستایش، مدح، دعا
(۱۱) خَس: خار، خاشاک، علف خشک. در اينجا منظور پست و فرومایه است.
(۱۲) فَن: حيله، نیرنگ
(۱۳) نَمَد: در اینجا کنایه از ایمان و دین است.
(۱۴) مَردِ اهل: انسان لایق، شایسته و سزاوار
(۱۵) اَقْرِضُوا: قرض دهید
(۱۶) حوضِ کوثر: نام حوضی در بهشت است.
(۱۷) مُهلِک: کُشنده، هلاک کننده
(۱۸) رَحیق: شراب ناب، بادهٔ ناب
(۱٩) سَفیه: نادان، بی خرد
(۲٠) گران: سنگین، پُر بَها
(٢١) حَذَر: پرهیز کردن و دوری کردن از چیزی
(٢٢) دریُوزه: گدایی کردن، جستجو کردن
(٢٣) جُفت و طاق: اشاره است به بازی معروف طاق یا جفت. در اینجا یعنی منافقان از سر کینه شدید سعی می کردند راههای گوناگون ستیز با پیامبر را مورد نظر قرار بدهند.
(٢۴) عِزّ: ارجمند شدن، عزیز شدن، احترام
(۲۵) مُرتَد: کسی که از دین برگشته باشد.
(۲۶) مسجدِ او: منظور همان مسجد قُباء است که روستایی بوده است در مدینه.
(۲۷) قُبّه: بنایی که سقف آن گِرد و برآمده باشد. گنبد
(۲۸) لابِه: شیون و التماس، زاری
(۲۹) مُحْسنی: از روی لطف و احسان
(۳۰) مُر: تلخ
(۳۱) تَزکیه: پاکیزه کردن، بی آلایش کردن
(۳۲) سبزهٔ تُون: سبزه ای که در سرگین زار بِرویَد.
(۳۳) مُخَنَّث: مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز بدهد، زنمانند.
(۳۴) یارِ غار: رفیق یکرنگ و موافق، یار صمیمی
(۳۵) حِیَل: حیله، فریب
(۳۶) مو: در اینجا مو کنایه از نیّات پلید و دسایس و نیرنگ های منافقان و شیر کنایه از سخنان آراسته و زیبای آنان است.
(۳۷) دَمدَمه: وسوسه، مکر و فریب
(۳۸) پروانه ران: کسی که پروانه ها را می رانَد.
(۳۹) غول: در اینجا مطلق راهزن است.
(۴۰) خَبیث: بد ذات، پلید
(۴۱) مَقْلوب: وارونه، برعکس
(۴۲) جِسْر: پُل
(۴۳) نَرْدِ دَغا باختن: به حیله و نیرنگ پرداختن
(۴۴) فَضول: زیاده گو، کسی که به افعال غیر ضروری پردازد.
(۴۵) غَزا: پیکار، جنگ کردن
(۴۶) دَغَل: مکّار، حیله گر، نیرنگ باز
(۴۷) حاشَ لله: معنی لفظی آن یعنی پاکی و بی عیبی از آنِ خداوند است اما اصطلاحاً به معنی پناه بر خدا است.
(۴۸) مُصْحَف: صحیفه، نوشته، کتاب. در اینجا منظور قرآن کریم است.
(۴۹) اَیْمان: جمعِ یمین به معنی سوگندها.
(۵۰) جُنَّة: سِپَر، آنچه شخص را محفوظ و مستور بدارد.
(۵۱) میثاق: عهد و پیمان
(۵۲) صَوْم: روزه گرفتن، روزه
(۵۳) نارَد سَبَق: دسترسی پیدا نکند.
(۵۴) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب تهنشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لرد.
(۵۵) قَدْ کَذَبْتُمْ: براستی که دروغ می گویید.
(۵۶) فَصیح: ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد.
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش مست که عشقست هرچه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست
گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کاو ز اختیار نرست اختیار نیست
عاشق شهنشهیست دو عالم برو نثار
هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست
عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد
دل بر جزین منه که به جز مستعار نیست
تا کی کنار گیری معشوق مرده را
آن کز بهار زاد، بمیرد گه خزان
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست
آن گل که از بهار بود خار یار اوست
وان می که از عصیر بود بیخمار نیست
نظاره گو مباش درین راه و منتظر
والله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست*
بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستی
این نکته گوش کن اگرت گوشوار نیست
بر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شو
پرش دهد خدای که بر تن سوار نیست
اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چون روی آینه که به نقش و نگار نیست
چون ساده شد ز نقش همه نقشها دروست
آن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیست
از عیب ساده خواهی خود را درو نگر
او را ز راست گویی شرم و حذار نیست**
چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافت
تا روی دل چه یابد کاو را غبار نیست
گویم چه یابد او نه نگویم خمش به است
تا دلستان نگوید کاو رازدار نیست
چشم باز و گوش باز و این ذکا
آینت دانی چرا غماز نیست
پیش خویشان باش چون آواره یی
بر مه کامل زن ار مه پاره یی
جزو را از کل خود پرهیز چیست
با مخالف این همه آمیز چیست
مر تو را دشنام و سیلی شهان
بهتر آید از ثنای گمرهان
این جهان بازی گه است و مرگ شب
باز گردی کیسه خالی پر تعب
کسب دین عشقست و جذب اندرون
قابلیت نور حق را ای حرون
کسب فانی خواهدت این نفس خس
چند کسب خس کنی بگذار پس
نفس خس گر جویدت کسب شریف
حیله و مکری بود آن را ردیف
مشتری نبود کسی را راهزن
ور نماید مشتری مکرست و فن
تا چه دارد این حسود اندر کدو
ای خدا فریاد ما را زین عدو
گر یکی فصلی دگر در من دمد
در رباید از من این رهزن نمد
هر که خود را از هوا خو باز کرد
چشم خود را آشنای راز کرد
قسمت خود خود بریدی تو ز جهل
قسمت خود را فزاید مرد اهل
دولت رفته کجا قوت دهد
دولت آینده خاصیت دهد
قرض ده زین دولت اندر اقرضوا*
تا که صد دولت ببینی پیش رو
اندکی زین شرب کم کن بهر خویش
تا که حوض کوثری یابی به پیش
ما عوض دیدیم آنگه چون عوض
رفت از ما حاجت و حرص و غرض
یخرج الحی من المیت بدان
مر سفیهان را رباید هر هوا
زانکه نبودشان گرانی قوا
کشتئی بی لنگر آمد مرد شر
که ز باد کژ نیابد او حذر
لنگر عقل ست عاقل را امان
لنگری دریوزه کن از عاقلان
یک مثال دیگر اندر کژروی
شاید ار از نقل قرآن بشنوی*
این چنین کژ بازیی در جفت و طاق
با نبی میباختند اهل نفاق
کز برای عز دینِ احمدی
مسجدی سازیم و بود آن مرتدی
این چنین کژ بازیی میباختند
مسجدی جز مسجد او ساختند
فرش و سقف و قبهاش آراسته
لیک تفریق جماعت خواسته
نزد پیغمبر به لابه آمدند
همچو اشتر پیش او زانو زدند
کای رسول حق برای محسنی
سوی آن مسجد قدم رنجه کنی
تا مبارک گردد از اقدام تو
تا قیامت تازه باد ایام تو
مسجد روز گل است و روز ابر
مسجد روز ضرورت وقت فقر
تا فراوان گردد این خدمتسرا
تا شعار دین شود بسیار و پر
زآنکه با یاران شود خوش کار مر
ساعتی آنجایگه تشریف ده
تزکیهمان کن ز ما تعریف ده
مسجد و اصحاب مسجد را نواز
تو مهی ما شب دمی با ما بساز
ای جمالت آفتاب شبفروز
ای دریغا کان سخن از دل بدی
تا مراد آن نفر حاصل شدی
لطف کآید بیدل و جان در زبان
همچو سبزه تون بود ای دوستان**
هم ز دورش بنگر و اندر گذر
خوردن و بو را نشاید ای پسر
سوی لطف بیوفایان خود مرو
کان پل ویران بود نیکو شنو
گَر قدم را جاهلی بر وی زند
بشکند پل و آن قدم را بشکند
از دو سه سست مخنث میبود
در صف آید با سلاح او مردوار
دل برو بنهند کاینک یار غار
رو بگرداند چو بیند زخم ها
رفتن او بشکند پشت تو را
بر رسول حق فسونها خواندند
رخش دستان و حیل میراندند
آن رسول مهربان رحمکیش
جز تبسم جز بلی نآورد پیش
شکرهای آن جماعت یاد کرد
در اجابت قاصدان را شاد کرد
مینمود آن مکر ایشان پیش او
یک به یک زآن سان که اندر شیر مو
موی را نادیده میکرد آن لطیف
صد هزاران موی مکر و دمدمه
چشم خوابانید آن دم از همه
راست میفرمود آن بحر کرم
بر شما من از شما مشفق ترم***
من نشسته بر کنار آتشی
با فروغ و شعلۀ بس ناخوشی
همچو پروانه شما آن سو دوان
هر دو دست من شده پروانه ران****
چون بر آن شد تا روان گردد رسول
غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول
کین خبیثان مکر و حیلت کردهاند
جمله مقلوب است آنچ آوردهاند
قصد ایشان جز سیهرویی نبود
خیر دین کی جست ترسا و جهود
مسجدی بر جسر دوزخ ساختند*۵
با خدا نرد دغاها باختند
قصدشان تفریق اصحاب رسول
فضل حق را کی شناسد هر فضول
تا جهودی را ز شام اینجا کشند
که به وعظ او جهودان سرخوشند
گفت پیغمبر که آری لیک ما
بر سر راهیم و بر عزم غزا
سوی آن مسجد روان گردم روان
دفعشان کرد و به سوی غزو تاخت
با دغایان از دغا نردی بباخت
چون بیامد از غزا باز آمدند
طالب آن وعدۀ ماضی شدند
گفت حقش ای پیمبر فاش گو
غدر را ور جنگ باشد باش گو
گفت ای قوم دغل خامش کنید
تا نگویم رازهاتان تن زنید
در بیان آورد بد شد کارشان
حاش لله حاش لله دمزنان
هر منافق مصحفی زیر بغل
سوی پیغمبر بیاورد از دغل
بهر سوگندان که ایمان جنتی است*۶
زآنکه سوگندان کژان را سنتی است
چون ندارد مرد کژ در دین وفا
هر زمانی بشکند سوگند را
راستان را حاجت سوگند نیست
زآنکه ایشان را دو چشم روشنی است
نقض میثاق و عهود از احمقی است
حفظ ایمان و وفا کار تقی است
گفت پیغمبر که سوگند شما
راست گیرم یا که سوگند خدا
باز سوگند دگر خوردند قوم
مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم
که به حق این کلام پاک راست
کآن بنای مسجد از بهر خداست
اندر آنجا هیچ حیله مکر نیست
اندر آنجا ذکر و صدق و یاربی است
گفت پیغمبر که آواز خدا
میرسد در گوش من همچون صدا
مهر در گوش شما بنهاد حق*۷
تا به آواز خدا نارد سبق
نک صریح آواز حق میآیدم
همچو صاف از درد میپالایدم
همچنانکه موسی از سوی درخت
بانگ حق بشنید کای مسعودبخت
از درخت انی انا الله میشنید*۸
با کلام انوار میآمد پدید
چون خدا سوگند را خواند سپر
کی نهد اسپر ز کف پیکارگر
باز پیغمبر به تکذیب صریح
قد کذبتم گفت با ایشان فصیح
Privacy Policy
Today visitors: 2753 Time base: Pacific Daylight Time