Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #965
برنامه صوتی شماره ۹۶۵ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 252 votes | 5419 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۹۶۵ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۲ تاریخ اجرا۱۳ ژوئن ۲۰۲۳ - ۲۴ خرداد



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۵ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردم

به گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردم


چو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوح

به گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردم


به گردِ لقمهٔ معدود(۱) خلق گردانند

به گردِ خالق و بر نقدِ بی‌عدد گردم


قوامِ عالمِ محدود چون ز بی‌حدّی‌ست

مگیر عیب اگر من برون ز حد گردم


کسی که او لَحَدِ(۲) سینه را چو باغی کرد

روا نداشت که من بستهٔ لحد گردم


لحد چه باشد؟ در آسمان نگنجد جان

ز پنج و شش گذرم، زود بر احد گردم


اگرچه آینهٔ روشنم، ز بیمِ غبار

روا بُوَد که دو سه روز در نمد(۳) گردم


اگر گلی بُده‌ام، زین بهار باغ شوم

وگر یکی بُده‌ام، زین وصال صد گردم


میانِ صورت‌ها این حسد بُوَد ناچار

ولی چو آینه گشتم، چه بر حسد گردم


من از طویلهٔ این حرف می‌روم به چَرا

ستورِ بسته نِیَم، از چه بر وَتَد(۴) گردم؟


(۱) معدود: شمرده، مجازاً اندک و محدود

(۲) لَحَد: گور، آرامگاه

(۳) نمد: مجازاً پوششی که آینه را با آن می‌پوشاندند.

(۴) وَتَد: میخ

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردم

به گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردم


چو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوح

به گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردم


به گردِ لقمهٔ معدود خلق گردانند

به گردِ خالق و بر نقدِ بی‌عدد گر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3332


کی پسندد عدل و، لطفِ کردگار

که گُلی سَجده کُند در پیشِ خار؟


جان چو افزون شد، گذشت از انتها

شد مُطیعش جانِ جملهٔ چیزها


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620


مرغِ فتنۀ دانه، بر بام است او

پَر گُشاده بستۀ‌ دام است او


چون به دانه داد او دل را به جان

ناگرفته مر ورا بگرفته دان


آن نظرها که به دانه می‌کند

آن گِرِه دان کو به پا برمی‌زند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams


دو خواجه به یک خانه، شد خانه چو ویرانه

او خواجه و من بنده، پستی بُوَد و روغن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم من

آن عید بدین قربان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفی

حَسبِیَ الله گُو که الله‌ام کَفی


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38


« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …. »


«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ …»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است … .»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزایِ آنکه دید او را مُعین(۵)

مانْد یوسف حبس در بِضْعَ‌سِنین(۶)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ 

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» 

امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


(۵مُعین: یار، یاری‌کننده

(۶بِضْعَ‌سِنین: چند سال

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574


من نمی‌گویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایقِ هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٩٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393


خُفته از احوالِ دنیا روز و شب

چون قلم در پنجهٔ تَقلیبِ(۷) رب


(۷تَقلیب: بر‌گردانیدن، واژگونه کردن

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4323


بر سر گنج، از گدایی مُرده‌ام

زآنکه اندر غفلت و در پَرده‌ام


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1226


مرغِ بی‌هنگام(۸) و راهِ بی‌رهی(۹)

آتشی پُر در بُنِ دیگِ تهی


(۸مرغِ بی‌هنگام: خروس بی محل

(۹راهِ بی‌رهی: ‌راهِ بدون راه رونده، کنایه از بیراهه که هیچکس حاضر نیست در آن حرکت کند.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مُرده بیرون می‌کند

نَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2654


جانِ جمله علم‌ها این است، این

که بدانی من کی‌ام در یَومِ دین(۱۰)


(۱۰یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۱۱)


(۱۱بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552


دیده‌‌یی باید، سبب سوراخ‌کُن(۱۲)

تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُن


تا مسبِّب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اَکساب(۱۳) و دکان


از مسبِّب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


(۱۲سبب سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب

(۱۳اَکساب: کسب‌ها

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100


خواب چون در می‌رمد از بیمِ دلق

خوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟


لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواه

که بُوَد نسیان به وجهی هم گناه

 

زآنکه استکمالِ تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد


قرآن کریم، سورۀ بقره (۲) آیهٔ ۲۸۶

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286


«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا … .»


«… اى پروردگارِ ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578


نحس شاگردی که با استادِ خویش

همسری آغازد و، آید به پیش


با کدام استاد؟ استادِ جهان

پیشِ او یکسان هویدا و، نهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688


بازگَرد از هست، سویِ نیستی

طالبِ رَبّی و ربّانیستی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445


بازگرد اکنون تو در شرحِ عدم

که چو پازهرست و، پنداریش سَم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams


ز باغِ عشق طلب کن عقیدهٔ شیرین

که طبع سرکه‌فروش است و غوره‌افشاری


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


هر که او عاشق جسم است، ز جان محروم است

تلخ آید شِکَر، اندر دهن صفرایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


بیرون شدم ز آلودگی با قوَّتِ پالودگی(۱۴)

اورادِ خود را بعد ازین مقرونِ سبحانی کنم


(۱۴پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۵)


(۱۵ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۶)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۱۶فَتیٰ: جوان، جوانمرد

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۷)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۱۷حَدید: آهن

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۸) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۱۸قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردم

به گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاهِ صُنعِ(۱۹) حق، چون نیستی است

پس بُرونِ کارگه بی‌قیمتی است


(۱۹صُنع: آفرینش، آفریدن

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468


جمله استادان پیِ اظهارِ کار

نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۰)


لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۱)

کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد


هر کجا این نیستی افزون‌تر است

کارِ حق و کارگاهش آن سَر است


(۲۰اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۲۱صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762


پس در آ در کارگه، یعنی عدم

تا ببینی صُنع(۲۲) و صانع(۲۳) را به هم


کارگه چون جایِ روشن‌دیدگی(۲۴) است

پس برونِ کارگه، پوشیدگی است


رو به هستی داشت فرعونِ عَنود

لاجرم از کارگاهش کور بود


(۲۲صُنع: آفرینش

(۲۳صانع: آفریدگار

(۲۴روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shams


من از عدم زادم تو را، بر تخت بنهادم تو را

آیینه‌ای دادم تو را، باشد که با ما خو کنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۲۵)

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خِلْعَت(۲۶) را بَرَد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس


(۲۵فتیٰ: جوانمرد

(۲۶خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648


پس هنر، آمد هلاکت خام را

کز پیِ دانه، نبیند دام را


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۷)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۸)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۲۷اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۲۸زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


دی مُنَجِّم گفت: دیدم طالعی داری تو سَعد(۲۹)

گفتمش: آری ولیک از ماهِ روزافزونِ خویش


مَه که باشد با مَهِ ما؟ کز جمال و طالعش

نَحسِ اکبر، سَعدِ اکبر گشت بر گردونِ خویش


(۲۹سَعد: خجسته، مبارک

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296


چون از آن اقبال، شیرین شد دهان

سرد شد بر آدمی مُلکِ جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369


چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَر

در سَلاسِل(۳۰) مانده‌ای پا تا به سر


زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد، تا کور شد ز اسرارها


(۳۰سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۳۱)


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


(۳۱بُن: ریشه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قَبضی(۳۲) آیدت ای راهرو

آن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۳۳) مشو


(۳۲قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۳آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان‌حال

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شَبَه‌ش(۳۴) دُر گردد و او یَم(۳۵) شود


زآن جِرایِ(۳۶) خاص هر که آگاه شد

او سزای قرب و اِجری‌گاه(۳۷) شد


زآن جِرایِ روح چون نُقصان(۳۸) شود

جانَش از نُقصانِ آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است

که سَمَن‌زارِ(۳۹) رضا آشفته است


(۳۴شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق

(۳۵یَم: دریا

(۳۶جِرا: نفقه، مواجب، مستمری

(۳۷اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاهِ الهی

(۳۸نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۳۹سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880


چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچ

سویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۴۰)


(۴۰پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1957


ترس و نومیدیت دان آوازِ غول

می‌کَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول(۴۱)


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد


(۴۱سُفول: پستی

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست


ترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۴۲)

تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان


(۴۲) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068


هر که مانْد از کاهلی(۴۳) بی‌شُکر و صبر

او همین داند که گیرد پایِ جَبر


هر که جبر آورد، خود رنجور(۴۴) کرد

تا همان رنجوری‌اش، در گور کرد


گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۴۵)

رنج آرد تا بمیرد چون چراغ


(۴۳کاهلی: تنبلی

(۴۴رنجور: بیمار

(۴۵لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ای

در سبب، از جهل بر چفسیده‌‌ای(۴۶)


با سبب‌ها از مُسبِّب غافلی

سویِ این روپوش‌ها زآن مایلی


(۴۶چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532


بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دور

با سُلیمان باش و دیوان را مشور


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557


رویِ نفسِ مطمئنّه در جسد

زخمِ ناخن‌هایِ فکرت می‌کشد


قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«اى روح آرامش‌يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»


فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دان

می‌خراشد در تعمّق(۴۷) رویِ جان


تا گشاید عُقده‌ٔ(۴۸) اِشکال را

در حَدَث(۴۹) کرده‌ست زرّین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۵۰)

عقده‌یی سخت‌ست بر کیسهٔ تهی


در گشادِ عُقده‌ها گشتی تو پیر

عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌ای کان بر گلویِ ماست سخت

که بدانی که خَسی(۵۱) یا نیک‌بخت


حَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمی

خرج این کُن دَم، اگر آدم‌دَمی


(۴۷تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی از عقل جزیی است.

(۴۸عُقده: گره

(۴۹حَدَث: سرگین، مدفوع

(۵۰مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته

(۵۱خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


چو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوح

به گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #643


اَعْجَمی تُرکی سَحَر آگاه شد(۵۲)

وز خُمار(۵۳) خَمر، مُطرب‌خواه شد


مُطربِ جان مونس مستان بُوَد

نُقل و قوت و قُوَّتِ مست آن بُوَد


مُطرِب ایشان را سویِ مستی کشید

باز مستی از دَمِ مُطِرب چشید


(۵۲آگاه شد: در اینجا یعنی بهوش آمد، از مستی خارج شد.

(۵۳خُمار: رنجی که پس از رفتن مستی شراب حاصل شود.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103


خلق را طاق و طُرُم(۵۴) عاریّتی است

امر را طاق و طُرُم ماهیّتی است‏


از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشند

بر امیدِ عِزّ در خواری خَوشند


(۵۴طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429


اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۵۵)

تا قلاووزت(۵۶) نجنبد تو مَجُنب


(۵۵طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری

(۵۶قلاووز: پیشروِ لشکر

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258


صد دریغ و درد کین عاریّتی(۵۷)

اُمّتان را دور کرد از اُمّتی


(۵۷عاریّتی: قرضی

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزایِ آنکه دید او را مُعین(۵۸)

مانْد یوسف حبس در بِضْعَ‌سِنین(۵۹)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ 

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» 

امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


(۵۸مُعین: یار، یاری‌کننده

(۵۹بِضْعَ‌سِنین: چند سال

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413


پس ادب کردَش بدین جُرم اوستاد

که مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۶۰)


(۶۰عِماد: ستون، تکیه‌گاه

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


چه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


آفتابی، که ز هر ذرّه طلوعی داری

کوه‌ها را جهتِ ذرّه شدن می‌سایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shams


آن خواجه اگرچه تیزگوش است

استیزه‌کُن و گران‌فروش است


من غِرّه به سُست‌خندهٔ او

ایمن گشتم که او خَموش است


هُش دار که آبِ زیرِ کاه است

بحری‌ست که زیرِ کَه به جوش است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


نیزه به دستم داد شه، تا نیزه‌ بازی‌ها کنم

تا کی به دست هر خسی من رسمِ چوگانی کنم؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


ساقیِ باقی‌ست خوش و عاشقان

خاکِ سیه بر سرِ این باقیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گردِ لقمهٔ معدود خلق گردانند

به گردِ خالق و بر نقدِ بی‌عدد گردم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


دشوارها رفت از نظر، هر سَد شد زیر و زبر

بر جایِ پا چون رُست پر، دوران به آسانی کنم


در حضرتِ فردِ صمد، دل کی رود سویِ عدد؟

در خوانِ سلطانِ ابد، چون غیرِ سرخوانی کنم؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams


مجموع همه است شمس تبریز

حق است که من عدد نخواهم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shams


چون بُوَد ای دلشده چون؟ نقد بر از کُنْ فَیَکُون

نقدِ تو نقد است کنون، گوش به میعاد مدِه


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) معدود: شمرده، مجازاً اندک و محدود

(۲) لَحَد: گور، آرامگاه

(۳) نمد: مجازاً پوششی که آینه را با آن می‌پوشاندند.

(۴) وَتَد: میخ

(۵مُعین: یار، یاری‌کننده

(۶بِضْعَ‌سِنین: چند سال

(۷تَقلیب: بر‌گردانیدن، واژگونه کردن

(۸مرغِ بی‌هنگام: خروس بی محل

(۹راهِ بی‌رهی: ‌راهِ بدون راه رونده، کنایه از بیراهه که هیچکس حاضر نیست در آن حرکت کند.

(۱۰یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز

(۱۱بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

(۱۲سبب سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب

(۱۳اَکساب: کسب‌ها

(۱۴پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن

(۱۵ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۱۶فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۱۷حَدید: آهن

(۱۸قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۱۹صُنع: آفرینش، آفریدن

(۲۰اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی

(۲۱صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند

(۲۲صُنع: آفرینش

(۲۳صانع: آفریدگار

(۲۴روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی

(۲۵فتیٰ: جوانمرد

(۲۶خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه

(۲۷اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۲۸زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

(۲۹سَعد: خجسته، مبارک

(۳۰سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

(۳۱بُن: ریشه

(۳۲قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۳آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان‌حال

(۳۴شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق

(۳۵یَم: دریا

(۳۶جِرا: نفقه، مواجب، مستمری

(۳۷اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاهِ الهی

(۳۸نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۳۹سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.

(۴۰پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده

(۴۱سُفول: پستی

(۴۲) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

(۴۳کاهلی: تنبلی

(۴۴رنجور: بیمار

(۴۵لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.

(۴۶چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای

(۴۷تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی از عقل جزیی است.

(۴۸عُقده: گره

(۴۹حَدَث: سرگین، مدفوع

(۵۰مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته

(۵۱خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه

(۵۲آگاه شد: در اینجا یعنی بهوش آمد، از مستی خارج شد.

(۵۳خُمار: رنجی که پس از رفتن مستی شراب حاصل شود.

(۵۴طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری

(۵۵طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری

(۵۶قلاووز: پیشروِ لشکر

(۵۷عاریّتی: قرضی

(۵۸مُعین: یار، یاری‌کننده

(۵۹بِضْعَ‌سِنین: چند سال

(۶۰عِماد: ستون، تکیه‌گاه


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم

به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم


چو نیم مست من از خواب برجهم به صبوح

به گرد ساقی خود طالب مدد گردم


به گرد لقمه معدود خلق گردانند

به گرد خالق و بر نقد بی‌عدد گردم


قوام عالم محدود چون ز بی‌حدی‌ست

مگیر عیب اگر من برون ز حد گردم


کسی که او لحد سینه را چو باغی کرد

روا نداشت که من بسته لحد گردم


لحد چه باشد در آسمان نگنجد جان

ز پنج و شش گذرم زود بر احد گردم


اگرچه آینه روشنم ز بیم غبار

روا بود که دو سه روز در نمد گردم


اگر گلی بده‌ام زین بهار باغ شوم

وگر یکی بده‌ام زین وصال صد گردم


میان صورت‌ها این حسد بود ناچار

ولی چو آینه گشتم چه بر حسد گردم


من از طویله این حرف می‌روم به چرا

ستور بسته نیم از چه بر وتد گردم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم

به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم


چو نیم مست من از خواب برجهم به صبوح

به گرد ساقی خود طالب مدد گردم


به گرد لقمه معدود خلق گردانند

به گرد خالق و بر نقد بی‌عدد گر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3332


کی پسندد عدل و لطف کردگار

که گلی سجده کند در پیش خار


جان چو افزون شد گذشت از انتها

شد مطیعش جان جمله چیزها


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620


مرغ فتنه دانه بر بام است او

پر گشاده بسته دام است او


چون به دانه داد او دل را به جان

ناگرفته مر ورا بگرفته دان


آن نظرها که به دانه می‌کند

آن گره دان کو به پا برمی‌زند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams


دو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانه

او خواجه و من بنده پستی بود و روغن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من

آن عید بدین قربان یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل قربان کن به پیش مصطفی

حسبی الله گو که الله‌ام کفی


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38


« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …. »


«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ …»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است … .»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزای آنکه دید او را معین

ماند یوسف حبس در بضع‌سنین


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ 

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» 

امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574


من نمی‌گویم مرا هدیه دهید

بلکه گفتم لایق هدیه شوید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٩٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393


خفته از احوال دنیا روز و شب

چون قلم در پنجه تقلیب رب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4323


بر سر گنج از گدایی مرده‌ام

زآنکه اندر غفلت و در پرده‌ام


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1226


مرغ بی‌هنگام و راه بی‌رهی

آتشی پر در بن دیگ تهی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2654


جان جمله علم‌ها این است این

که بدانی من کی‌ام در یوم دین


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552


دیده‌‌یی باید سبب سوراخ‌کن

تا حجب را برکند از بیخ و بن


تا مسبب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اکساب و دکان


از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100


خواب چون در می‌رمد از بیم دلق

خواب نسیان کی بود با بیم حلق


لاتواخذ ان نسینا شد گواه

که بود نسیان به وجهی هم گناه

 

زآنکه استکمال تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد


قرآن کریم، سورۀ بقره (۲) آیهٔ ۲۸۶

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286


«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا … .»


«… اى پروردگارِ ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578


نحس شاگردی که با استاد خویش

همسری آغازد و آید به پیش


با کدام استاد استاد جهان

پیش او یکسان هویدا و نهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688


بازگرد از هست سوی نیستی

طالب ربی و ربانیستی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445


بازگرد اکنون تو در شرح عدم

که چو پازهرست و پنداریش سم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams


ز باغ عشق طلب کن عقیده شیرین

که طبع سرکه‌فروش است و غوره‌افشاری


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


هر که او عاشق جسم است ز جان محروم است

تلخ آید شکر اندر دهن صفرایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


بیرون شدم ز آلودگی با قوت پالودگی

اوراد خود را بعد ازین مقرون سبحانی کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را

نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم

به گرد غصه و اندوه و بخت بد گردم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690


کارگاه صنع حق چون نیستی است

پس برون کارگه بی‌قیمتی است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468


جمله استادان پی اظهار کار

نیستی جویند و جای انکسار


لاجرم استاد استادان صمد

کارگاهش نیستی و لا بود


هر کجا این نیستی افزون‌تر است

کار حق و کارگاهش آن سَر است


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762


پس در آ در کارگه یعنی عدم

تا ببینی صنع و صانع را به هم


کارگه چون جای روشن‌دیدگی است

پس برون کارگه پوشیدگی است


رو به هستی داشت فرعون عنود

لاجرم از کارگاهش کور بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shams


من از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو را

آیینه‌ای دادم تو را باشد که با ما خو کنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


لیک حاضر باش در خود ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خلعت را برد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648


پس هنر آمد هلاکت خام را

کز پی دانه نبیند دام را


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shams


دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد

گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش


مه که باشد با مه ما کز جمال و طالعش

نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296


چون از آن اقبال شیرین شد دهان

سرد شد بر آدمی ملک جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369


چند چندت گیرم و تو بی‌خبر

در سلاسل مانده‌ای پا تا به سر


زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد، تا کور شد ز اسرارها


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض دیدی چاره آن قبض کن

زآنکه سرها جمله می‌روید ز بن


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قبضی آیدت ای راهرو

آن صلاح توست آتش‌دل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شبه‌ش در گردد و او یم شود


زآن جرای خاص هر که آگاه شد

او سزای قرب و اجری‌گاه شد


زآن جرای روح چون نقصان شود

جانش از نقصان آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است

که سمن‌زار رضا آشفته است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880


چون رهیدی شکر آن باشد که هیچ

سوی آن دانه نداری پیچ پیچ


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1957


ترس و نومیدیت دان آواز غول

می‌کشد گوش تو تا قعر سفول


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگ گرگی دان که او مردم درد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سر سر جبر چیست


ترک کن این جبر جمع منبلان

تا خبر یابی از آن جبر چو جان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068


هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر

او همین داند که گیرد پای جبر


هر که جبر آورد خود رنجور کرد

تا همان رنجوری‌اش در گور کرد


گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ

رنج آرد تا بمیرد چون چراغ


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ای

در سبب از جهل بر چفسیده‌‌ای


با سبب‌ها از مسبب غافلی

سوی این روپوش‌ها زآن مایلی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطع سبب

عز درویش و هلاک بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532


بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دور

با سلیمان باش و دیوان را مشور


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557


روی نفس مطمئنه در جسد

زخم ناخن‌های فکرت می‌کشد


قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«اى روح آرامش‌يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»


فکرت بد ناخن پر زهر دان

می‌خراشد در تعمق روی جان


تا گشاید عقده اشکال را

در حدث کرده‌ست زرین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای منتهی

عقده‌یی سخت‌ست بر کیسه تهی


در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر

عقده چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌ای کان بر گلوی ماست سخت

که بدانی که خسی یا نیک‌بخت


حل این اشکال کن گر آدمی

خرج این کن دم اگر آدم‌دمی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


چو نیم مست من از خواب برجهم به صبوح

به گرد ساقی خود طالب مدد گردم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #643


اعجمی ترکی سحر آگاه شد

وز خمار خمر مطرب‌خواه شد


مطرب جان مونس مستان بود

نقل و قوت و قوت مست آن بود


مطرب ایشان را سوی مستی کشید

باز مستی از دم مطرب چشید


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103


خلق را طاق و طرم عاریتی است

امر را طاق و طرم ماهیتی است‏


از پی طاق و طرم خواری کشند

بر امید عز در خواری خوشند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429


اندرین ره ترک کن طاق و طرنب

تا قلاووزت نجنبد تو مجنب


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258


صد دریغ و درد کین عاریتی

امتان را دور کرد از امتی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزای آنکه دید او را معین

ماند یوسف حبس در بضع‌سنین


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ 

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» 

امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413


پس ادب کردش بدین جرم اوستاد

که مساز از چوب پوسیده عماد


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


چه لطیفی و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


آفتابی که ز هر ذره طلوعی داری

کوه‌ها را جهت ذره شدن می‌سایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shams


آن خواجه اگرچه تیزگوش است

استیزه‌کن و گران‌فروش است


من غره به سست‌خنده او

ایمن گشتم که او خموش است


هش دار که آب زیر کاه است

بحری‌ست که زیر که به جوش است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


نیزه به دستم داد شه تا نیزه‌ بازی‌ها کنم

تا کی به دست هر خسی من رسم چوگانی کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


ساقی باقی‌ست خوش و عاشقان

خاک سیه بر سر این باقیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


به گرد لقمه معدود خلق گردانند

به گرد خالق و بر نقد بی‌عدد گردم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


دشوارها رفت از نظر هر سد شد زیر و زبر

بر جای پا چون رست پر دوران به آسانی کنم


در حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد

در خوان سلطان ابد چون غیر سرخوانی کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams


مجموع همه است شمس تبریز

حق است که من عدد نخواهم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shams


چون بود ای دلشده چون نقد بر از کن فیکون

نقد تو نقد است کنون گوش به میعاد مده


shirin7shComment by: shirin7sh
ما از جنس الست هستیم، ذره ای هستیم که می تواند بینهایت شود . باید همه همانیدگی ها را بدهیم تا او به صورت آفتاب از سینه ما طلوع کند.

از زندگی عذرخواهی می کنم بخاطر همه همانیدگی ها در طول سالهای زندگی ام. می دانم بینهایت حضرت است این بارگاه، این راه صدر ندارد پس دائما در این راه می تراشم و می خراشم و تا دم آخر دمی فارغ نمی شوم .

درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی

هزاران شکر و صدها سپاس


Back

Today visitors: 551

Time base: Pacific Daylight Time