برنامه شماره ۷۷۳ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی
۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۳ جولای ۲۰۱۹ - ۱ مرداد
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 59, Divan e Shams
تو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
تو را عزَّت همی باید که آن فرعون را شاید؟(۱)
بده آن عشق و بستان تو چو فرعون، این ولایتها
خُنُک(۲) جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر(۳)
پی اومیدِ آن بختی که هست اندر نهایتها
دهان پُر پِست(۴)میخواهی، مزن سُرنایِ(۵) دولت را
نتاند خواندن مُقْری(۶) دهان پُر پِست، آیتها
ازآن دریا هزاران شاخ شد هر سوی و جویی شد
به باغ جان هر خلقی کند آن جو کفایتها
دلا! منگر به هر شاخی، که در تنگی فرومانی
به اول بنگر و آخِر، که جمع آیند غایتها
اگر خوکی فتد در مُشک و آدمزاد در سِرگین
رود هر یک به اصلِ خود ز ارزاق و کِفایتها
سگ گَرگین(۷) این در، به ز شیران همه عالم
که لافِ عشق حق دارد وَ او داند وَقایتها(۸)
تو بدنامیِّ(۹) عاشق را مَنِه با خواریِ دونان(۱۰)
که هست اندر قَفایِ(۱۱) او ز شاه عشق، رایتها(۱۲)
چو دیگ از زر بود، او را سیه رویی چه غم آرد؟!
که از جانش همیتابد به هر زخمی حکایتها
تو شادی کن ز شمس الدینِ تبریزی و از عشقش
که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایتها
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 21, Divan e Shams
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نِعَم
بی شمع رویِ تو نَتان(۱۳) دیدن مرین دو راه را
هرگز نداند آسیا مقصودِ گردشهایِ خود
کاستونِ قُوتِ ماست او، یا کسب و کارِ نانبا
آبیش گردان میکند، او نیز چرخی میزند
حق آب را بسته کند، او هم نمیجنبد ز جا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1948, Divan e Shams
تا تراشیده نگردی تو به تیشه صبر و شکر
لایُلَقّاها فرو می خوان و اِلّا الصَّابِرُون
قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۸۰
Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #80
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ
وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.
و كسانى كه دانش [واقعى] يافته بودند گفتند:
« واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايسته كرده
پاداش خدا بهترست، و جز شكيبايان آنرا نيابند.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4 , Line # 3452
کوه را کَه کن به استغفار و خوش
جام مغفوران بگیر و خوش بکش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1650, Divan e Shams
مهر غیر تو بود در دل من مُهر ضَلال
شکر غیر تو بود در سر من سرسامم
در مرگ هشیاری نهی، در خواب بیداری نهی
در سنگ سقّایی نهی در برقِ میرنده وفا
قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۶
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #6
يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ ۚ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
شب را در روز درمىآورد و روز را [نيز] در شب درمىآورد،
و او به راز دلها داناست.
قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۴۶
Quran, Sooreh Anfal(#8), Line #46
… وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
... صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.
قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۲
Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #152
فاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1633
مُقریی(۱۴) میخواند از روی کتاب
ماؤُکُم غَوْرًا، ز چشمه بندم آب
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1636
فلسفیِّ منطقیِّ مُستَهان(۱۵)
میگذشت از سوی مکتب آن زمان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1638
ما به زخمِ بیل و تیزیِّ تبر
آب را آریم از پستی زَبَر(۱۶)
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1642
گر بنالیدی و مُستَغفِر(۱۷) شدی
نور رفته از کَرَم، ظاهر شدی
لیک اِستِغفار هم در دست نیست
ذوقِ توبه نُقلِ هر سرمست نیست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 834
گفت حق که بندگانِ جفتِ عَوْن
بر زمین آهسته میرانند و هَوْن
« حق تعالی فرموده است: بندگانی که
مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند،
در روی زمین به آهستگی و فروتنی،
(تسلیم و فضا گشایی)، گام بر می دارند.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line # 835
پا برهنه چون رود در خارزار؟
جز به وقفه و فِکرَت و پرهیزگار
قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۶۳
Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #63
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا
خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
« بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه
در روى زمين به فروتنى راه مىروند.
و چون جاهلان آنان را مخاطب سازند، به ملايمت سخن گويند.»
و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم
و فضا گشایی و با خرد ورزی زندگی می کنند.
و اگر به ایشان خطاب کنند:
«نادان»،ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند
و سخنی خوب و بایسته می گویند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3354
گرچه دوری، دور میجنبان تو دُم
حَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وَجهَکُم
اگر از آنان دوری از همان جای دور اظهار دوستی و
مودت کن. هرجا که هستید روی به سوی آنان کنید.
چون خری در گِل فتد از گامِ تیز
دم به دم جنبد برای عزمِ خیز
جای را هموار نکند بهرِ باش
داند او که نیست آن جای مَعاش
حسِّ تو از حسِّ خر کمتر بُده ست
که دلِ تو زین وَحَل(۱۸) ها بَر نَجَست
در وَحَل تأویلِ رُخصَت(۱۹) میکنی
چون نمیخواهی کز آن دل بَر کَنی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 3743
جمله مرغانِ مُنازِع(۲۰)، بازوار
بشنوید این طبلِ بازِ شهریار
ز اختلاف خویش، سوی اتحاد
هین ز هر جانب روان گردید شاد
حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم
نَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم
در هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا
آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.
کورْمرغانیم و، بس ناساختیم
کآن سُلیمان را دَمی نشناختیم
همچو جغدان، دشمنِ بازان شدیم
لاجَرَم واماندهٔ ویران شدیم
میکنیم از غایتِ جهل و عَما
قصد آزارِ عزیزانِ خدا
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1626
کار من بی علت است و مستقیم
هست تقدیرم نه علت ای سقیم
عادت خود را بگردانم به وقت
این غبار از پیش بنشانم به وقت
قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶
Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
تو را به كسانى كه سواى خدا هستند، مىترسانند.
آيا خدا براى نگهدارى بندهاش [در همه امور] كافى نيست؟
و هر كس را كه خدا گمراه سازد هيچ راهنمايى نخواهد بود.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line # 770
عمرِ بی توبه، همه جان کندن است
مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بُوَد
بیخدا آبِ حیات آتش بُوَد
آن هم از تاثیرِ لعنت بود کو
در چنان حضرت همیشد عُمْرجُو
از خدا غیرِ خدا را خواستن
ظنِّ افزونی ست و، کُلّی کاستن
خاصه عُمری غرق در بیگانگی
در حضورِ شیر، رُوبَهشانگی(۲۱)
عمرِ بیشم دِه که تا پستر رَوَم
مَهْلَم(۲۲) افزون کُن که تا کمتر شوم
تا که لعنت را نشانه او بُوَد
بَد کسی باشد که لعنتجُو بود
عمر خوش، در قرب جان، پروردن است
عمر زاغ از بهر سرگین خوردن است
عمر بیشم دِه که تا گُه میخورم
دایم اینم دِه که بس بَدگوهرم
گرنه گُه خوارست آن گنده دهان
گویدی کز خوی زاغم وا رهان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1678, Divan e Shams
عزت و حرمتم آنگه باشد
که کند عشق عزیزش خوارم
قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line # 1160
دل مَدُزْد از دلربایِ روحْبخش
که سوارت میکند بر پشتِ رَخْش(۲۳)
سر مَدُزد از سرفرازِ تاجْدِه
کو ز پایِ دل گشاید صد گِرِه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line # 2726
اَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ تو
آید از جانان، جزای اَنْصِتُوا(۲۴)
قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204
… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line # 2727
گر نخواهی نُکس(۲۵)، پیش این طبیب
بر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۲۶)
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۶۲
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 Line # 1162
با که گویم؟ در همه دِه زنده کو؟
سویِ آبِ زندگی پُوینده کو؟
تو به یک خواری گریزانی ز عشق
تو بجز نامی چه میدانی ز عشق؟
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز میآید به دست
عشق چون وافی(۲۷) ست وافی میخرد
در حریفِ(۲۸) بیوفا میننگرد
چون درخت ست آدمیّ و بیخ، عهد
بیخ را تیمار میباید به جهد
عهدِ فاسد بیخِ پوسیده بُوَد
وز ثِمار و لطف ببریده بُوَد
شاخ و برگِ نخل گر چه سبز بود
با فساد بیخ، سبزی نیست سود
ور ندارد برگ سبز و، بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست
تو مشو غِرّه به علمش، عهد جُو
علم چون قشر است و، عهدش مغزِ او
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6 Line #3664
رو نگردانیم از فرمان تو
کفر باشد غفلت از احسان تو
لیک اِستِثنا(۲۹) و تسبیح خدا
ز اعتماد خود بُد از ایشان جدا
ذکر اِستِثنا و حَزْمِ مُلْتَوی(۳۰)
گفته شد در ابتدای مثنوی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #219
حَزم(۳۱)، آن باشد که نفریبد تو را
چرب و نوش و دام های این سَرا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #230
حَزم آن باشد که چون دعوت کنند
تو نگویی مست و خواهان منند
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #267
حَزْم آن باشد که ظَنِّ(۳۲) بَد بَری
تا گُریزیّ و، شوی از بَد، بَری
« حَزْمُ سُوءُ الظَّن » گفته ست آن رسول
هر قَدَم را دام میدان ای فَضول
حدیث
بد گمانی به من ذهنی خود حزم یا دوراندیشی است.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6 Line #3667
صد کتاب ار هست، جز یک باب نیست
صد جهت را قصد، جز محراب نیست
این طُرُق(۳۳)را، مَخْلَصَش(۳۴) یک خانه است
این هزاران سُنبل از یک دانه است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 124, Divan e Shams
بستم سرِ سفره زمین را
بگشا سرِ خُمِّ آسمان را
بربند دو چشمِ عیب بین را
بگشای دو چشمِ غیب دان را
تا مسجد و بتکده نماند
تا نشناسیم این و آن را
خاموش(۳۵) که آن جهانِ خاموش
در بانگ درآرد این جهان را
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2 Line #3456
اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باش
چون زبانِ حق نگشتی، گوش باش
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 Line #297
بحرِ تلخ و بحرِ شیرین در جهان
در میانْشان بَرْزَخٌ لا یَبْغِیان
قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۰-۱۹
Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #19
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»
«اوست که اندر آمیزد دو دریا را.»
«بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَان»
قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۵۳
Quran, Sooreh Al-furqaan(#25), Line #53
«وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا
مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا»
اوست که اندر آمیزد دو دریا را.آب این دریا زلال
و گوارا است و آب آن یکی تلخ و شورگین. و میان این دو
دریا مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1 Line #298
دان كه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو، رَوْ تا اصلِ آن
زَرِّ قلب(۳۶) و زَرِّ نیکو در عِیار(۳۷)
بی مِحَک(۳۸) هرگز ندانی ز اعتبار(۳۹)
هر که را در جان خدا بنهد مِحَک
مر یقین را باز داند او ز شک
جمله تَلوین ها ز ساعت خاسته ست
رَست از تَلوین(۴۰) که از ساعت(۴۱) بِرَست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5 Line #1197
ای دهندهٔ قوت و تَمکین(۴۲) و ثَبات
خلق را زین بیثباتی ده نجات
اندر آن کاری که ثابت بودنی ست
قایمی ده نفس را، که مُنثَنی(۴۳) ست
صبرشان بخش و کفهٔ میزان گران
وارَهانشان از فنِ صورتگران(۴۴)
وز حسودی بازِشان خر ای کریم
تا نباشند از حسد دیوِ رَجیم(۴۵)
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۷۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3 Line #2075
چون ز ساعت، ساعتی بیرون شوی
چون نماند، مَحرمِ بیچون شوی
ساعت از بیساعتی آگاه نیست
زان کش آن سو جز تَحَیُّر(۴۶) راه نیست
هر نفر را بر طویله(۴۷) خاصِ او
بستهاند اندر جهانِ جست و جو
مُنتَصَب(۴۸) بر هر طویله، رایِضی(۴۹)
جز به دستوری نیاید رافِضی(۵۰)
قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۸
Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #18
مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ
نراند بر زبان، گفتاری جز آنکه نگاهبانی آماده به نزد اوست.
قرآن کریم، سوره طارق(۸۶)، آیه ۴
Quran, Sooreh At-Tariq(#86), Line #4
إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ
نیست هیچ کسی جز آنکه بر او فرشته ای نگهبان گمارده شده.
از هوس، گر از طویله بُگسلَد
در طویله دیگران سر در کند
در زمان آخُرچیانِ چُستِ خَوش
گوشهٔ افسار او گیرند و، کَش
حافظان را گر نبینی ای عَیار(۵۱)
اختیارت را ببین بی اختیار
اختیاری میکنی و دست و پا
بر گشا دستت، چرا حبسی؟ چرا؟
روی در انکارِ حافظ بردهای
نامِ تهدیداتِ(۵۲) نفسش کردهای
(۱) شاید: سزاوار رست
(۲) خنک: ای خوشا
(۳) بر سر نهادن: عزیز داشتن
(۴) پست: آرد بو داده، هر نوع آرد
(۵) سرنا: نوعی ساز بادی
(۶) مُقری: خواننده و آموزگار قران کریم
(۷) گرگین: دچار بیماری گر
(۸) وَقایت: نگهبانی و نگهداری
(۹) بدنامیِّ: رسوایی
(۱۰) دونان: آدمهای پست
(۱۱) قفا: پشت
(۱۲) رایت: پرچم
(۱۳) نَتان: نتوان
(۱۴) مُقری: خواننده و تعلیم دهنده قرآن
(۱۵) مُستَهان: خوار، ذلیل، بی قدر
(۱۶) زَبَر: بالا
(۱۷) مُستَغفِر: کسی که استغفار میکند، آمرزشخواهنده
(۱۸) وَحَل: گل و لای که چهارپا در آن بماند
(۱۹) رُخصَت: فرصت، تأخیر
(۲۰) مُنازِع: نزاع کننده، ستیزه گر
(۲۱) رُوبَه شانگی: مجازاً حیله و تزویر
(۲۲) مَهْل: مهلت دادن، درنگ و آهستگی
(۲۳) رَخْش: اسب، اسب اصيل، اسب رستم، هر اسب قوى و نژاده
(۲۴) اَنْصِتُوا: خاموش باشید
(۲۵) نُكس: عود کردن بیماری
(۲۶) لَبیب: خردمند، عاقل
(۲۷) وافی: وفادار
(۲۸) حریفِ: در اینجا به معنی رفیق وهمراه است
(۲۹) اِستِثنا: در اینجا به معنی اِن شاءَ الله گفتن است
(۳۰) مُلْتَوی: به خود پیچنده، پیچ در پیچ شونده
(۳۱) حَزم: دوراندیشی، هوشیاری و آگاهی
(۳۲) ظَن: حدس، گمان
(۳۳) طُرُق: راه ها، جمع طریق
(۳۴) مَخْلَص: محل خلاص و نجات، محل رهایی
(۳۵) خاموش: عالم غیب، به اعتبار آن که آنجا حرف و صوت نیست
(۳۶) زَرِ قَلْب: طلای تقلبی، طلای ناخالص
(۳۷) عِیار: مقیاس و اندازه
(۳۸) مِحَک: سنگی که خالص بودن طلا را نشان دهد
(۳۹) اِعْتبار: عبرت گرفتن و به اندیشه از پی چیزی رفتن و چیزی را نیک انگاشتن
(۴۰) تَلوین: گوناگون کردن، هم هویت شدگی و هیجان مربوط به آن
(۴۱) ساعت: زمان، این لحظه
(۴۲) تَمکین: قبول کردن، استعداد انسان برای ماندن در حالت تسلیم یا استعداد فضا گشایی مداوم
(۴۳) مُنثَنی: خمیده، دوتا، در اینجا به معنی سست کار و درمانده
(۴۴) صورتگر: نقاش، مجسمه ساز، تصویر ساز
(۴۵) رَجیم: ملعون، مطرود
(۴۶) تَحَیُّر: حیران شدن، سرگشتگی
(۴۷) طویله: رَسَنِ درازی که با آن پای ستوران را می بندند، اصطبل
(۴۸) مُنتَصَب: گماشته
(۴۹) رایِض: تربیت کننده ستوران
(۵۰) رافِض: ترک کننده، آزاد کننده
(۵۱) عَیار: مخفف عیّار به معنی جوانمرد
(۵۲) تهدید: ترساندن، در اینجا به معنی وسوسه
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
تو را عزّت همی باید که آن فرعون را شاید؟(۱)
خنک(۲) جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر(۳)
پی اومید آن بختی که هست اندر نهایتها
دهان پر پست(۴) میخواهی، مزن سرنای(۵) دولت را
نتاند خواندن مقری(۶) دهان پر پست، آیتها
به اول بنگر و آخر، که جمع آیند غایتها
اگر خوکی فتد در مشک و آدمزاد در سرگین
رود هر یک به اصل خود ز ارزاق و کفایتها
سگ گرگین(۷) این در، به ز شیران همه عالم
که لاف عشق حق دارد و او داند وقایتها(۸)
تو بدنامیّ(۹) عاشق را منه با خواری دونان(۱۰)
که هست اندر قفای(۱۱) او ز شاه عشق، رایتها(۱۲)
تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان(۱۳) دیدن مرین دو راه را
هرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خود
کاستون قوت ماست او، یا کسب و کار نانبا
لایلقّاها فرو می خوان و الّا الصّابرون
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ
لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ.
« واى بر شما! براى كسى كه گرويده و كار شايسته
كرده پاداش خدا بهترست، و جز شكيبايان آنرا نيابند.»
کوه را که کن به استغفار و خوش
مهر غیر تو بود در دل من مهر ضلال
در سنگ سقّایی نهی در برق میرنده وفا
يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ
فِي اللَّيْلِ ۚ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
شب را در روز درمىآورد و روز را
[نيز] در شب درمىآورد، و او به راز دلها داناست.
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.
مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد
مقریی(۱۴) میخواند از روی کتاب
ماؤکم غورا، ز چشمه بندم آب
فلسفیّ منطقیّ مستهان(۱۵)
ما به زخم بیل و تیزیّ تبر
آب را آریم از پستی زبر(۱۶)
گر بنالیدی و مستغفر(۱۷) شدی
نور رفته از کرم، ظاهر شدی
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line # 1643
لیک استغفار هم در دست نیست
ذوق توبه نقل هر سرمست نیست
گفت حق که بندگان جفت عون
بر زمین آهسته میرانند و هون
جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ
هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
« بندگان خداى رحمان كسانى هستند
كه در روى زمين به فروتنى راه مىروند
و بندگان خاصّ خدا آنان اند که در روی زمین با تسلیم و فضا گشایی
و با خرد ورزی زندگی می کنند. و اگر به ایشان خطاب کنند:
«نادان»،ایشان در مقابل آن فضا گشایی می کنند و
سخنی خوب و بایسته می گویند.
گرچه دوری، دور میجنبان تو دم
حیث ما کنتم فولّوا وجهکم
چون خری در گل فتد از گام تیز
دم به دم جنبد برای عزم خیز
جای را هموار نکند بهر باش
داند او که نیست آن جای معاش
حسّ تو از حسّ خر کمتر بده ست
که دل تو زین وحل(۱۸) ها بر نجست
در وحل تأویل رخصت(۱۹) میکنی
چون نمیخواهی کز آن دل بر کنی
جمله مرغان منازع(۲۰)، بازوار
بشنوید این طبل باز شهریار
در هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و
یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است
که خدا شما را از آن باز نداشته است.
کورمرغانیم و، بس ناساختیم
کان سلیمان را دمی نشناختیم
همچو جغدان، دشمن بازان شدیم
لاجرم واماندهٔ ویران شدیم
میکنیم از غایت جهل و عما
قصد آزار عزیزان خدا
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ
وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
عمر بی توبه، همه جان کندن است
مرگ حاضر، غایب از حق بودن است
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود
بیخدا آب حیات آتش بود
آن هم از تاثیر لعنت بود کو
در چنان حضرت همیشد عمرجو
از خدا غیر خدا را خواستن
ظنّ افزونی ست و، کلّی کاستن
خاصه عمری غرق در بیگانگی
در حضور شیر، روبهشانگی(۲۱)
عمر بیشم ده که تا پستر روم
مهلم(۲۲) افزون کن که تا کمتر شوم
تا که لعنت را نشانه او بود
بد کسی باشد که لعنتجو بود
عمر بیشم ده که تا گه میخورم
دایم اینم ده که بس بدگوهرم
گرنه گه خوارست آن گنده دهان
دل مدزد از دلربای روح بخش
که سوارت میکند بر پشت رخش(۲۳)
سر مدزد از سرفرازتاج ده
کو ز پای دل گشاید صد گره
انصتوا بپذیر، تا بر جان تو
آید از جانان، جزای انصتوا(۲۴)
... خاموشی گزینید، باشد که از لطف
و رحمت پروردگار برخوردار شوید.
گر نخواهی نکس(۲۵)، پیش این طبیب
بر زمین زن زرّ و سر را ای لبیب(۲۶)
با که گویم؟ در همه ده زنده کو؟
سوی آب زندگی پوینده کو؟
در حریف(۲۸) بیوفا میننگرد
عهد فاسد بیخ پوسیده بود
وز ثمار و لطف ببریده بود
شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود
تو مشو غرّه به علمش، عهد جو
علم چون قشر است و، عهدش مغز او
لیک استثنا(۲۹) و تسبیح خدا
ز اعتماد خود بد از ایشان جدا
ذکر استثنا و حزم ملتوی(۳۰)
حزم(۳۱)، آن باشد که نفریبد تو را
چرب و نوش و دام های این سرا
حزم آن باشد که چون دعوت کنند
حزم آن باشد که ظنّ(۳۲) بد بری
تا گریزیّ و، شوی از بد، بری
« حزم سوء الظّن » گفته ست آن رسول
هر قدم را دام میدان ای فضول
این طرق(۳۳)را، مخلصش(۳۴) یک خانه است
این هزاران سنبل از یک دانه است
بستم سر سفره زمین را
بگشا سر خمّ آسمان را
بربند دو چشم عیب بین را
بگشای دو چشم غیب دان را
خاموش(۳۵) که آن جهان خاموش
انصتوا را گوش کن، خاموش باش
چون زبان حق نگشتی، گوش باش
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۱۹
قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۰
Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #20
اوست که اندر آمیزد دو دریا را.آب این دریا زلال و گوارا
است و آب آن یکی تلخ و شورگین. و میان این دو دریا
مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند.
بر گذر زین هر دو، رو تا اصل آن
زرّ قلب(۳۶) و زرّ نیکو در عیار(۳۷)
بی محک(۳۸) هرگز ندانی ز اعتبار(۳۹)
هر که را در جان خدا بنهد محک
جمله تلوین ها ز ساعت خاسته ست
رَست از تلوین(۴۰) که از ساعت(۴۱) برست
ای دهندهٔ قوت و تمکین(۴۲) و ثبات
قایمی ده نفس را، که منثنی(۴۳) ست
وارَهانشان از فن صورتگران(۴۴)
وز حسودی بازشان خر ای کریم
تا نباشند از حسد دیو رجیم(۴۵)
چون نماند، محرم بیچون شوی
زان کش آن سو جز تحیّر(۴۶) راه نیست
هر نفر را بر طویله(۴۷) خاص او
بستهاند اندر جهان جست و جو
منتصب(۴۸) بر هر طویله، رایضی(۴۹)
جز به دستوری نیاید رافضی(۵۰)
از هوس، گر از طویله بگسلد
در زمان آخرچیان چست خوش
گوشهٔ افسار او گیرند و، کش
حافظان را گر نبینی ای عیار(۵۱)
روی در انکار حافظ بردهای
نام تهدیدات(۵۲) نفسش کردهایش
Privacy Policy
Today visitors: 1719 Time base: Pacific Daylight Time