: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #801
برنامه شماره ۸۰۱ گنج حضور

Please rate this video
Out of 650 votes | 11375 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۸۰۱ گنج حضور

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2100, Divan e Shams


چند بوسه وظیفه تعیین کن

به شِکَرخنده‌ایم(۱) شیرین کن


آن دلت را خدای نرم کُناد

این دعای خوش است، آمین کن


مگر این را به خواب خواهم دید

من بِخُسبَم(۲)، کنار بالین(۳) کن


ای فسونِ اَجَل(۴) فراقِ لبت

رو، فسونِ مسیح آیین(۵) کن


عرصه چرخ بی ‌تو تَنگ آمد

هین، بُراقِ(۶) وصال را زین کن


حُسن داری، وفاست لایق حسن

حسن را با وفا تو کابین(۷) کن


چون بمیرند، رَحْم خواهی کرد

آنچه آخر کُنی تو پیشین کن


حاجیان مانده‌اند از رَهِ حَج

دارویِ اُشترانِ گَرگین(۸) کن


تا به کعبه وصالِ تو برسند

چاره آب و زاد(۹) و خُرجین(۱۰) کن


ای دو چشمِ جهان به تو روشن

این جهان را تو آن جهان بین کن


از تجلّیِ(۱۱) آفتابِ رُخَت

چشمِ دل را چو طورِ سینین(۱۲) کن


بس کنم، شد ز حدّ گستاخی

من که باشم که گویَمت این کن؟


گر نبود این سخن ز من لایق

آنچه آن لایقست تلقین(۱۳) کن


شمسِ تبریز، بر افق بِخَرام(۱۴)

گوشمالِ هلال و پروین کن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1298


چیز دیگر ماند، اما گفتنش

با تو، روحُ الْقُدْس(۱۵) گوید بی مَنَش


نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن

نَی من و نی غیرِ من، ای هم تو من


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1846


باز با خود گفت: صبر اولیتر است

صبر تا مقصود زوتر رهبر است


چون نپرسی زودتر کشفت شود

مرغِ صبر از جمله پَرّان‌تر بود


ور بپرسی دیرتر حاصل شود

سهل از بی صبریت مشکل شود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۱۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1019


همچنان کز چشمهٔ چشمِ تو نور

او روان کرده ست بی‌ بُخل(۱۶) و فُتور(۱۷)


نه ز پیه آن مایه دارد، نه ز پوست

روی‌پوشی کرد در ایجاد، دوست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1023


استخوان و باد، روپوش است وبس

در دو عالَم غیرِ یزدان نیست کَس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2102, Divan e Shams


چیست با عشق آشنا بودن؟

به جُز از کامِ دل جدا بودن


خون شدن، خونِ خود فرو خوردن

با سگان بر درِ وفا بودن


او فداییست، هیچ فرقی نیست

پیشِ او مرگ و نَقل(۱۸) یا بودن


رو مسلمان، سِپَرسلامت(۱۹) باش

جَهد می‌کُن به پارسا بودن


کاین شهیدان ز مرگ نَشکیبند(۲۰)

عاشقانند بر فنا بودن


از بلا و قَضا(۲۱) گریزی تو

ترسِ ایشان ز بی بلا بودن


شَشَه(۲۲) می‌گیر و روزِ عاشورا

تو نتانی به کربلا بودن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364


باز فرمود او که اندر هر قَضا

مَر مسلمان را رضا باید رضا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیَمبَر کیمیایی 

که هر چِت حق دَهَد، می دِه رضایی


همان لحظه درِ جَنّت گُشاید 

چو تو راضی شَوی دَر اِبتِلایی(۲۳)


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20, Divan e Shams


پیش از تو خامانِ(۲۴) دگر، در جوشِ این دیگِ جهان(۲۵)

بس برطپیدند و نشد، درمان نبود الّا رضا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2539


هر دو گونه نقش، استادیِّ اوست

زشتیِ او نیست، آن رادیِّ(۲۶) اوست


زشت را در غایتِ(۲۷) زشتی کند

جمله زشتی ها به گردش بر تَنَد


تا کمالِ دانشش پیدا شود

مُنکرِ اُستادیش رُسوا شود


وَر نداند زشتْ کردن، ناقص است

زین سبب خلّاقِ گَبر(۲۸) و مُخْلِص است


پس ازین رُو کفر و ایمان شاهداند

بر خداوندیش هر دو ساجداند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت شماره ۲۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2544


لیک مومن دان که طَوْعاً(۲۹) ساجِدَست(۳۰) 

زآنکه جویایِ رضا و قاصِدَست 


هست کُرْهاً(۳۱) گَبْر هم یزدان‌پرست*

لیک، قصدِ او، مُرادی دیگرست


قلعهٔ سلطان، عمارت(۳۲) می‌کند

لیک دعویِّ(۳۳) اِمارت(۳۴) می‌کند


گشته یاغی تا که مِلْکِ او بُوَد

عاقبت خود قلعه، سلطانی شود**


مؤمن آن قلعه برایِ پادشاه

می‌کند مَعْمور(٣۵)، نَه از بهرِ جاه


زشت گوید: ای شهِ زشتْ‌آفرین

قادری بر خوب و بر زشتِ مَهین(۳۶)


خوب گوید: ای شهِ حُسْن و بَها

پاک گَردانیدیَم از عیب ها


* قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۸۳

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #83


«.. وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا 

وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ »


«… حال آنكه آنچه در آسمانها و زمين است 

خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد 

او بازگردانده مى شويد.»


** قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۵۶

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #156


« …إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ »


«…ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم ‌»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۸۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1985


لا بُوَد، چون او نشد از هست نیست

چونکه طَوْعاً لا نشد، کُرْهاً بسی است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906


چون قضای حق رضایِ بنده شُد

حُکمِ او را  بندهٔ خواهَنده شُد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 760, Divan e Shams


خُنُک آنکَس که چو ما شد، همه تسلیم و رضا شد

گِرُوِ عشق و جنون شد، گُهَرِ بَحرِ(۳۷) صفا شد

    

مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1749, Divan e Shams


گَه چرخ زنان همچون فَلَکم

گَه بال زنان همچون مَلَکم


چرخم پی حقِ، رقصم پیِ حق

من زانِ وِیَم نِی مشترکم


چون دید مرا، بخْرید مَرا

آن کانِ نمک، زان بانمکم


شیرست یقین در بیشه جان

بِدرید یقین اَنبانِ(۳۸) شَکم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۵۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1577


گفت قاضی: واجِب آیَدْمان رضا 

هَر قَفا(۳۹) و هَر جَفا(۴۰)، کآرَد قضا


خوش‌دلم در باطن از حُکمِ زُبُر(۴۱)

گرچه شد رویم تُرُش کِالْحَقُّ مُر(۴٢)


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۸۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1881


از رضا که هست رامِ آن کِرام(۴۳)

جُستنِ دَفعِ قضاشان شُد حرام 

      

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 44, Divan e Shams


آبِ حیاتِ او ببین، هیچ مَتَرس اَز اَجَل

دَر دَو دَر رضایِ او، هیچ مَلَرز اَز قضا


مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3008, Divan e Shams


ای دلِ گریان، کنون، بر همه عالَم بخند

یارِ منی بعد از این، یارِ مرا یافتی


ساقیِ رَطلِ(۴۴) ثَقیل(۴۵) اَز قَدَحِ(۴۶) سَلسَبیل(۴۷) 

حسرتِ رضوان شُدی، چونکه رضا یافتی 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۷۴ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1574


عاشق کُل است و خود، کُلّ است او

عاشقِ خویش است و عشقِ خویش‌جو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت شماره ۲۶۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2625


ای بَسا کَز وِی نوازش دیده ایم 

در گلستانِ رضا، گَردیده ایم 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 33, Divan e Shams


سرسبز و خوش هر تَرّه‌یی(۴۸) نعره زنان هر ذَرّه‌یی

کالصَّبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَج، والشُّکرُ جَرّار الرِّضا


صبر کلید گشایش است و شکر جلب کننده خشنودی است.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shams


هزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاست 

اگر بِبارَم از آن ابر بر سَرَت بارَم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۳۰۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3073


قفلِ زَفتست(۴۹) و گُشاینده خدا 

دست در تسلیم زَن و اندر رضا 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1833, Divan e Shams


نیست به جُز رضایِ تو قُفلْ گُشایِ عقل و دل

نیست به جُز هوایِ تو قبله و افتخارِ جان   


 

(۱) شِکَرخنده: خنده شیرین، تبسّم   

(۲) خُسبیدن: خوابیدن

(۳) بالین: بستر، بالش

(۴) اَجَل: مرگ، زمان مرگ

(۵) آیین: روش، رسم و عادت

(۶) بُراق: اسب تندرو، مرکبی که با آن حضرت رسول در شب معراج، به معراج رفت.

(۷) کابین کردن: عقد کردن، به نکاح درآوردن 

(۸) گَرگین: مبتلا به مرض گَر که مُسری است، مبتلا به مرض من ذهنی

(۹) زاد: توشه، طعام یا خوراک که در سفر با خود برمی‌دارند.

(۱۰) خُرجین: دو کیسه متصل به هم که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده و در آن اجناس را قرار می دهند.

(۱۱) تجلّی: تجلّی: زنده شدن ما به خدا، باز شدن فضای درون انسان و قرار گرفتن عدم به جای همانیدگی در مرکز او، هویدا شدن، نمایان شدن.

(۱۲) طورِ سینین: منظور کوه طور است که حضرت موسی در آنجا به عبادت می پرداخت.

(۱۳) تلقین کردن: تعلیم کردن و پند دادن

(۱۴) خرامیدن: راه رفتن از روی ناز و وقار و به ‌زیبایی.

(۱۵) روحُ الْقُدْس: حضرت جبرئیل

(۱۶) بُخل: بخیلی کردن، امساک، دریغ کردن

(۱۷) فُتور: سستی

(۱۸) نَقل: از جایی به جای دیگر بردن، کوچیدن، در اینجا به معنی مُردن.

(۱۹) سِپَرسلامت: کسی که به سپر پناه بَرَد و در امان باشد.

(۲۰) شَکیبیدن: آرام و قرار گرفتن، صبر کردن

(۲۱) قَضا: تقدیر و حکم الهی

(۲۲) شَشَه: شش روز اول بعد از عید فطر

(۲۳) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا

(۲۴) خام: ناآزموده، بی تجربه

(۲۵) دیگِ جهان: جهان به دیگ تشبیه شده، درون ذهن همانیده

(۲۶) رادی: سخاوت، جوانمردی

(۲۷) غایت: نهایت و پایان چیزی، مقصود

(۲۸) گَبر: کافر

(۲۹) طَوْعاً: با ميل، با رغبت

(۳۰) ساجد: سجده كننده

(۳۱) کُرْهاً: به اکراه، به ناخواست

(۳۲) عمارت کردن: آباد کردن، ساختن

(۳۳) دعویّ: ادعا

(۳۴) اِمارت: امیر شدن، فرمانروایی

(۳۵) مَعْمور: آباد شده، تعمیر شده

(۳۶) مَهین: خوار، پست

(۳۷) بَحر: دریا

(۳۸) اَنبان: کیسه ای بزرگ، شکم، بطن  

(۳۹) قَفا: پشت گردن، در اینجا منظور پس گردنی خوردن است.

(۴۰) جَفا: جور، ستم، آزار و اذیّت

(۴١) زُبُر: جمع زبور، مکتوب ها، نوشته ها

(۴٢) مُر: تلخ

(۴۳) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده

(۴۴) رَطل: پیمانه، پیاله شراب

(۴۵) ثَقیل: سنگین، گران

(۴۶) قَدَح: کاسه بزرگ

(۴۷) سَلسَبیل: نام چشمه ای در بهشت

(۴۸) تَرّه: مجازاً چیزی که حقیر و خوارمایه است.

(۴۹) زَفت: بزرگ، عظیم


************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2100, Divan e Shams


چند بوسه وظیفه تعیین کن

به شکرخنده‌ایم شیرین کن


آن دلت را خدای نرم کناد

این دعای خوش است آمین کن


مگر این را به خواب خواهم دید

من بخسبم کنار بالین کن


ای فسون اجل فراق لبت

رو فسون مسیح آیین کن


عرصه چرخ بی ‌تو تنگ آمد

هین براق وصال را زین کن


حسن داری وفاست لایق حسن

حسن را با وفا تو کابین کن


چون بمیرند رحم خواهی کرد

آنچه آخر کنی تو پیشین کن


حاجیان مانده‌اند از ره حج

داروی اشتران گرگین کن


تا به کعبه وصال تو برسند

چاره آب و زاد و خرجین کن


ای دو چشم جهان به تو روشن

این جهان را تو آن جهان بین کن


از تجلی آفتاب رخت

چشم دل را چو طور سینین کن


بس کنم شد ز حد گستاخی

من که باشم که گویمت این کن؟


گر نبود این سخن ز من لایق

آنچه آن لایقست تلقین کن


شمس تبریز بر افق بخرام

گوشمال هلال و پروین کن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1298


چیز دیگر ماند اما گفتنش

با تو روح القدس گوید بی منش


نی تو گویی هم به گوش خویشتن

نی من و نی غیر من ای هم تو من


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1846


باز با خود گفت صبر اولیتر است

صبر تا مقصود زوتر رهبر است


چون نپرسی زودتر کشفت شود

مرغ صبر از جمله پران‌تر بود


ور بپرسی دیرتر حاصل شود

سهل از بی صبریت مشکل شود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۱۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1019


همچنان کز چشمهٔ چشم تو نور

او روان کرده ست بی‌ بخل و فُتور


نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست

روی‌پوشی کرد در ایجاد دوست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1023


استخوان و باد روپوش است وبس

در دو عالم غیر یزدان نیست کس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2102, Divan e Shams


چیست با عشق آشنا بودن؟

به جز از کام دل جدا بودن


خون شدن خون خود فرو خوردن

با سگان بر در وفا بودن


او فداییست هیچ فرقی نیست

پیش او مرگ و نقل یا بودن


رو مسلمان سپرسلامت باش

جهد می‌کن به پارسا بودن


کاین شهیدان ز مرگ نشکیبند

عاشقانند بر فنا بودن


از بلا و قضا گریزی تو

ترس ایشان ز بی بلا بودن


ششه می‌گیر و روز عاشورا

تو نتانی به کربلا بودن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۳۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1364


باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید رضا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی 

که هر چت حق دهد می ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید 

چو تو راضی شوی در ابتلایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20, Divan e Shams


پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان

بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2539


هر دو گونه نقش استادی اوست

زشتی او نیست آن رادی اوست


زشت را در غایت زشتی کند

جمله زشتی ها به گردش بر تند


تا کمال دانشش پیدا شود

منکر استادیش رسوا شود


ور نداند زشت کردن ناقص است

زین سبب خلاق گبر و مخلص است


پس ازین رو کفر و ایمان شاهداند

بر خداوندیش هر دو ساجداند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت شماره ۲۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2544


لیک مومن دان که طوعا ساجدست

زآنکه جویای رضا و قاصدست 


هست کرها گبر هم یزدان‌پرست*

لیک قصد او مرادی دیگرست


قلعهٔ سلطان عمارت می‌کند

لیک دعوی امارت می‌کند


گشته یاغی تا که ملک او بود

عاقبت خود قلعه سلطانی شود**


مؤمن آن قلعه برای پادشاه

می‌کند معمور نه از بهر جاه


زشت گوید ای شه زشت‌آفرین

قادری بر خوب و بر زشت مهین


خوب گوید ای شه حسن و بها

پاک گردانیدیم از عیب ها


* قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۸۳

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #83


«.. وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا 

وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ »


«… حال آنكه آنچه در آسمانها و زمين است 

خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد 

او بازگردانده مى شويد.»


** قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۵۶

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #156


« …إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ »


«…ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم ‌»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۸۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1985


لا بود چون او نشد از هست نیست

چونکه طوعا لا نشد کرها بسی است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1906


چون قضای حق رضای بنده شد

حکم او را  بندهٔ خواهنده شد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 760, Divan e Shams


خنک آنکس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد

گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

    

مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۷۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1749, Divan e Shams


گه چرخ زنان همچون فلکم

گه بال زنان همچون ملکم


چرخم پی حق رقصم پی حق

من زان ویم نی مشترکم


چون دید مرا بخرید مرا

آن کان نمک زان بانمکم


شیرست یقین در بیشه جان

بدرید یقین انبان شکم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت شماره ۱۵۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1577


گفت قاضی واجب آیدمان رضا 

هر قفا و هر جفا کآرد قضا


خوش‌دلم در باطن از حکم زبر

گرچه شد رویم ترش کالحق مر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۱۸۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1881


از رضا که هست رام آن کرام

جستن دفع قضاشان شد حرام 

      

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 44, Divan e Shams


آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل

در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا


مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3008, Divan e Shams


ای دل گریان کنون بر همه عالم بخند

یار منی بعد از این یار مرا یافتی


ساقی رطل ثقیل از قدح سلسبیل

حسرت رضوان شدی چونکه رضا یافتی 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۷۴ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1574


عاشق کل است و خود کل است او

عاشق خویش است و عشق خویش‌جو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت شماره ۲۶۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2625


ای بسا کز وی نوازش دیده ایم 

در گلستان رضا گَردیده ایم 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 33, Divan e Shams


سرسبز و خوش هر تره‌یی نعره زنان هر ذره‌یی

کالصبر مفتاح الفرج والشکر جرار الرضا


صبر کلید گشایش است و شکر جلب کننده خشنودی است.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1723, Divan e Shams


هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست 

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت شماره ۳۰۷۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3073


قفل زفتست و گشاینده خدا 

دست در تسلیم زن و اندر رضا 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1833, Divan e Shams


نیست به جز رضای تو قفل گشای عقل و دل

نیست به جز هوای تو قبله و افتخار جان 

Back

Privacy Policy

Today visitors: 718

Time base: Pacific Daylight Time