برنامه شماره ۶۱۶ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۶ ـ ۲۹ تیر
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 816, Divan e Shams
خلق میجنبند، مانا(۱) روز شد
روز را جان بخش، جانا روز شد
چند شب گشتیم ما و چند روز
در غم و شادی تو، تا روز شد
در جهان بس شهرها کانجا شب است
اندرین ساعت که اینجا روز شد
در شب غفلت جهانی خفتهاند
ز آفتاب عشق ما را روز شد
هر که عاشق نیست، او را روز نیست
هر که را عشقست و سودا روز شد
صبح را در کنج این خانه مجوی
رو به بالا کن، به بالا روز شد
بر تو گر خارست، بر ما گل شکفت
بر تو گر شامست، بر ما روز شد
گر تو از طفلی ز روز آگه نهای
خیز با ما، جان بابا، روز شد
روز را منکر مشو، لا لا مگو
چند لا لا، جان لالا روز شد
آفتاب آمد که اِنْشَقَّ الْقَمَرْ *
بشنو این فرمان اعلا، روز شد
پاسبانا، بس، دگر چوبک مزن(۲)
پاسبان و حارس(۳) ما روز شد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 3, Line #2721
روز روشن، هر که او جوید چراغ
عین جستن، کوریش دارد بَلاغ(۴)
ور نمیبینی گمانی بردهای
که صباح ست و تو اندر پردهای
کوری خود را مکن زین گفت، فاش
خامش و در انتظار فضل باش
در میان روز گفتن: روز کو؟
خویش رسوا کردن است ای روزجو
صبر و خاموشی جَذوبِ(۵) رحمت است
وین نشان جستن نشان علت است
اَنْصِتُوا(۶) بپذیر تا بر جان تو
آید از جانان جزای اَنْصِتُوا
گر نخواهی نُکس(۷) پیش این طبیب
بر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۸)
* قرآن کریم، سوره قمر (۵۴)، آیه ۱-۵
Quran,Sooreh Ghamar (#54), Line #1-5
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ (۱)
وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (۲)
وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ۚ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (۳)
وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ (۴)
حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ ۖ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ (۵)
ترجمه فارسی
Farsi Translation
قیامت بسیار نزدیک شد، و ماه از هم شکافت. (۱)
و اگر معجزه ای را ببینند، روی بگردانند و گویند: [این] جادویی همیشگی است! (۲)
و انکار کردند و هواهای نفسانی خود را پیروی نمودند، در حالی که هر کاری در قرارگاه ویژه خود قرار می گیرد. (۳)
و البته اخبار [و گزارشهای گذشتگان] و آنچه مایه بازداشته شدن [از بدی ها] است به آنان رسیده است. (۴)
[این خبرها] پندی رساست، ولی هشدارها [به حال آنان که در پی هواهای نفسانی هستند] سودی نمی بخشد. (۵)
ترجمه انگلیسی
English Translation
The Hour (of Judgment) is nigh, and the moon is cleft asunder. (1)
But if they see a Sign, they turn away, and say, "This is (but) transient magic." (2)
They reject (the warning) and follow their (own) lusts but every matter has its appointed time. (3)
There have already come to them Recitals wherein there is (enough) to check (them), (4)
Mature wisdom;- but (the preaching of) Warners profits them not. (5)
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1989, Divan e Shams
ای منجم اگرت شَقِّ قمر باور شد
بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن
همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات
وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۷۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 1, Line #1477
گوشت پارهٔ آدمی، با عقل و جان
میشکافد کوه را با بحر و کان
زور جان کوه کن، شَقِّ حَجَر(۹)
زور جان جان، در اِنْشَقَّ الْقَمَرْ
گر گشاید دل سر انبان(۱۰) راز
جان به سوی عرش آرد تُرکتاز(۱۱)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 2, Line #1606
کافران دیدند احمد را بشر
چون ندیدند از وی اِنْشَقَّ الْقَمَرْ
خاک زن در دیدهٔ حسبین خویش
دیدهٔ حس، دشمن عقل است و کیش
دیدهٔ حس را خدا اعماش(۱۲) خواند**
بتپرستش گفت و ضد ماش خواند
زانکه او کف دید و دریا را ندید
زانکه حالی دید و فردا را ندید
خواجهٔ فردا و حالی پیش او
او نمیبیند ز گنجی جز تَسو(۱۳)
ذرّهای زان آفتاب آرد پیام
آفتاب آن ذرّه را گردد غلام
قطرهای کز بحر وحدت شد سفیر
هفت بحر آن قطره را باشد اسیر
گر کف خاکی شود چالاک او
پیش خاکش سر نهد افلاک او
خاک آدم چونک شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهاد املاک حق
اَلسَّمآءُ انْشَقَّتْ آخِر از چه بود؟***
از یکی چشمی که خاکیی گشود
خاک از دُردی(۱۴) نشیند زیر آب
خاک بین کز عرش بگذشت از شتاب
آن لطافت پس بدان کز آب نیست
جز عطای مُبْدعِ(۱۵) وَهّاب(۱۶) نیست
گر کند سُفلی(۱۷) هوا و نار را
ور ز گل او بگذراند خار را
حاکم است و یَفْعَلُ الله مایَشا****
او ز عین درد انگیزد دوا
** قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۷۹
Quran,Sooreh Araaf (#7), Line #179
...لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ...
... ایشان را دلهایی است که بدان حق را در نیابند، و ایشان را دیدگانی است که بدان حق را نبینند، و ایشان را گوشهایی است که بدان حق را نشنوند و ایشانند ستوران، بل گمراه تر...
…They have hearts wherewith they understand
not, eyes wherewith they see not, and ears
wherewith they hear not. They are like cattle,-
nay more misguided: for they are heedless (of warning).
*** قرآن کریم، سوره انشقاق (۸۴)، آیه ۱
Quran,Sooreh Ensheghagh (#84), Line #1
ِإذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ
هنگامی که آسمان شکافته شود.
When the sky is rent asunder,
**** قرآن کریم، سوره آل عمران (۳)، آیه ۴۰
Quran,Sooreh Ale-Emran (#3), Line #40
... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ
... خداوند هر چه خواهد، کند.
…Doth Allah accomplish what He willeth.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book # 5, Line #940
بیان آنک کشتن خلیل عَلَیه السَّلام خروس را اشارت به قمع و قهر کدام صفت بود از صفات مذمومات مُهْلِکات در باطن مرید؟
شهوتی است او و بس شهوتپرست
زان شراب زهرناک ژاژ(۱۸) مست
گر نه بهر نسل بود ای وَصیّ(۱۹)
آدم از ننگش بکردی خود خَصیّ(۲۰)
گفت ابلیس لعین، دادار را
دام زفتی خواهم این اشکار را
زر و سیم و گلهٔ اسبش نمود
که بدین تانی خلایق را ربود؟
گفت: شاباش(۲۱) و تُرُش آویخت لُنْج(۲۲)
شد تُرُنجیده(۲۳) و تُرُش همچون تُرُنج(۲۴)
پس زر و گوهر ز معدنهای خوش
کرد آن پس مانده را حق پیشکش
گیر این دام دگر را ای لعین
گفت: زین افزون ده ای نِعْمَالْمُعین(۲۵)
چرب و شیرین و شرابات ثَمین(۲۶)
دادش و بس جامهٔ ابریشمین
گفت: یا رب بیش ازین خواهم مدد
تا ببندمشان به حَبْلٍ مِنْ مَسَد(۲۷)
تا که مستانت که نر و پر دلند
مردوار آن بندها را بِسْکُلَند(۲۸)
تا بدین دام و رسنهای هوا
مرد تو گردد ز نامردان جدا
دام دیگر خواهم ای سلطان تخت
دام مردانداز و حیلتساز سخت
خمر و چنگ آورد پیش او نهاد
نیم خنده زد بدان شد نیم شاد
سوی اِضْلال(۲۹) اَزل پیغام کرد
که: برآر از قعر بحرِ فتنه گرد
نی یکی از بندگانت موسی است
پردهها در بحر، او از گرد بست
آب از هر سو عِنان را واکشید
از تک دریا غباری برجهید
چونکه خوبی زنان فا(۳۰) او نمود
که ز عقل و صبر مردان میفزود
پس زد انگشتک(۳۱) به رقص اندر فتاد
که بده زوتر، رسیدم در مراد
چون بدید آن چشمهای پرخمار
که کند عقل و خرد را بیقرار
وآن صفای عارض آن دلبران
که بسوزد چون سپند این دل بر آن
رو و خال و ابرو و لب چون عقیق
گوییا حق تافت از پردهٔ رقیقش
دید او آن غَنْج(۳۲) و بَرجَستِ سَبُک
چون تجلی حق از پردهٔ تُنُک(۳۳)
(۱) مانا: مثل اینکه، گویی که
(۲) چوبک زدن: طبل زدن، نواختن طبل، نواختن چوب بر تخته، عمل پاسبانان شبگرد در بیدار ساختن پاسبانان با نواختن چوبی به چوب دیگر
(۳) حارس: نگهبان، پاسبان
(۴) بَلاغ: رسانیدن، دلالت کامل
(۵) جَذوبِ: بسیار کِشنده، بسیار جذب کننده
(۶) اَنْصِتُوا: خاموش باشید، اشاره است به آیه قرآن
(۷) نُکس: عود کردن بیماری
(۸) لَبیب: خردمند، عاقل
(۹) شَقِّ حَجَر: شکافتن سنگ
(۱۰) سر انبان گشادن: کنایه از کشف اسرار، برملا کردن راز
(۱۱) تُرکتاز: تند تازی، تاختن با شتاب و بی خبر چنانکه رسم ترکان قدیم بود.
(۱۲) اَعما: نابینا، کور
(۱۳) تَسو: ناچیز، اندک
(۱۴) دُردی: دُرد(= ته نشین مایعات)+ یای مصدر، از دردی یعنی به جهت سنگینی و رسوب
(۱۵) مُبْدع: پدیدآورنده، آفریدگار
(۱۶) وَهّاب: بسیاربخشنده، از نام های باری تعالی
(۱۷) سُفلی: پایینی، زیرین
(۱۸) ژاژ: بی فایده
(۱۹) وَصیّ: کسی که به او سفارش و نصیحت شده
(۲۰) خَصیّ: اخته شده
(۲۱) شاباش: کلمه تحسین، مخفف شاد باش، خوش باش، در اینجا به معنی متشکرم، سپاسگزارم
(۲۲) لُنْج: لب و گرداگرد دهان
(۲۳) تُرُنجیده: در هم کشیده شده، پر چین و شکن شده
(۲۴) تُرُنج: بالنگ، میوه ای از مرکبات که درشت و سنگین است و از پوست آن مربا و ترشی درست می کنند.
(۲۵) نِعْمَالْمُعین: بهترین نعمت دهنده
(۲۶) ثَمین: گرانبها
(۲۷) حَبْلٍ مِنْ مَسَد: ریسمانی تنیده شده از لیف خرما، اقتباس از آیه ۵ سوره مَسَد
(۲۸) بِسْکُلَند: پاره کنند، بگسلند
(۲۹) اِضْلال: گمراه گردانیدن، گمراه کنندگی
(۳۰) فا: به
(۳۱) انگشتک زدن: بشکن زدن
(۳۲) غَنْج: ناز و عشوه کردن
(۳۳) تُنُک: نازک
Privacy Policy
Today visitors: 4498 Time base: Pacific Daylight Time