برنامه شماره ۷۷۸ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۶ آگست ۲۰۱۹ - ۵ شهریور
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2214, Divan e Shams
خُنُک(۱) آن دَم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو
دادِ باغ و دمِ مرغان بدهد آبِ حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اخترانِ فلک آیند به نظّاره ما
مَهِ خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو، بی من و تو، جمع شویم از سرِ ذوق
خوش و فارغ ز خرافاتِ پریشان من و تو
طوطیانِ فلکی جمله شِکَرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کُنج اینجا
هم در این دَم به عراقیم و خراسان(۲) من و تو
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشتِ ابدی و شکرستان من و تو
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 796
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنکه بد مرگی است این خواب گران
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2654, Divan e Shams
چو نَفْسِ واحدیم از خلق و از بِعث
جدا باشیدنِ ارواح تا کی؟
قرآن کریم، سوره لقمان(۳۱)، آیه ۲۸
Quran, Sooreh Luqman(#31), Line #28
مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ
آفرینش شما (در آغاز) و زنده گرداندن شما (در انجام) جز همسان (آفرینش و
زنده گرداندن) فردی نیست.خداوند شنوا و بینا است.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 587
غیر معشوق ار تماشایی بُوَد
عشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1673, Divan e Shams
حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلَّوا شَطْرَهُ
با زجاجهء(۳) دل پری خوان(۴) توییم
قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۴۴
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #144
…حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ…
…هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد…
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3354
گرچه دوری، دور میجنبان تو دُم
حَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وَجهَکُم
گر چه در ذهن هستی و از او دوری، از دور دُم آشنایی با او (از جنس او بودن)
را به حرکت در آر. به این آیه قران توجه کن که می گوید: در هر جا که هستی رو به او کن.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۴۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line # 3745
حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم
نَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم
در هر وضعيّت و هر جا که باشید، رو به سوی او (خدا) کنید. خداشما را فقط از این کار منع نکرده است.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1444, Divan e Shams
چون شب بشود تاری(۵)، با این همه بیداری
با عشق همیگویم کای عشق، ببر خوابم
چون خواب مرا بیند، بگریزد و ننشیند
از من برود، آید در شخص دگر خوابم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1221
دیو چون عاجز شود در اِفتِتان(۶)
اِستِعانَت(۷) جوید او زین اِنسیان(۸)
که شما یارید با ما، یاری ای
جانبِ مایید جانب داری ای
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بی شمع رویِ تو نَتان(۹) دیدن مرین دو راه را
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1222
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1234
توبه کن، بیزار شو از هر عَدو
کو ندارد آبِ کوثر در کدو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1237
هر که را دیدی ز کوثر خشک لب
دشمنش میدار همچون مرگ و تب
گر چه بابای تو است و مامِ(۱۰) تو
کو حقیقت هست خونآشامِ تو
از خلیلِ(۱۱) حق بیاموز این سِیَر(۱۲)
که شد او بیزار اول از پدر
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 256
عشوههایِ یارِ بَد مَنیوش(۱۳) هین
دام بین، ایمن مَرو تو بر زمین
صد هزار ابلیسِ لا حَوْل آر بین
آدما، ابلیس را در مار بین
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 316
چون بسی ابلیسِ آدمروی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 269
بر زبان، نامِ حق و، در جانِ او
گَندها از فکرِ بی ایمانِ او
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2146
بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام
پَسْت بنشین(۱۴) یا فرود آ، وَالسَّلام(۱۵)
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1211
شرع بهرِ دفعِ شَرّ رایی زند
دیو را در شیشهٔ حجّت کند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۴۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1841
هر که را دیدی به زر و سیم فرد
دان که اندر کسب کردن صبر کرد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1411
هر که را بینی یکی جامه دُرُست
دان که او آن را به صبر و کسب جُست
هرکه را دیدی برهنه و بینوا
هست بر بیصبریِ او آن گوا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shams
هر کسی در عجبی و عجبِ من اینست
کاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2050
پیش گاوی سَجده کردی از خَری
گشت عقلت صیدِ سحرِ سامِری
چشم دزدیدی ز نور ذُوالْجَلال
اینْت جهل وافر و، عین ضَلال
شُه بر آن عقل و، گُزینش که توراست
چون تو کان جهل را کُشتن سِزاست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2824
قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهل
قسمتِ خود را فزاید مردِ اَهل
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۰۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2900
گر به کاوی کوششِ اهل مَجاز
تُو به تُو گَنده بود همچون پیاز
هر یکی از یکدگر بی مغزتر
صادقان را یک ز دیگر نغزتر
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3109
اَبلهان، تعظیم مسجد می کنند
در خرابی اهلِ دل، جِد می کنند
آن مجاز است، این حقیقت ای خران
نیست مسجد جُز درونِ سَروران
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3202
حکمتی کز طبع زاید وز خیال
حکمتی بی فیضِ نورِ ذُوالْجَلال
حکمتِ دنیا فزاید ظنّ و شک
حکمتِ دینی پَرد فوقِ فَلک
زَوْبَعان زیرک آخِرزمان
بر فزوده خویش بر پیشینیان
حیله آموزان، جِگرها سوخته
فعلها و مکرها آموخته
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3670
تو به صورت رفته یی، گم گشته یی
زآن نمی یابی که معنی هشته یی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 837
چشم ها و گوش ها را بسته اند
جز مر آنها را که از خود رسته اند
جز عنایت که گشاید چشم را ؟
جز محبت که نشاند خشم را ؟
جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان، وَاللُه اَعْلَمْ بِالسَّداد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1023
چون ندارد جان تو قندیل ها
بهر بینش کرده ای تأویل ها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود ؟
دعوی دیدن خیال غَی(۱۶) بود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1291
هوش را بگذار و آن گَه هوش دار
گوش را بربند و، آن گه گوش دار
نی نگویم، زآنکه خامی تو هنوز
در بهاری تو، ندیدستی تَموز
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2825
تا ابد از ظلمتی در ظلمتی
می روند و، نیست غَوْثی(۱۷)، رحمتی
نام نیک و بَد مگر نشنیده اید ؟
جمله دیدند و شما نادیده اید ؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4310
مر سفیهان را رباید هر هوا
زآنکه نبودشان گرانی قوا
کشتئی بیلنگر آمد مردِ شَر
که ز بادِ کژ نیابد او حَذر
لنگرِ عقل ست عاقل را امان
لنگری دریوزه کن از عاقلان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1943
صد کس از گرگین همه گرگین شوند
خاصه این گَرِّ خبیثِ ناپسند
گَرِّ کم عقلی مبادا گَبر را
شومِ او بیآب دارد ابر را
نم نبارد ابر از شومی او
شهر شد ویرانه از بومیِّ(۱۸) او
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2264
پند گفتن با جَهولِ(۱۹) خوابناک
تخم افگندن بُوَد در شوره خاک
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3283
قِشرهایِ خشک را جا آتش است
قِشر پیوسته به مغزِ جان خوش است
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۰۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3305
جامه خُفته خورد از جُوی، آب
خفته اندر خواب، جویای سراب
میدود کانجای، بوی آب هست
زین تفکر راه را بر خویش بست
زانکه آنجا گفت، زینجا دور شد
بر خیالی از حقی مهجور شد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 319
هر کسی شد بر خیالی ریشِ گاو(۲۰)
گشته در سودایِ گنجی کنجکاو
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 327
آن خیالات ار نبد نامُؤتَلِف(۲۱)
چون ز بیرون شد روش ها مختلف ؟
قبلهٔ جان را چو پنهان کردهاند
هر کسی رو جانبی آوردهاند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 811
کهنه و گندیده پوسیده را
تحفه می بر بهر هر نادیده را
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1423
ای بسا زرّاق گول بی وقوف
از ره مردان ندیده غیر صوف
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۳۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1637
آب دادی عام، اصل و فرع را
از برای طَهْر(۲۲) و بهر کَرْع(۲۳) را
تا ازینها پی بری سویِ اصول
تو برین قانع شدی ای بُوالْفُضول(۲۴)
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1981
بدگُمان باشد همیشه زشت کار
نامه خود خواند اندر حَقَّ یار
آن خَسان(۲۵) که در کژی ها ماندهاند
انبیا را ساحر و کژ خواندهاند
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۱۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3519
مغز او خشک ست و، عقلش این زمان
کمترست از عقل و فهم کودکان
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۹۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 999
دیده هاشان را به سحری دوختند
تا چنین جوهر به خس بفروختند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۱۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1014
در همه ز آیینهء کَژ ساز خَود
منگر ای مردود نفرین ابد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۰۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1709
ای فسانه گشته و محو از وجود
چند افسانه بخواهی آزمود؟
خَندُمینتر از تو هیچ افسانه نیست
بر لب گور خراب خویش ایست
ای فرو رفته به گورِ جهل و شک
چند جویی لاغ و دستان فلک
تا بکی نوشی تو عشوهٔ این جهان
که نه عقلت ماند بر قانون نه جان
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۷۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2071
تُرَّهات(۲۶) چون تو ابلیسی مرا
کی بگرداند ز خاک این سرا؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2997
چون نهد در تو صفات جبرئیل
همچو فرخی بر هوا جویی سبیل
منتظر بنهاده دیده در هوا
از زمین بیگانه عاشق بر سما
چون نهد در تو صفتهای خری
صد پرت گر هست، بر آخر پری
از پی صورت نیامد موش خوار
از خبیثی شد زبون موشخوار
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2363
این مثل اندر زمانه جانی است
جان نادانان به رنج ارزانی است
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۸۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3389
با حضور آفتاب با کمال
رهنمایی جستن از شمع و ذبال
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4649
گُلشنی کز بَقْل(۲۷) روید، یک دم است
گُلشنی کز عقل روید، خرم است
گُلشنی کز گِل دمد، گردد تباه
گُلشنی کز دل دمد، وافَرْحَتاه(۲۸)
علمهای با مزهٔ دانستهمان
زان گلستان یک دو سه گُلدسته دان
زان زبونِ این دو سه گلدستهایم
که درِ گلزار بر خود بستهایم
آنچنان مفتاحها هر دم به نان
میفتد ای جان دریغا از بَنان(۲۹)
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۵۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4658
دام را بِدران، بسوزان دانه را
باز کن درهایِ نو این خانه را
چون تو عاشق نیستی، ای نرگدا(۳۰)
همچو کوهی بیخبر داری صَدا
کوه را گفتار کی باشد ز خود؟
عکس غیرست آن صدا ای مُعْتَمَد
گفت تو، زان سان که عکس دیگریست
جمله احوالت، به جز هم عکس نیست
خشم و ذوقت هر دو عکس دیگران
شادی قَوَّاده(۳۱) و خشم عَوان(۳۲)
آن عوان را، آن ضعیف آخِر چه کرد
که دهد او را به کینه زجر و درد
تا به کی عکس خیال لامِعه(۳۳)
جهد کن تا گرددت این واقعه(۳۴)
تا که گفتارت ز حالِ تو بود
سیرِ تو با پر و بال تو بود
(۱) خُنُک: خوش، خوشا
(۲) عراق و خراسان: دو نقطه دور از هم، شرق و غرب
(۳) زُجاجه: شیشه
(۴) پری خوان: کسی که پری را به طرف خود می خواند.
(۵) تاری: تاریک
(۶) اِفتِتان: گمراه کردن
(۷) اِستِعانَت: یاری خواستن
(۸) اِنسیان: آدمیان، جمع اِنس
(۹) نَتان: نتوان
(۱۰) مام: مادر
(۱۱) خَلیل: ابراهیم خلیل الله
(۱۲) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش
(۱۳) مَنیوش: گوش مکن
(۱۴) پَسْت بنشین: آسوده بنشین، راحت بنشین، عقب تر بنشین
(۱۵) اَلسَّلام: سلام بر تو باد
(۱۶) غَیّ: گمراهی
(۱۷) غَوْث: كمك، فرياد رس
(۱۸) بومی: بد شگونی
(۱۹) جَهول: بسیار نادان، بی خرد
(۲۰) ریش گاو: مسخره، دست آویز
(۲۱) نامُؤتَلِف: ناپیوسته و ناهماهنگ
(۲۲) طَهْر: پاکی
(۲۳) کَرْع: آشامیدن آب
(۲۴) بُوالْفُضول: یاوه گو، من ذهنی پرحرف
(۲۵) خَسان: فرومایگان، جمع خس
(۲۶) تُرَّهات: یاوه گویی، سخنان من ذهنی
(۲۷) بَقْل: سبزه و گیاهی که از زمین روید
(۲۸) وافَرْحَتاه: خوشا، کلمه ای برای اظهار شادی گویند.
(۲۹) بَنان: سرانگشت
(۳۰) نرگدا: گدای سمج
(۳۱) قَوَّاده: پا انداز، کسی که زنان و مردان برای هم آغوشی به هم برساند.
(۳۲) عوان: مأمور حکومتی
(۳۳) لامِعه: درخشان
(۳۴) واقعه: وصل شدن انسان به زندگی، به طوری که حال، فکر و عمل انسان بوسیله زندگی تعیین شود.
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو، بی من و تو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
این عجبتر که من و تو به یکی کنج اینجا
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
چو نفس واحدیم از خلق و از بعث
جدا باشیدن ارواح تا کی؟
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود، هرزه سودایی بود
حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجهء دل پری خوان توییم
گرچه دوری، دور میجنبان تو دم
حیث ما کنتم فولوا وجهکم
نحوه هذا الذی لم ینهکم
در هر وضعيّت و هر جا که باشید، رو به سوی او (خدا) کنید.
خداشما را فقط از این کار منع نکرده است.
چون شب بشود تاری، با این همه بیداری
دیو چون عاجز شود در افتتان
استعانت جوید او زین انسیان
جانب مایید جانب داری ای
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه را
توبه کن، بیزار شو از هر عدو
کو ندارد آب کوثر در کدو
گر چه بابای تو است و مام تو
کو حقیقت هست خونآشام تو
از خلیل حق بیاموز این سیر
عشوههای یار بد منیوش هین
دام بین، ایمن مرو تو بر زمین
صد هزار ابلیس لا حول آر بین
چون بسی ابلیس آدمروی هست
بر زبان، نام حق و، در جان او
گندها از فکر بی ایمان او
بر کنار بامی ای مست مدام
پست بنشین یا فرود آ، والسلام
شرع بهر دفع شر رایی زند
دیو را در شیشهٔ حجت کند
هر که را بینی یکی جامه درست
دان که او آن را به صبر و کسب جست
هست بر بیصبری او آن گوا
هر کسی در عجبی و عجب من اینست
پیش گاوی سجده کردی از خری
گشت عقلت صید سحر سامری
چشم دزدیدی ز نور ذوالجلال
اینت جهل وافر و، عین ضلال
شه بر آن عقل و، گزینش که توراست
چون تو کان جهل را کشتن سزاست
قسمت خود، خود بریدی تو ز جهل
قسمت خود را فزاید مرد اهل
گر به کاوی کوشش اهل مجاز
تو به تو گنده بود همچون پیاز
ابلهان، تعظیم مسجد می کنند
در خرابی اهل دل، جد می کنند
نیست مسجد جز درون سروران
حکمتی بی فیض نور ذوالجلال
حکمت دنیا فزاید ظن و شک
حکمت دینی پرد فوق فلک
زوبعان زیرک آخرزمان
حیله آموزان، جگرها سوخته
در جهان، والله اعلم بالسداد
دعوی دیدن خیال غی بود
هوش را بگذار و آن گه هوش دار
در بهاری تو، ندیدستی تموز
می روند و، نیست غوثی، رحمتی
نام نیک و بد مگر نشنیده اید ؟
کشتئی بیلنگر آمد مرد شر
که ز باد کژ نیابد او حذر
لنگر عقل ست عاقل را امان
خاصه این گر خبیث ناپسند
گر کم عقلی مبادا گبر را
شوم او بیآب دارد ابر را
شهر شد ویرانه از بومی او
پند گفتن با جهول خوابناک
تخم افگندن بود در شوره خاک
قشرهای خشک را جا آتش است
قشر پیوسته به مغز جان خوش است
جامه خفته خورد از جوی، آب
هر کسی شد بر خیالی ریش گاو
گشته در سودای گنجی کنجکاو
آن خیالات ار نبد نامؤتلف
قبله جان را چو پنهان کردهاند
ای بسا زراق گول بی وقوف
از برای طهر و بهر کرع را
تا ازینها پی بری سوی اصول
تو برین قانع شدی ای بوالفضول
بدگمان باشد همیشه زشت کار
آن خسان که در کژی ها ماندهاند
در همه ز آیینهء کژ ساز خود
خندمینتر از تو هیچ افسانه نیست
ای فرو رفته به گور جهل و شک
ترهات چون تو ابلیسی مرا
گلشنی کز بقل روید، یک دم است
گلشنی کز عقل روید، خرم است
گلشنی کز گل دمد، گردد تباه
گلشنی کز دل دمد، وافرحتاه
زان گلستان یک دو سه گلدسته دان
زان زبون این دو سه گلدستهایم
که در گلزار بر خود بستهایم
میفتد ای جان دریغا از بنان
دام را بدران، بسوزان دانه را
باز کن درهای نو این خانه را
چون تو عاشق نیستی، ای نرگدا
همچو کوهی بیخبر داری صدا
عکس غیرست آن صدا ای معتمد
شادی قواده و خشم عوان
آن عوان را، آن ضعیف آخر چه کرد
تا به کی عکس خیال لامعه
جهد کن تا گرددت این واقعه
تا که گفتارت ز حال تو بود
سیر تو با پر و بال تو بود
Privacy Policy
Today visitors: 2099 Time base: Pacific Daylight Time