: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #640
برنامه شماره ۶۴۰ گنج حضور

Please rate this video
Out of 282 votes | 9844 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  
Centered Image

Description

برنامه شماره ۶۴۰ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۵ تاریخ اجرا: ۲ ژانویه ۲۰۱۷ ـ ۱۴ دی



PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت





مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۴۲

 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 442, Divan e Shams



بر عاشقان فَریضه(۱) بود جست و جوی دوست

بر روی و سر چو سیل دوان تا به جوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها

ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

گاهی چو آب حبس شده در سبوی دوست

گه چون حَویجِ(۲) دیگ بجوشیم و او به فکر

کَفلیز(۳) می‌زند که چنین است خوی دوست

بر گوش ما نهاده دهان او به دَمدَمه(۴)

تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست

چون جانِ جان وی آمد، از وی گزیر نیست

من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست

بگدازدت(۵) ز ناز و چو مویت کند ضعیف

ندْهی به هر دو عالم یکتای موی دوست

با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو؟

کو کو همی‌زنیم ز مستی به کوی دوست

تصویرهای ناخوش و اندیشه رَکیک(۶)

از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست

خاموش باش تا صفت خویش خود کند

کو های های سرد تو کو های هوی دوست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٢٩٨

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1298



چیز دیگر ماند، اما گفتنش

با تو، روحُ الْقُدْس گوید بی مَنَش

نی، تو گویی هم به گوش خویشتن

نی من و، نی غیر من، ای هم تو من


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۰۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1302


تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بلک گردونی و، دریای عمیق

آن تُوِ زَفتَت که آن نهصد تُو است

قُلزُم(۷) ست و غَرقه گاه صد تو است    


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۰۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1305


دم مزن تا بشنوی از دم زنان

آنچه نامد در زبان و در بیان 

دَم مَزَن تا بشنوی زان آفتاب

آنچه نآمد در کتاب و در خطاب 

دم مزن تا دم زند بهر تو روح

آشنا(۸) بگذار در کشتی نوح


 مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۱۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2211



جست و جویی از ورای جست و جو

من نمی‌دانم، تو می‌دانی، بگو 

قال و حالی از وَرای حال و قال

غرقه گشته در جمالِ ذُوالْجَلال(۹)

غرقه‌ای نی که خلاصی باشدش

یا به جز دریا، کسی بشناسدش 

عقل جزو، از کل گویا نیستی

گر تقاضا بر تقاضا نیستی 

چون تقاضا بر تقاضا می‌رسد

موج آن دریا بدینجا می‌رسد 


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3377



اُشتری را دید روزی اَستری(۱۰)

چونکه با او جمع شد در آخُری 

گفت من بسیار می‌افتم به رو

در گَریوه(۱۱) و راه و در بازار و کو 

خاصه از بالای کُه تا زیر کوه

در سر آیم هر زمانی از شِکوه(۱۲)

کم همی‌افتی تو در رو بهر چیست

یا مگر خود جان پاکت دولتی ست؟ 

در سَر آیم هر دَم و زانو زنم

پُوز و زانو زان خطا پُر خون کنم 

کژ شود پالان و رَختَم بر سَرم

وز مُکاری(۱۳) هر زمان زخمی خورم 

هم‌چو کم عقلی که از عقلِ تَباه

بشکند توبه به هر دَم در گناه 

مسخرهٔ ابلیس گردد در زَمَن

از ضعیفی رای آن توبه‌شکن 

در سَر آید هر زمان چون اسبِ لَنگ

که بُوَد بارَش گران و راه سنگ 

می‌خورَد از غیب، بر سَر زخم، او

از شکست توبه آن اِدبارخو(۱۴) 

باز توبه می‌کند با رایِ سُست

دیو، یک تُف کرد و توبه‌ش را سُکُست(۱۵)  

ضعف اندر ضعف و کِبرش آنچنان

که به خواری بنگرد در واصِلان 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4177



یار را چندین بجویم جِدّ و چُست(۱۶)

که بدانم که نمی‌بایست جُست 

آن مَعیَّت(۱۷) کی رود در گوشِِ من

تا نگردم گرد دَوْرانِ زَمَن 

کی کنم من از مَعیَّت فهمِ راز؟

جز که از بَعدِ سفرهایِ دراز 


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4183



بعد از آن گوید: اگر دانستمی

این مَعیَّت را، کی او را جُستمی؟

دانشِ آن بود موقوفِ سَفر

نآید آن دانش به تیزی فِکَر 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1413



چشمه می‌بینم، ولیکن آب نی

راهِ آبم را مگر زد ره‌زنی؟

گفت: پس من نیستم معشوقِ تو

من به بُلغار و مرادت در قُتو(۱۸)

عاشقی تو بر من و، بر حالتی

حالت اندر دست نبود، یا فتی

پس نیَم کلّیِ مطلوب تو من

جزوِ مقصودم ترا اندر زَمَن(۱۹)

خانهٔ معشوقه‌ام، معشوق نی

عشق بر نقدست، بر صندوق نی

هست معشوق آنکه او یک تو بُوَد

مُبتدا و منتهایت او بُوَد 

چون بیابی‌ّاش نمانی منتظر

هم هویدا او بُوَد، هم نیز سِر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۰۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4203



آن سَتی(۲۰) گوید وَرا که پیش ازین

من چو تو بودم ز اجزای زمین

چون بنوشیدم جِهادِ آذری

پس پذیرا گشتم و اندر خوری

مدّتی جوشیده‌ام اندر زَمَن

مدّتی دیگر درونِ دیگِ تن 

زین دو جوشش، قوّتِ حس ها شدم

روح گشتم، پس تو را اُستا شدم 

در جمادی گفتمی: زان می‌دَوی

تا شوی علم و صفاتِ معنوی

چون شدم من روح، پس بار دگر

جوشِ دیگر کُن ز حیوانی گذر

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

در نلغزیّ و، رسی در مُنتها

زانکه از قرآن، بسی گمره شدند

زان رَسَن(۲۱) قومی درونِ چَه شدند 

مر رَسَن را نیست جُرمی ای عَنود(۲۲)

چون ترا سودای سر بالا نبود 



   

(۱) فَریضه: امر واجب، لازم

(۲) حَویج: مخفف حوایج، لوازم مطبخ نظیر حبوب، سبزی و…

(۳) کَفلیز: کفگیر

(۴) دَمدَمه: افسون، مکر، فریب

(۵) بگدازدت: تو را ذوب کند

(۶) رَکیک: زشت و سخیف، ناپسند

(۷) قُلزُم: دریا

(۸) آشنا: شنا

(۹) ذُوالْجَلال:‌ خدا، دارنده شکوه و حشمت

(۱۰) اَستر: قاطر

(۱۱) گریوه: گردنه، زمین سراشیب

(۱۲) شِکوه: ترس، بیم

(۱۳) مُکاری: کسی که چهار‌پا ‌کرایه می‌دهد؛ چاروادار

(۱۴) اِدبارخو: بدبخت، ادبار به معنی بدبختی و تیره روزی است

(۱۵) سُکُستن: شکستن

(۱۶) چُست: چالاک، چابک

(۱۷) مَعیَّت: خدا با شماست هر کجا که باشید.

(۱۸) قُتو:‌ جعبه یا صندوق

(۱۹) زَمَن: زمان، روزگار

(۲۰) سَتی:‌ کدبانو، خانم پاکدامن

(۲۱) رَسَن: طناب

(۲۲) عَنود: ستیزه گر؛ من ذهنی که با ستیزه و مقاومت خودش را می سازد و یا تعمیر میکند.

shirin7shComment by: shirin7sh
مرا گویی «چرا با خود نیایی»؟
تو بنما خود
که تا با خود بیایم


Back

Privacy Policy

Today visitors: 3334

Time base: Pacific Daylight Time