Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #764
برنامه شماره ۷۶۴ گنج حضور

Please rate this video
Out of 238 votes | 7591 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۷۶۴ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی

۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۰ می ۲۰۱۹ ـ ۳۱ اردیبهشت





مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shams


ای عاشقان، ای عاشقان، آمد گهِ وصل و لقا

از آسمان آمد ندا، کای ماه رویان الصّلا


ای سرخوشان، ای سرخوشان، آمد طرب دامن کشان

بگرفته ما زنجیرِ او، بگرفته او دامانِ ما


آمد شرابِ آتشین، ای دیوِ غم کنجی نشین

ای جانِ مرگ اندیش(۱)، رو، ای ساقیِ باقی درآ


ای هفت گردون مستِ تو، ما مهره‌یی در دستِ تو

ای هستِ ما از هستِ تو، در صد هزاران مرحبا


ای مطربِ شیرین نَفَس، هر لحظه می‌جنبان جَرَس(۲)

ای عیش، زین نه بر فَرَس(۳)، بر جانِ ما زن ای صبا


ای بانگِ نایِ خوش سمر(۴)، در بانگِ تو طعمِ شِکَر

آید مرا شام و سحر از بانگِ تو بویِ وفا


بارِ دگر آغاز کن، آن پرده‌ها را ساز کن

بر جمله خوبان ناز کن، ای آفتابِ خوش لقا


خاموش کن، پرده مدر، سَغراقِ(۵) خاموشان(۶) بخور

ستّار شو، ستّار شو، خو گیر از حلمِ(۷) خدا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1113


هر چه صورت می وَسیلَت سازدش

زان وَسیلَت بحر، دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497


عقل تو همچون شتربان تو شتر

می‌کشاند هر طرف در حکم مُرّ(۸)


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2788


در زمان ابری برآمد ز امر مُر(۹)

سیل آمد گشت آن اطراف پُر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 28


زاغ در رَز(۱۰)، نعرهٔ زاغان زند

بلبل از آوازِ خوش کی کم کند؟


پس خریدار است هر یک را جدا

اندرین بازارِ یَفْعَل ما یَشا*


نُقلِ خارستان، غذایِ آتش است

بویِ گُل، قُوتِ دماغِ سَرخوش(۱۱) است


گر پلیدی پیش ما رسوا بود

خوک و سگ را شکر و حلوا بود


* قرآن كریم، سوره آل عمران(۳)، آیه۴۰

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #40


«… قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»


«…. گفت: چنین است، كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549


چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشد

هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۱۲)


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تند


مُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ(۱۳) الصَّمَد

زنده‌يی زین مُرده بیرون آورد


مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را

از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.


 مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1160, Divan e Shams


ساقیِ صوفیان، شرابی ده

کان نه از خُم(۱۴) بُوَد، نه از انگور


زان شرابی که بویِ جوششِ او

مردگان را برون کشد از گور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1200, Divan e Shams


ای غم و اندیشه، رو، باده وبایِ غمست

چونکه بغرّید شیر، رو چو فرس خون بمیز(۱۵)


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950, Divan e Shams


رَهَد ز خویش وز پیش وز جانِ مرگ اندیش

رَهَد ز خوف و رجا و رَهَد ز باد و ز بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۲  

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912, Divan e Shams


مرغِ مرگ اندیش را غم می‌دهی

بلبلان را مست و گویا می‌کنی


مولوی ،دیوان شمس، رباعیات، شمارهٔ ۱۵۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1587, Divan e Shams


من بندهٔ تو، بندهٔ تو، بندهٔ تو

من بندهٔ آن رحمتِ خندندهٔ(۱۶) تو


ای آبِ حیات، کی ز مرگ اندیشد

آنکس که چو خِضر گشت خود زندهٔ تو؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1722, Divan e Shams


شرابخانه عالم شد‌ست سینه من

هزار رحمت بر سینه جُوامردم(۱۷)


هزار حمد و ثنا مر خدایِ عالم را

که دنگِ عشقم و از ننگِ خویشتن فردم(۱۸)


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۶۱ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3061, Divan e Shams


شرابم آتشِ عشقست و خاصه از کفِ حق

حرام باد حیاتت که جان حَطَب(۱۹) نکنی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1726, Divan e Shams


بیار باده که دیر است در خمارِ تواَم

اگر چه دلق کشانم، نه یارِ غارِ تواَم؟


بیار رَطل(۲۰) و سبو(۲۱)، کارم از قدح بگذشت

غلامِ همّت و دادِ بزرگوارِ تواَم


در این زمان که خمارم، مطیعِ من می باش

چو مست گشتم از آن پس به اختیارِ توام


بیار جام اناالحق، شرابِ منصوری(۲۲) 

در این زمان که چو منصور زیرِ دارِ تواَم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1328


مؤمنان، آیینهٔ همدیگرند*

این خبر می از پیمبر آورند


پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبود

ز آن سبب، عالَم کبودت می‌نمود


گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش

خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش


مؤمن ار یَنْظُر بِنُورِ الله** نبود

غیب، مؤمن را برهنه چون نمود؟


چونکه تو یَنْظُر به نارُالله***(۲۳) بُدی

نیکوی را وا ندیدی از بَدی (در بدی از نیکوی غافل شدی)


* حدیث


« اَلْـمُؤمِنُ مِرآةُ الْـمُؤمِنِ »


مؤمن، آینه مؤمن است.


**حديث


« اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ »


بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می بیند.


*** قرآن کریم، سوره الهمزة(۱۰۴)، آیه ۶

Quran, Sooreh Al-Humaza(#104), Line #6


« نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »


« آتش افروخته خداست »


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1333


اندک اندک آب، بر آتش بزن

تا شود نار تو نور، ای بُوالْحَزَن(۲۴)


تو بزن یا رَبَّنا آبِ طَهور(۲۵)

تا شود این نارِ عالَم، جمله نور


آب دریا، جمله در فرمان توست

آب و آتش، ای خداوند، آن توست


گر تو خواهی آتش، آب خوش شود

ور نخواهی، آب هم آتش شود


این طلب، در ما هم از ایجاد توست

رَستن از بیداد، یا رب، داد توست


بی‌طلب، تو این طلب‌مان داده‌ای

بی شمار و حَدّ، عطاها داده‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۴۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2948


مکرّر کردن قوم، اعتراضِ تَرجیَه بر انبیا علیهم‌السّلام


قوم گفتند: ار شما سَعدِ(۲۶) خودید

نحسِ مایید و ضِدید و مُرتَدید(۲۷)


جانِ ما، فارغ بُد از اندیشه‌ها

در غم افگندید ما را و عَنا(۲۸)


ذوقِ جمعیت که بود و اتفاق

شد ز فالِ زشتتان صد اِفتِراق(۲۹)


طوطیِ نُقلِ شِکَر بودیم ما

مرغِ مرگ‌اندیش گشتیم از شما


پیش از آنکه شما ظهور کنید ما طوطیان شیرین کلام بودیم، اما اکنون

به سبب وجود شوم شما، به پرندگانی مرگ اندیش تبدیل شده ایم.


هر کجا افسانهٔ غم‌گستری ست

هر کجا آوازهٔ مُستَنکَری ست(۳۰)


در هر جا که ماجرای غم انگیزی است، و در هر جا که نغمه شومی بر می خیزد.


هر کجا اندر جهان، فالِ بدی ست

هر کجا مَسخی(۳۱)، نَکالی(۳۲) مأخذی ست


در هر جای این جهان که فال بدی زده می شود، و در هر جا که تغییرات زشت و ناهنجاری

رخ می دهد، و در هر جا که عذاب و وبالی در کار است.

 

در مثالِ قصّه و فالِ شماست*

در غم‌انگیزی، شما را مُشتَهاست(۳۳)


همه این زشتی ها و گرفتاری ها و ناگواری ها در اَمثالِ حکایات و سخنان و تعابیر شما وجود دارد و

شما علاقه زیادی دارید که مطالب ناراحت کننده و تشویش آور بر زبان خود برانید.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۵۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2955

باز جوابِ انبیا علیهم السلام


انبیا گفتند: فالِ زشت و بد

از میانِ جانتان دارد مدد**


گر تو جایی خفته باشی با خطر

اژدها در قصدِ تو از سوی سر


مهربانی مر تو را آگاه کرد

که بِجِه زود، ار نه، اژدرهات خَورد


تو بگویی: فالِ بَد چون می‌زنی؟

فالِ چه؟ بَر جِه، ببین در روشنی 


از میانِ فالِ بد من خود تو را

می‌رهانم، می‌برم سوی سَرا


چون نَبی آگه کننده‌ست از نهان

کو بدید آنچه ندید اهلِ جهان


* قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۸

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #18


قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (۱۸)


گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد

و شما را از ما شكنجه‌اى سخت خواهد رسيد.


** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #19


قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚأَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ


گفتند: شومى شما، با خود شماست. آيا اگر اندرزتان دهند چنين مى‌گوييد؟

نه، مردمى گزافكار ( پر هوا و هوس) هستيد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2634


حقِ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۳۴)

که بُوَد بِه مارِ بَد از یارِ بَد


مارِ بَد جانی ستاند از سَلیم(۳۵)

یارِ بَد آرد سوی نارِ مقیم


از قَرین(۳۶) بی‌قول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


چونکه او افکند بر تو سایه را

دزدد آن بی‌مایه از تو مایه را


عقلِ تو گر اژدهایی گشت مست

یارِ بَد او را زُمُرُّد دان که هست


دیدهٔ عقلت بدو بیرون جهد

طَعنِ(۳۷) اوت اندر کفِ طاعون نهد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1194


چون قضا آید، نبینی غیرِ پوست

دشمنان را باز نشناسی ز دوست*


چون چنین شد، اِبتِهال(۳۸) آغاز کن

ناله و تسبیح و روزه ساز کن(۳۹)


ناله می‌کن کای تو عَلّامُ الغُیوب(۴۰)

زیر سنگِ مکرِ بَد، ما را مکوب


گر سگی کردیم(۴۱) ای شیرآفرین

شیر را مگمار بر ما زین کمین


آبِ خوش را صورتِ آتش مده

اندر آتش، صورتِ آبی مَنِه


از شرابِ قهر، چون مستی دهی

نیست ها را صورتِ هستی دهی


چیست مستی؟ بندِ چشم از دیدِ چشم

تا نماید سنگ، گوهر پشم، یَشم(۴۲)


چیست مستی؟ حِسّ ها مُبْدَل(۴۳) شدن

چوبِ گَز(۴۴)، اندر نظر صَندَل(۴۵) شدن


* حدیث


« هرگاه خداوند اراده فرماید به انجام و اجرای امری، خرد خردمندان را از آنان می ستاند.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۴۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3241


حیرتی آید ز عشق آن نُطق را

زَهره(۴۶) نبود که کند او ماجرا


که بترسد، گر جوابی وا دهد

گوهری از لُنجِ(۴۷) او بیرون فتد


لب ببندد سخت او از خیر و شر

تا نباید کز دهان افتد گُهَر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


صبر و خاموشی جَذوبِ(۴۸) رحمت است

وین نشان جُستن، نشانِ علّت(۴۹) است


اَنْصِتُوا(۵۰) بپْذیر، تا بر جانِ تو

آید از جانان، جزای اَنْصِتُوا


 قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴

Quran, Sooreh Ai-A'raaf(#7), Line #204


… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ


«… خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید. »


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2238


بر لبش قفل ست و، در دل رازها

لب خموش و، دل پر از آوازها


عارفان که جامِ حق نوشیده‌اند

رازها دانسته و پوشیده‌اند


هر که را اسرارِ کار آموختند

مُهر کردند و دهانش دوختند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3292


بر دکان، هر زرنما خندان شده ست

زانکه سنگِ امتحان، پنهان شده ست


پَرده‌ ای ستّار(۵۱) از ما بر مگیر

باش اندر امتحانِ ما مُجیر(۵۲)


قلب(۵۳)، پهلو می‌زند با زر به شب

انتظارِ روز می‌دارد، ذَهَب(۵۴)


با زبان حال، زر گوید که: باش

ای مُزَوِّر(۵۵) تا بر آید روز، فاش


صد هزاران سال ابلیس لعین

بود اَبْدالِ امیرالمؤمِنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا، همچو سِرگین(۵۶) وقت چاشت(۵۷)




(۱) مرگ اندیش: آن که پیوسته در اندیشه مردن باشد. مجازاً من ذهنی که با اندیشیدن 

و عمل به آن خودش را تباه می سازد.

(۲) جَرَس: زنگ، به‌ویژه زنگی که بر گردن چهارپایان می‌بستند.

(۳) زین بر فَرَس نهادن : کنایه از آماده کار شدن

(۴) خوش سمر: آن که افسانه های شیرین گوید، مجازاً خوش آهنگ

(۵) سَغراق: کوزه لوله دار، کوزه شراب

(۶) خاموشان: انسانهای رسته از من ذهنی، زنده به حضور

(۷) حلم: فضا گشایی، شکیبایی، صبر

(۸) مُرّ: تلخ

(۹) امر مُر: حکم تلخ و دشوار، حکم قطعی و لازم الاجرا

(۱۰) رَز: تاک و درخت انگور، در اینجا به معنی باغ

(۱۱) سَرخوش: شادمان، مست 

(۱۲) رَشَد: به راه راست رفتن، هدایت

(۱۳) مُخْرِجُ الْحَیّ: بیرون آورنده زنده

(۱۴) خُم: ظرف سفالی بزرگ

(۱۵) میزیدن: بول کردن

(۱۶) خندندهخندان

(۱۷) جُوامرد: جوانمرد

(۱۸) فرد: جدا

(۱۹) حَطَبهیزم

(۲۰) رَطل: پیمانه، پیاله شراب 

(۲۱) سبو: کوزۀ سفالی، کوزۀ دسته‌دار که در آن آب یا شراب بریزند.

(۲۲) شرابِ منصوری: شراب وحدت، شرابی که منصور را به اناالحق گفتن واداشت.

(۲۳) نارُالله: آتش خدا، منظور هشیاری جسمی همراه با درد است.

(۲۴) بُوالْحَزَن: اندوهگین

(۲۵طَهور: پاک و پاکیزه

(۲۶) سَعد: خجسته، مبارک

(۲۷) مُرتَد: کسی که از دین برگشته باشد

(۲۸) عَنا: رنج، سختی

(۲۹) اِفتِراق: از یکدیگر جدا شدن، جدایی

(۳۰) مُستَنکَر: زشت، ناپسند

(۳۱) مَسخ: تبدیل کردن یا تبدیل شدن صورت زیبا به زشت، انتقال روح انسان به کالبد حیوان

(۳۲) نَکال: عذاب، عقوبت، سزا

(۳۳) مُشتَها: مُشتَهی'، آنچه بدان میل و رغبت نشان داده شود

(۳۴) صَمَد: بی نیاز، از صفات خداوند

(۳۵) سَلیم: مار گزیده

(۳۶) قَرین: همنشین

(۳۷) طَعن: طعنه

(۳۸) اِبتِهال: دعا از روی اخلاص و زاری

(۳۹) ساز کردن: ترتیب دادن

(۴۰) عَلّامُ الغُیوب: کسی که از همه امور غیبی آگاه است

(۴۱) سگی کردن: کار ناپاک و پلید انجام دادن

(۴۲)‌ یَشم: سنگی است به رنگ سبز تیره و متمایل به سیاه

(۴۳) مُبدَل: دگرگون شده

(۴۴) چوبِ گَز: درختی است وحشی که در شوره زارها و کنار رودخانه ها

خاصه در مناطق گرمسیری می روید. 

(۴۵) صَندَل: معرب چَندَن، چوب خوشبویی که آنرا در معابد می سوزانند

و بهترین آن سرخ یا سفید است.

(۴۶) زَهره: جرأت، دلیری

(۴۷) لُنج: لب

(۴۸) جَذوب: بسیار کَشنده، بسیار جذب کننده

(۴۹) علّت: بیماری

(۵۰) اَنْصِتُوا: خاموش باشید

(۵۱) ستّار: بسیار پوشاننده، از نامهای خداوند

(۵۲) مُجیر: پناه دهنده، از نامهای خداوند

(۵۳) قلب: وارونه کردن، به زر و سیم ناسره نیز گویند

(۵۴) ذَهَب: طلا، زر

(۵۵) مُزَوِّر: تزویرکننده، دورو، دروغ‌گو

(۵۶) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر، مدفوع

(۵۷) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته


************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shams


ای عاشقان، ای عاشقان، آمد گه وصل و لقا

از آسمان آمد ندا، کای ماه رویان الصلا

ای سرخوشان، ای سرخوشان، آمد طرب دامن کشان

بگرفته ما زنجیر او، بگرفته او دامان ما

آمد شراب آتشین، ای دیو غم کنجی نشین

ای جان مرگ اندیش، رو، ای ساقی باقی درآ

ای هفت گردون مست تو، ما مهره‌یی در دست تو

ای هست ما از هست تو، در صد هزاران مرحبا

ای مطرب شیرین نفس، هر لحظه می‌جنبان جرس

ای عیش، زین نه بر فرس، بر جان ما زن ای صبا

ای بانگ نای خوش سمر، در بانگ تو طعم شکر

آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا

بار دگر آغاز کن، آن پرده‌ها را ساز کن

بر جمله خوبان ناز کن، ای آفتاب خوش لقا

خاموش کن، پرده مدر، سغراق خاموشان بخور

ستار شو، ستار شو، خو گیر از حلم خدا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1113


هر چه صورت می وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر، دور اندازدش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2497


عقل تو همچون شتربان تو شتر

می‌کشاند هر طرف در حکم مر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2788


در زمان ابری برآمد ز امر مر

سیل آمد گشت آن اطراف پر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 28


زاغ در رز، نعرهٔ زاغان زند

بلبل از آواز خوش کی کم کند؟

پس خریدار است هر یک را جدا

اندرین بازار یفعل ما یشا*

نقل خارستان، غذای آتش است

بوی گل، قوت دماغ سرخوش است

گر پلیدی پیش ما رسوا بود

خوک و سگ را شکر و حلوا بود


* قرآن كریم، سوره آل عمران(۳)، آیه۴۰

Quran, Sooreh Aal-i-Imran(#3), Line #40


«… قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»


«…. گفت: چنین است، كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549


چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد

هر که مرده گشت، او دارد رشد

چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند

مرده شو تا مخرج الحی الصمد

زنده‌يی زین مرده بیرون آورد


مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را

از مرده بیرون می آورد، زنده ای را از مرده تو بیرون آورد.


 مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1160, Divan e Shams


ساقی صوفیان، شرابی ده

کان نه از خم بود، نه از انگور

زان شرابی که بوی جوشش او

مردگان را برون کشد از گور


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1200, Divan e Shams


ای غم و اندیشه، رو، باده وبای غمست

چونکه بغرید شیر، رو چو فرس خون بمیز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950, Divan e Shams


رهد ز خویش وز پیش وز جان مرگ اندیش

رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۲  

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912, Divan e Shams


مرغ مرگ اندیش را غم می‌دهی

بلبلان را مست و گویا می‌کنی


مولوی ،دیوان شمس، رباعیات، شمارهٔ ۱۵۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 1587, Divan e Shams


من بنده تو، بند تو، بنده تو

من بنده آن رحمت خندنده تو

ای آب حیات، کی ز مرگ اندیشد

آنکس که چو خضر گشت خود زنده تو؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1722, Divan e Shams


شرابخانه عالم شد‌ست سینه من

هزار رحمت بر سینه جوامردم

هزار حمد و ثنا مر خدای عالم را

که دنگ عشقم و از ننگ خویشتن فردم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۶۱ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3061, Divan e Shams


شرابم آتش عشقست و خاصه از کف حق

حرام باد حیاتت که جان حطب نکنی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1726, Divan e Shams


بیار باده که دیر است در خمار توام

اگر چه دلق کشانم، نه یار غار توام؟

بیار رطل و سبو، کارم از قدح بگذشت

غلام همت و داد بزرگوار توام

در این زمان که خمارم، مطیع من می باش

چو مست گشتم از آن پس به اختیار توام

بیار جام اناالحق، شراب منصوری

در این زمان که چو منصور زیر دار توام


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۲۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1328


مؤمنان، آیینه همدیگرند*

این خبر می از پیمبر آورند

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

ز آن سبب، عالم کبودت می‌نمود

گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش

خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش

مؤمن ار ینظر بنور الله** نبود

غیب، مؤمن را برهنه چون نمود؟

چونکه تو ینظر به نارالله***(۲۲) بدی

نیکوی را وا ندیدی از بدی (در بدی از نیکوی غافل شدی)


* حدیث


« اَلْـمُؤمِنُ مِرآةُ الْـمُؤمِنِ »


مؤمن، آینه مؤمن است.


**حديث


« اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ »


بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می بیند.


*** قرآن کریم، سوره الهمزة(۱۰۴)، آیه ۶

Quran, Sooreh Al-Humaza(#104), Line #6


« نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »


« آتش افروخته خداست »


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1333


اندک اندک آب، بر آتش بزن

تا شود نار تو نور، ای بوالحزن

تو بزن یا ربنا آب طهور

تا شود این نار عالم، جمله نور

آب دریا، جمله در فرمان توست

آب و آتش، ای خداوند، آن توست

گر تو خواهی آتش، آب خوش شود

ور نخواهی، آب هم آتش شود

این طلب، در ما هم از ایجاد توست

رستن از بیداد، یا رب، داد توست

بی‌طلب، تو این طلب‌مان داده‌ای

بی شمار و حد، عطاها داده‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۴۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2948


مکرر کردن قوم، اعتراض ترجیه بر انبیا علیهم‌السلام


قوم گفتند: ار شما سعد خودید

نحس مایید و ضدید و مرتدید

جان ما، فارغ بد از اندیشه‌ها

در غم افگندید ما را و عنا

ذوق جمعیت که بود و اتفاق

شد ز فال زشتتان صد افتراق

طوطی نقل شکر بودیم ما

مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما


پیش از آنکه شما ظهور کنید ما طوطیان شیرین کلام بودیم، اما اکنون

به سبب وجود شوم شما، به پرندگانی مرگ اندیش تبدیل شده ایم.


هر کجا افسانه غم‌گستری ست

هر کجا آوازه مستنکری ست


در هر جا که ماجرای غم انگیزی است، و در هر جا که نغمه شومی بر می خیزد.


هر کجا اندر جهان، فال بدی ست

هر کجا مسخی، نکالی مأخذی ست


در هر جای این جهان که فال بدی زده می شود، و در هر جا که تغییرات زشت و ناهنجاری

رخ می دهد، و در هر جا که عذاب و وبالی در کار است.

 

در مثال قصه و فال شماست*

در غم‌انگیزی، شما را مشتهاست


همه این زشتی ها و گرفتاری ها و ناگواری ها در اَمثالِ حکایات و سخنان و تعابیر شما وجود دارد و

شما علاقه زیادی دارید که مطالب ناراحت کننده و تشویش آور بر زبان خود برانید.


باز جوابِ انبیا علیهم السلام


انبیا گفتند: فالِ زشت و بد

از میان جانتان دارد مدد**

گر تو جایی خفته باشی با خطر

اژدها در قصد تو از سوی سر

مهربانی مر تو را آگاه کرد

که بجه زود، ار نه، اژدرهات خورد

تو بگویی: فال بد چون می‌زنی؟

فال چه؟ بر جه، ببین در روشنی 

از میان فال بد من خود تو را

می‌رهانم، می‌برم سوی سرا

چون نَبی آگه کننده‌ست از نهان

کو بدید آنچه ندید اهل جهان


* قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۸

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #18


قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (۱۸)


گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‌ايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد

و شما را از ما شكنجه‌اى سخت خواهد رسيد.


** قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۱۹

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #19


قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ ۚأَئِنْ ذُكِّرْتُمْ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ


گفتند: شومى شما، با خود شماست. آيا اگر اندرزتان دهند چنين مى‌گوييد؟

نه، مردمى گزافكار ( پر هوا و هوس) هستيد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2634


حق ذات پاک الله الصمد

که بود به مار بد از یار بد

مار بد جانی ستاند از سلیم

یار بد آرد سوی نار مقیم

از قرین بی‌قول و گفت و گوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او

چونکه او افکند بر تو سایه را

دزدد آن بی‌مایه از تو مایه را

عقل تو گر اژدهایی گشت مست

یار بد او را زمرد دان که هست

دیده عقلت بدو بیرون جهد

طعن اوت اندر کف طاعون نهد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۹۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1194


چون قضا آید، نبینی غیر پوست

دشمنان را باز نشناسی ز دوست*

چون چنین شد، ابتهال آغاز کن

ناله و تسبیح و روزه ساز کن

ناله می‌کن کای تو علام الغیوب

زیر سنگ مکر بد، ما را مکوب

گر سگی کردیم ای شیرآفرین

شیر را مگمار بر ما زین کمین

آب خوش را صورت آتش مده

اندر آتش، صورت آبی منه

از شراب قهر، چون مستی دهی

نیست ها را صورت هستی دهی

چیست مستی؟ بند چشم از دید چشم

تا نماید سنگ، گوهر پشم، یشم

چیست مستی؟ حس ها مبدل شدن

چوب گز، اندر نظر صندل شدن


* حدیث


« هرگاه خداوند اراده فرماید به انجام و اجرای امری، خرد خردمندان را از آنان می ستاند.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۴۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3241


حیرتی آید ز عشق آن نطق را

زهره نبود که کند او ماجرا

که بترسد، گر جوابی وا دهد

گوهری از لنج او بیرون فتد

لب ببندد سخت او از خیر و شر

تا نباید کز دهان افتد گهر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725


صبر و خاموشی جذوب رحمت است

وین نشان جستن، نشان علت است

انصتوا بپذیر، تا بر جان تو

آید از جانان، جزای انصتوا


 قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴

Quran, Sooreh Ai-A'raaf(#7), Line #204


… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ


«… خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید. »


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2238


بر لبش قفل ست و، در دل رازها

لب خموش و، دل پر از آوازها

عارفان که جام حق نوشیده‌اند

رازها دانسته و پوشیده‌اند

هر که را اسرار کار آموختند

مهر کردند و دهانش دوختند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3292


بر دکان، هر زرنما خندان شده ست

زانکه سنگ امتحان، پنهان شده ست

پرده‌ ای ستار از ما بر مگیر

باش اندر امتحان ما مجیر

قلب، پهلو می‌زند با زر به شب

انتظار روز می‌دارد، ذهب

با زبان حال، زر گوید که: باش

ای مزور تا بر آید روز، فاش

صد هزاران سال ابلیس لعین

بود ابدال امیرالمؤمنین

پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا، همچو سرگین وقت چاشت

Back

Today visitors: 612

Time base: Pacific Daylight Time