: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #844
برنامه شماره ۸۴۴ گنج حضور

Please rate this video
Out of 189 votes | 6375 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۸۴۴ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی



۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۸ دسامبر ۲۰۲۰ - ۱۹ آذر






مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 178, Divan e Shams


میشدی غافل ز اسرارِ قَضا(۱)

زخم خوردی از سِلَحدارِ(۲) قَضا


این چه کار افتاد آخر ناگهان

اینچنین باشد چنین کارِ قَضا


هیچ گُل دیدی که خندد در جهان؟

کو نَشُد گِریَنده از خارِ قضا؟


هیچ بَختی در جهان رونق گرفت؟

کاو نَشُد مَحبوس(۳) و بیمارِ قَضا؟


هیچ کَس دُزدیده رویِ عیش دید؟

کاو نَشُد آوَنگ(۴) بر دارِ قَضا؟


هیچ کَس را مَکر و فَن سودی نکرد

پیشِ بازیهای مَکّارِ(۵) قَضا


این قَضا را دوستان خدمت کنند

جان کنند از صِدق ایثارِ قَضا


گَر چه صورت مُرد، جان باقی بمانْد

در عنایتهایِ بسیارِ قَضا


جَوز(۶) بِشکَست و بمانده مغزِ روح

رفت در حلوا ز انبارِ قَضا


آنکه سویِ نار شد، بیمغز بود

مغزِ او پوسید از اِنکارِ قَضا


آنکه سویِ یار شد، مَسعود(۷) بود

مغزِ جان بُگزید و شد یارِ قَضا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش

کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #9 


مادِحِ(۸) خورشید، مَدّاح خود است

که دو چشمم روشن و نامُرْمَد(۹) است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839 


یک عنایت بِه ز صد گون اجتهاد

جهد را خوفست از صد گون فَساد


وآن عنایت هست موقوف مَمات

تجربه کردند این ره را ثِقات(۱۰)


بلکه مرگش، بیعنایت نیز نیست

بیعنایت، هان و هان جایی مَایست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 


گر بِرویَد، ور بریزد صد گیاه

عاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ اله


کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست

این دوم فانی است و آن اوّل دُرُست


کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است

تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرد

شیرین تر و نادرتر زان شیوهٔ پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیر

تا فرود آرند سر قومِ زَحیر


زآنکه جَبّاران بُدند و سرفراز

دوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 


میرود از سینهها در سینهها

از رهِ پنهان، صلاح و کینهها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قَرین بیقول و گفت و گویِ او

خو بدزدد دل نهان از خویِ او


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط

که: بگویید از طریقِ اِنبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 


لحظهای ماهم کند یک دَم سیاه

خود چه باشد غیرِ این کار اِله؟


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

میدویم اندر مکان و لامَکان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق، قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُن فَکان


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ 

لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، 

مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»


قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است

كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»


قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68


« هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ 

كُنْ فَيَكُونُ.»


« اوست كه زنده مىكند و مىميراند. و چون اراده چيزى 

كند مىگويدش: موجود شو. پس موجود مىشود.»


فهرست قَضا و کُن فَکان در قرآن:


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۷

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #47


قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۹

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #59


قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۳

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #73


قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۴۰

Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #40


قرآن کریم، سوره مريم(۱۹)، آیه ۳۵

Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #35


قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68



مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2840, Divan e Shams


تو چو بازِ پای بسته، تَنِ تو چو کُنده بَرپا

تو به چنگِ خویش باید که گره ز پا گشایی


چه خوش است زَرِّ خالص، چو به آتش اندر آید

چو کُند درونِ آتش هنر و گُهَرنمایی


مَگُریز، ای برادر، تو ز شعلههایِ آذر

ز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟


به خدا تو را نَسوزد، رُخِ تو چو زَر فُروزَد

که خلیل زادهای تو، ز قدیم آشنایی


تو ز خاک سَر برآوَر، که درختِ سربلندی

تو بِپَر به قافِ قربت، که شریفتر هُمایی


ز غلافِ خود بُرون آ که تو تیغِ آبداری

ز کمینِ کان بُرون آ که تو نقدِ بس رَوایی


شِکَری شِکَرفشان کُن که تو قَند نوشقَندی

بِنواز نایِ دولت که عظیم خوش نَوایی     


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2456, Divan e Shams


هم تو جُنون را مَدَدی، هم تو جمالِ خِرَدی

تیرِ بَلا از تو رسد، هم تو بَلا را سِپَری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shams


قضا که تیرِ حوادث به تو همیانداخت

تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams


من از برایِ مصلحت در حبسِ دنیا ماندهام*

حبس از کجا من از کجا؟ مالِ کِرا دزدیدهام؟


در حبسِ تَن غَرقم به خون، وز اشکِ چشمِ هر حَرون(۱۱)

دامانِ خون آلود را در خاک می مالیدهام


* حدیث


« اَلدّنیا سِجْنُ الُمْؤمِنِ.»


« دنیا زندان مؤمن است


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 429, Divan e Shams


عقل اگر سلطان این اقلیم شد

همچو دزد آویخته بر دارِ ماست


گاه گویی شیرم و گَه شیرگیر

شیرگیر و شیرِ تو کفتارِ ماست


شهر از عاقل تُهی خواهد شدن

اینچنین ساقی که این خَمّارِ(۱۲) ماست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3781 


آفتی نَبوَد بَتَر از ناشِناخت

تو بَرِ یار و ندانی عشق باخت


یار را اَغیار پِنداری هَمی

شادیی را نام بِنهادی غَمی


این چُنین نَخلی که لُطفِ یارِ ماست

چونکه ما دُزدیم نَخلَش دارِ ماست


این چُنین مُشکین که زُلفِ میرِ ماست

چونکه بیعقلیم این زنجیرِ ماست


این چُنین لُطفی چو نیلی میرَوَد

چونکه فرعونیم چون خون میشود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3172 


چون نکردی هیچ سودی زین حِیَل(۱۳)

ترک حیلت کن که پیش آید دُوَل(۱۴)


چون که یک لحظه نخوردی بَر(۱۵) ز فَن

ترکِ فَن گو، میطلب رَبُّ الْـمِنَن(۱۶)


چون مبارک نیست بر تو این علوم

خویشتن گُولی(۱۷) کُن و، بگذر ز شوم


چون ملایک گو که: لا عِلْمَ لَنا

یا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه 

خود به ما آموختی.


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى 

نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20, Divan e Shams


بر خارپشتِ هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!

ساکن نشین، وین ورد خوان: جاءَ الْقَضا ضاقَ الْفَضا*


فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَا**


* حدیث


چون قضا آید، فضا تنگ می شود.


** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۵۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250


« وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ 

أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ.» 


« چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار 

ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردان و بر كافران پيروز ساز. »


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1878 


بشنو اکنون قصهٔ آن رهروان

که ندارند اعتراضی در جهان


ز اولیا اهلِ دعا خود دیگرند

گَه همی دوزند و گاهی میدَرند


قومِ دیگر میشناسم ز اولیا

که دهانْشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رامِ آن کِرام(١۸)

جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرام


در قضا ذوقی همی‌ بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص


حسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشود

که نپوشند از غمی جامهٔ کبود


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shams


بیاموز از پَیَمبر کیمیایی

که هرچِت(۱۹) حق دهد، میدِه رضایی


همان لحظه دَرِ جنَّت گُشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی(۲۰)


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #433 


جَوْق جَوْق(۲۱) و صف صف از حرص و شتاب

مُحْتَرِز(۲۲) زآتش، گُریزان سویِ آب 


لاجَرم، ز آتش برآوردند سر

اعتباراَلِْاعتبار(۲۳) ای بیخبر 


بانگ میزد آتش ای گیجانِ گول

من نی اَم آتش، منم چشمهٔ قبول


چشمبندی کردهاند ای بینَظر

در من آی و هیچ مگریز از شَرَر


ای خلیل اینجا شَرار(۲۴) و دود نیست

جز که سِحْر و خُدعهٔ(۲۵) نمرود نیست


چون خلیلِ حق اگر فرزانهای

آتش آبِ توست و تو پروانهای


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #706 


جَوزها بشکست و آن کان مغز داشت

بعدِ کُشتن روحِ پاکِ نَغز(۲۶) داشت


کُشتن و مُردن که بر نقشِ تَن است

چون انار و سیب را بشکستن است


آنچه شیرین است، او شد ناردانگ(۲۷)

وآنکه پوسیده است، نَبْوَد غیرِ بانگ


آنچه با معنی است، خود پیدا شود

وآنچه پوسیده‌ است، آن رسوا شود


رَو به معنی کوش، ای صورتپرست

زآنکه معنی، بر تنِ صورت، پَرَست


همنشینِ اهلِ معنی باش تا

هم عطا یابیّ و هم باشی فَتی(۲۸)


جانِ بیمعنی در این تَن، بیخِلاف

هست همچون تیغِ چوبین در غِلاف


تا غِلاف، اندر بُوَد با قیمت است

چون برون شد، سوختن را آلت است


تیغِ چوبین را مَبَر در کارزار(۲۹)

بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار(۳۰)


گر بُوَد چوبین، برو دیگر طلب

ور بُوَد الماس، پیش آ با طَرَب


تیغ، در زَرّادخانهٔ(۳۱) اولیاست

دیدنِ ایشان، شما را کیمیاست


جمله دانایان همین گفته، همین

هست دانا رَحمَةً لِلْعالَمین     


این دانایان برای همه جهانیان رحمت و برکت هستند.


قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۷

Quran, Sooreh Al-Anbiyaa(#21), Line #107


« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.»


« و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان 

رحمتى ارزانى داريم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3305 


نازنینی تو، ولی در حدِِّ خویش

اَلله اَلله پا مَنِه از حَدّ، بیش


گر زنی بر نازنینتر از خَودت

در تَگِ(۳۲) هفتمْ زمین، زیر آرَدَت


قصهٔ عاد و ثمود از بهرِ چیست؟

تا بدانی کانبیا را نازُکی(۳۳) است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3122 


عاقل، از سر بِنْهَد این هستی و باد

چون شنید انجامِ فرعونان و عاد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3308 


این نشانِ خَسْف(۳۴) و قَذْف(۳۵) و صاعقه(۳۶)

شد بیانِ عِزِّ نَفسِ ناطقه


جمله حیوان را پی انسان بکُش

جمله انسان را بکُش از بهرِ هُش


هُش چه باشد؟ عقلِ کُلّ هوشمند

هوشِ جُزوی، هُش بُوَد، اَمّا نَژَند(۳۷)


جمله حیوانات وحشی ز آدمی

باشد از حیوانِ اِنسی در کمی(۳۸)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3314 


پس چه عِزَّت باشدت ای نادره(۳۹)

چون شدی تو حُمُرٌ مُسْتَنْفِره؟


پس ای انسان شگفت انگیز، برای توچه عزَّت و فخری باقی 

می ماند که همچون خران وحشی که از شیر دژم می گریزند، 

از نصایح بزرگان و اولیاء، بگریزی؟


قرآن کریم، سوره مُدَّثِّر(۷۴)، آیه ۵۱-۴۹

Quran, Sooreh Al-Muddaththir(#74), Line #49-51


« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ.» (۴۹)


« چه شده است كه از اين پند اعراض مىكنند؟»


« كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.» (۵۰)


« مانند گورخران رميده‌.»


« فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ.» (۵۱)


« كه از شير مىگريزند.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3320 


باز عقلی کو رَمَد از عقلِ عقل

کرد از عقلی، به حیوانات نقل


باز اگر عقلی از مقام عقلِ عقل (خداوند) بگریزد ونفرت حاصل 

کند، در واقع صاحب این عقل ناقص، از مقام عقلانیت به مرتبه 

دون حیوانیت سقوط کرده است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 


گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْن

بر زمین آهسته میرانند و هَوْن(۴۰)


« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق 

قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، 

گام بر می دارند.»

 

پا برهنه چون رَوَد در خارزار؟

جز به وقفه و فِکرَت(۴۱) و پرهیزگار


این قضا میگفت، لیکن گوششان

بسته بود اندر حجابِ جوششان


چشم ها و گوش ها را بستهاند

جز مر آنها را که از خود رَستهاند


جز عنایت که گشاید چشم را؟

جز محبّت که نشاند خشم را؟


جهدِ بی توفیق خود کس را مباد

در جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۴۲)


« الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا 

کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»


قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63


« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ 

قَالُوا سَلَامًا »


« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه 

مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» 


« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی 

و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، 

ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3411 


عام اگر خُفّاشْ طبع اند و مَجاز

یوسفا، داری تو آخِر چشمِ باز


گر خُفاشی رفت در کور و کبود(۴۳)

بازِ سلطان دیده را باری چه بود؟


پس ادب کردَش بدین جُرم اوستاد

که مَساز از چوبِ پوسیده عِماد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3464 


فرق آنگه باشد از حق و مَجاز

که کند کُحلِ(۴۴) عنایت چشم، باز


ورنه پُشک(۴۵) و مُشک پیشِ اَخشَمی(۴۶)

هر دو یکسانَست چون نَبوَد شَمی(۴۷)


خویشتن مشغول کردن از مَلال(۴۸)

باشدَش قصد از کلامِ ذوالجلال(۴۹)


کآتشِ وسواس را و غصّه را

زآن سخن بنشانَد و سازد دَوا


بهرِ این مقدار آتش شاندن

آبِ پاک و بَول(۵۰) یکسان شد به فن


آتشِ وسواس را این بَول و آب

هر دو بنشانند همچون وقتِ خواب


لیک گر واقف شوی زین آبِ پاک

که کلامِ ایزد است و رُوحناک


نیست گردد وسوسهٔ کُلّی ز جان

دل بیابد رَه به سویِ گُلْسِتان


زآنکه در باغیّ و در جُویی پَرَد

هر که از سرِّ صُحُف(۵۱) بویی بَرَد


یا تو پنداری که رویِ اولیا

آنچنانکه هست میبینیم ما؟


در تعجّب مانده پیغمبر از آن

چون نمیبینند رویم مؤمنان؟


چون نمیبینند نورِ رومِ خلق؟

که سَبَق بُرده(۵۲) است بر خورشیدِ شرق*


ور همی بینند این حیرت چراست؟

تا که وحی آمد که آن رُو در خَفاست


سویِ تو ماه است و سویِ خلق، ابر**

تا نبیند رایگان رویِ تو گَبر(۵۳)


سویِ تو دانه است و سویِ خلق، دام

تا ننوشَد زین شرابِ خاص، عام


گفت یزدان که تَراهُمْ یَنْظُرُون***

نقشِ حَمّامند هُمْ لایُبْصِرُون    


حق تعالی فرمود که ایشان را می بینی که به تو می نگرند. آنان 

مانند تصاویر منقوش بر دیوار حمّام اند، تو را نمی بینند.


* حدیث


« مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَالْحَقَّ.»


« هر که مرا بیند خدای را دیده باشد.»


** قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۲

Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #12


« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً…»


« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خواهيد كه با پيامبر نجوا كنيد، 

پيش از نجواكردنتان صدقه بدهيد...»


*** قرآن کریم، سوره اعراف(٧)، آیه ١٩٨

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#6), Line #198


« وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ لَا يَسْمَعُوا ۖ وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.»


« و اگر آنها را به راه هدايت بخوانى نمىشنوند و مىبينى كه به تو 

مىنگرند ولى گويى كه نمىبينند.»






(۱) قَضا: تقدیر و حکم الهی

(۲) سِلَحدار: مخفّف سلاحدار

(۳) مَحبوس: حبس شده، زندانی، بند شده

(۴) آوَنگ: هر چیز آویخته، آویزان

(۵) مَکّار: حیله گر، فریب دهنده

(۶) جَوز: گردو

(۷) مَسعود: سعادتمند، نیکبخت

(۸) مادِح: مدح کننده، ستاینده

(۹) نامُرْمَد: چشم سالم

(۱۰) ثِقات: کسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند.

(۱۱) حَرون: سرکش، نافرمان، تند

(۱۲) خَمّار: می فروش، شراب فروش 

(۱۳) حِیَل: حیله ها، چاره ها

(۱۴) دُوَل: جمع دولت

(۱۵) بَر: میوه و ثمره

(۱۶) رَبُّ الْـمِنَن: پروردگار نعمت ها

(۱۷)‌ گُول: ابله، نادان، احمق

(۱۸) کِرامجمعِ کریم، به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد

(۱۹) هرچِت: هر چه تو را

(۲۰) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن

(۲۱) جَوْق جَوْق: دسته دسته، جمع جَوق، اَجْواق است.

(۲۲) مُحْتَرِز: دوری کننده، پرهیز کننده

(۲۳) اعتباراَلِْاعتبار: عبرت بگیر، عبرت بگیر.

(۲۴) شَرار: جرقّه، پاره آتشی که به هوا جَهَد.

(۲۵) خُدعه: حیله گری، فریبکاری

(۲۶نَغز: خوب، مرغوب، لطیف

(۲۷) ناردانگ: آب انار، شربت ترش و شیرین خوشمزه

(۲۸) فَتی: جوانمرد

(۲۹) کارزار: جنگ و نبرد

(۳۰) زارخراب و نابسامان

(۳۱) زرّادخانه: کارگاه اسلحه سازی

(۳۲) تَگ: ته، پایین ترین نقطه

(۳۳) نازُکی: زودرنجی، لطافت، در اینجا به معنی عزّت و ارجمندی

(۳۴) خَسْف: فرو بردن، فرو بردن در کام زمین، قارون و قومش دچار خَسف شدند.

(۳۵) قَذْف: سنگباران، پرتاب سنگ، قوم لوط و اصحاب فیل دچار قَذف شدند.

(۳۶) صاعقه: بر قوم ثمود نازل شد.

(۳۷) نَژَند: اندوهگین و افسرده

(۳۸) کمی: نقصان، کاستی

(۳۹) نادره: شگفت انگیز

(۴۰) هَون: نرمی و آسانی

(۴۱) فِکرَت: اندیشه

(۴۲) سَداد: راستی و درستی

(۴۳) کور و کبود: زشت و ناقص، گول و نادان

(۴۴) کُحل: سُرمه

(۴۵) پُشک: سرگین گوسفند، بز، شتر و مانند آنها

(۴۶) اَخشَم: آن که قوهٔ شامّه اش مختل شده باشد.

(۴۷) شَمّ: بو کردن، بوییدن. در اینجا مراد حسِّ بویایی است.

(۴۸) مَلال: دلتنگی و افسردگی، رنج و اندوه

(۴۹) ذوالجلال: صاحب بزرگی و عظمت

(۵۰) بَول: ادرار

(۵۱) صُحُف: جمعِ صحیفه، به معنی کتب آسمانی

(۵۲) سَبَق بُردن: فائق آمدن، پیش افتادن، سبقت گرفتن

(۵۳) گَبر: کافر

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 178, Divan e Shams


میشدی غافل ز اسرار قضا

زخم خوردی از سلحدار قضا


این چه کار افتاد آخر ناگهان

اینچنین باشد چنین کار قضا


هیچ گل دیدی که خندد در جهان

کو نشد گرینده از خار قضا


هیچ بختی در جهان رونق گرفت

کاو نشد محبوس و بیمار قضا


هیچ کس دزدیده روی عیش دید

کاو نشد آونگ بر دار قضا


هیچ کس را مکر و فن سودی نکرد

پیش بازیهای مکار قضا


این قضا را دوستان خدمت کنند

جان کنند از صدق ایثار قضا


گر چه صورت مرد جان باقی بماند

در عنایتهای بسیار قضا


جوز بشکست و بمانده مغز روح

رفت در حلوا ز انبار قضا


آنکه سوی نار شد بیمغز بود

مغز او پوسید از انکار قضا


آنکه سوی یار شد مسعود بود

مغز جان بُگزید و شد یار قضا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1477 


اصل خود جذب است لیک ای خواجهتاش

کار کن موقوف آن جذبه مباش


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #9 


مادح خورشید مداح خود است

که دو چشمم روشن و نامرمد است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3839 


یک عنایت به ز صد گون اجتهاد

جهد را خوفست از صد گون فساد


وآن عنایت هست موقوف ممات

تجربه کردند این ره را ثقات


بلکه مرگش بیعنایت نیز نیست

بیعنایت هان و هان جایی مایست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1057 


گر بروید ور بریزد صد گیاه

عاقبت برروید آن کشته اله


کشت نو کارید بر کشت نخست

این دوم فانی است و آن اول درست


کشت اول کامل و بگزیده است

تخم ثانی فاسد و پوسیده است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد

شیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2996 


ساخت موسی قدس در باب صغیر

تا فرود آرند سر قوم زحیر


زآنکه جباران بدند و سرفراز

دوزخ آن باب صغیر است و نیاز 


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 


میرود از سینهها در سینهها

از ره پنهان صلاح و کینهها


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 


از قرین بیقول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2465 


لحظهای ماهم کند یک دم سیاه

خود چه باشد غیر این کار اله


پیش چوگانهای حکم کن فکان

میدویم اندر مکان و لامکان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1381 


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُن فکان


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ 

لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، 

مىگويد: موجود شو. و آن چيز موجود مىشود.»


قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است

كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»


قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68


« هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ 

كُنْ فَيَكُونُ.»


« اوست كه زنده مىكند و مىميراند. و چون اراده چيزى 

كند مىگويدش: موجود شو. پس موجود مىشود.»


فهرست قَضا و کُن فَکان در قرآن:


قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۷

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #47


قرآن کریم، سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۹

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #59


قرآن کریم، سوره انعام(۶)، آیه ۷۳

Quran, Sooreh Al-An'aam(#6), Line #73


قرآن کریم، سوره نحل(۱۶)، آیه ۴۰

Quran, Sooreh An-Nahl(#16), Line #40


قرآن کریم، سوره مريم(۱۹)، آیه ۳۵

Quran, Sooreh Maryam(#19), Line #35


قرآن کریم، سوره یاسین(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


قرآن کریم، سوره غافر(۴۰)، آیه ۶۸

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #68


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۴۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2840, Divan e Shams


تو چو باز پای بسته تن تو چو کنده برپا

تو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشایی


چه خوش است زر خالص چو به آتش اندر آید

چو کند درون آتش هنر و گهرنمایی


مگریز ای برادر تو ز شعلههای آذر

ز برای امتحان را چه شود اگر درآیی


به خدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزد

که خلیل زادهای تو ز قدیم آشنایی


تو ز خاک سر برآور که درخت سربلندی

تو بپر به قاف قربت که شریفتر همایی


ز غلاف خود برون آ که تو تیغ آبداری

ز کمین کان برون آ که تو نقد بس روایی


شکری شکرفشان کن که تو قند نوشقندی

بنواز نای دولت که عظیم خوش نوایی     


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2456, Divan e Shams


هم تو جنون را مددی هم تو جمال خردی

تیر بلا از تو رسد هم تو بلا را سپری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3056, Divan e Shams


قضا که تیر حوادث به تو همیانداخت

تو را کند به عنایت از آن سپس سپری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1372, Divan e Shams


من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام*

حبس از کجا من از کجا مال کرا دزدیدهام


در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون

دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام


* حدیث


« اَلدّنیا سِجْنُ الُمْؤمِنِ.»


« دنیا زندان مؤمن است


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 429, Divan e Shams


عقل اگر سلطان این اقلیم شد

همچو دزد آویخته بر دار ماست


گاه گویی شیرم و گه شیرگیر

شیرگیر و شیر تو کفتار ماست


شهر از عاقل تهی خواهد شدن

اینچنین ساقی که این خمار ماست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3781 


آفتی نبود بتر از ناشناخت

تو بر یار و ندانی عشق باخت


یار را اغیار پنداری همی

شادیی را نام بنهادی غمی


این چنین نخلی که لطف یار ماست

چونکه ما دزدیم نخلش دار ماست


این چنین مشکین که زلف میر ماست

چونکه بیعقلیم این زنجیر ماست


این چنین لطفی چو نیلی میرود

چونکه فرعونیم چون خون میشود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3172 


چون نکردی هیچ سودی زین حیل

ترک حیلت کن که پیش آید دول


چون که یک لحظه نخوردی بر ز فن

ترک فن گو میطلب رب الـمنن


چون مبارک نیست بر تو این علوم

خویشتن گولی کن و بگذر ز شوم


چون ملایک گو که لا علم لنا

یا الهی غیر ما علمتنا


مانند فرشتگان بگو: خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه 

خود به ما آموختی.


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۲

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى 

نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 20, Divan e Shams


بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا

ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا*


فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا**


* حدیث


چون قضا آید، فضا تنگ می شود.


** قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۲۵۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250


« وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ 

أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ.» 


« چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار 

ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردان و بر كافران پيروز ساز. »


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1878 


بشنو اکنون قصه آن رهروان

که ندارند اعتراضی در جهان


ز اولیا اهل دعا خود دیگرند

گه همی دوزند و گاهی میدرند


قوم دیگر میشناسم ز اولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رام آن کرام

جستن دفع قضاشان شد حرام


در قضا ذوقی همی‌ بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص


حسن ظنی بر دل ایشان گشود

که نپوشند از غمی جامه کبود


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچت حق دهد میده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #433 


جوق جوق و صف صف از حرص و شتاب

محترز زآتش گریزان سوی آب 


لاجرم ز آتش برآوردند سر

اعتبارالاعتبار ای بیخبر 


بانگ میزد آتش ای گیجان گول

من نی ام آتش منم چشمه قبول


چشمبندی کردهاند ای بینظر

در من آی و هیچ مگریز از شرر


ای خلیل اینجا شرار و دود نیست

جز که سحر و خدعه نمرود نیست


چون خلیل حق اگر فرزانهای

آتش آب توست و تو پروانهای


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #706 


جوزها بشکست و آن کان مغز داشت

بعد کشتن روح پاک نغز داشت


کشتن و مردن که بر نقش تن است

چون انار و سیب را بشکستن است


آنچه شیرین است او شد ناردانگ

وآنکه پوسیده است نبود غیر بانگ


آنچه با معنی است خود پیدا شود

وآنچه پوسیده‌ است آن رسوا شود


رو به معنی کوش ای صورتپرست

زآنکه معنی بر تن صورت پرست


همنشین اهل معنی باش تا

هم عطا یابی و هم باشی فتی


جان بیمعنی در این تن بیخلاف

هست همچون تیغ چوبین در غلاف


تا غلاف اندر بود با قیمت است

چون برون شد سوختن را آلت است


تیغ چوبین را مبر در کارزار

بنگر اول تا نگردد کار زار


گر بود چوبین برو دیگر طلب

ور بود الماس پیش آ با طرب


تیغ در زرادخانه اولیاست

دیدن ایشان شما را کیمیاست


جمله دانایان همین گفته همین

هست دانا رحمة للعالمین     


این دانایان برای همه جهانیان رحمت و برکت هستند.


قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۷

Quran, Sooreh Al-Anbiyaa(#21), Line #107


« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.»


« و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان 

رحمتى ارزانى داريم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3305 


نازنینی تو ولی در حد خویش

الله الله پا منه از حد بیش


گر زنی بر نازنینتر از خودت

در تگ هفتم زمین زیر آردت


قصه عاد و ثمود از بهر چیست

تا بدانی کانبیا را نازکی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۱۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3122 


عاقل از سر بنهد این هستی و باد

چون شنید انجام فرعونان و عاد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۰۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3308 


این نشان خسف و قذف و صاعقه

شد بیان عز نفس ناطقه


جمله حیوان را پی انسان بکش

جمله انسان را بکش از بهر هش


هش چه باشد عقل کل هوشمند

هوش جزوی هش بود اما نژند


جمله حیوانات وحشی ز آدمی

باشد از حیوان انسی در کمی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3314 


پس چه عزت باشدت ای نادره

چون شدی تو حمر مستنفره


پس ای انسان شگفت انگیز، برای توچه عزَّت و فخری باقی 

می ماند که همچون خران وحشی که از شیر دژم می گریزند، 

از نصایح بزرگان و اولیاء، بگریزی؟


قرآن کریم، سوره مُدَّثِّر(۷۴)، آیه ۵۱-۴۹

Quran, Sooreh Al-Muddaththir(#74), Line #49-51


« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ.» (۴۹)


« چه شده است كه از اين پند اعراض مىكنند؟»


« كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ.» (۵۰)


« مانند گورخران رميده‌.»


« فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ.» (۵۱)


« كه از شير مىگريزند.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۲۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3320 


باز عقلی کو رمد از عقل عقل

کرد از عقلی به حیوانات نقل


باز اگر عقلی از مقام عقلِ عقل (خداوند) بگریزد ونفرت حاصل 

کند، در واقع صاحب این عقل ناقص، از مقام عقلانیت به مرتبه 

دون حیوانیت سقوط کرده است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 


گفت حق که بندگان جفت عون

بر زمین آهسته میرانند و هون


« حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق 

قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، 

گام بر می دارند.»

 

پا برهنه چون رود در خارزار

جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار


این قضا میگفت لیکن گوششان

بسته بود اندر حجاب جوششان


چشم ها و گوش ها را بستهاند

جز مر آنها را که از خود رستهاند


جز عنایت که گشاید چشم را

جز محبت که نشاند خشم را


جهد بی توفیق خود کس را مباد

در جهان والله اعلم بالسداد


« الهی که در این جهان، کسی گرفتار تلاش بیهوده (کار بی مزد یا 

کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.»


قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63


« وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ 

قَالُوا سَلَامًا »


« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه 

مىروند. و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.» 


« و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی 

و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند: «نادان»، 

ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و سخنی خوب و بایسته می گویند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3411 


عام اگر خفاش طبع اند و مجاز

یوسفا داری تو آخر چشم باز


گر خفاشی رفت در کور و کبود

باز سلطان دیده را باری چه بود


پس ادب کردش بدین جرم اوستاد

که مساز از چوب پوسیده عماد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۶۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3464 


فرق آنگه باشد از حق و مجاز

که کند کحل عنایت چشم باز


ورنه پشک و مشک پیش اخشمی

هر دو یکسانست چون نبود شمی


خویشتن مشغول کردن از ملال

باشدش قصد از کلام ذوالجلال


کآتش وسواس را و غصه را

زآن سخن بنشاند و سازد دوا


بهر این مقدار آتش شاندن

آب پاک و بول یکسان شد به فن


آتش وسواس را این بول و آب

هر دو بنشانند همچون وقت خواب


لیک گر واقف شوی زین آب پاک

که کلام ایزد است و روحناک


نیست گردد وسوسه کلی ز جان

دل بیابد ره به سوی گلستان


زآنکه در باغی و در جویی پرد

هر که از سر صحف بویی برد


یا تو پنداری که روی اولیا

آنچنانکه هست میبینیم ما


در تعجب مانده پیغمبر از آن

چون نمیبینند رویم مومنان


چون نمیبینند نور رومِ خلق

که سبق برده است بر خورشید شرق*


ور همی بینند این حیرت چراست

تا که وحی آمد که آن رو در خفاست


سوی تو ماه است و سوی خلق ابر**

تا نبیند رایگان روی تو گبر


سوی تو دانه است و سوی خلق دام

تا ننوشد زین شراب خاص عام


گفت یزدان که تراهم ینظرون***

نقش حمامند هم لایبصرون    


حق تعالی فرمود که ایشان را می بینی که به تو می نگرند. آنان 

مانند تصاویر منقوش بر دیوار حمّام اند، تو را نمی بینند.


* حدیث


« مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَالْحَقَّ.»


« هر که مرا بیند خدای را دیده باشد.»


** قرآن کریم، سوره مجادله(۵۸)، آیه ۱۲

Quran, Sooreh Al-Mujaadila(#58), Line #12


« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً…»


« اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خواهيد كه با پيامبر نجوا كنيد، 

پيش از نجواكردنتان صدقه بدهيد...»


*** قرآن کریم، سوره اعراف(٧)، آیه ١٩٨

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#6), Line #198


« وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ لَا يَسْمَعُوا ۖ وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.»


« و اگر آنها را به راه هدايت بخوانى نمىشنوند و مىبينى كه به تو 

مىنگرند ولى گويى كه نمىبينند.»


Back

Privacy Policy

Today visitors: 2017

Time base: Pacific Daylight Time