Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #761
برنامه شماره ۷۶۱ گنج حضور

Please rate this video
Out of 264 votes | 7684 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۷۶۱ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی

۱۳۹۸ تاریخ اجرا: ۲۹ آوریل ۲۰۱۹ ـ ۱۰ اردیبهشت


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت




مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26 Divan e Shams


هر لحظه وحیِ آسمان آید به سرِّ جانها

کاخر چو دُردی(۱) بر زمین تا چند می‌باشی؟ برآ*


هر کز گران جانان(۲) بُوَد، چون دُرد در پایان(۳) بُوَد

آنگه رَوَد بالایِ خُم(۴)، کان دُردِ او یابد صفا**


گِل را مَجنبان هر دمی، تا آبِ تو صافی شود

تا دُردِ تو روشن شود، تا دَردِ تو گردد دوا***


جانیست چون شعله، ولی دودَش ز نورَش بیشتر

چون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا(۵)


گر دود را کمتر کنی، از نورِ شعله برخوری

از نورِ تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرا


در آبِ تیره بنگری، نی ماه بینی، نی فلک

خورشید و مه پنهان شود، چون تیرگی گیرد هوا


بادِ شمالی می‌وَزد، کز وی هوا صافی شود

وز بهرِ این صیقل سَحَر در می‌دَمد بادِ صبا


بادِ نَفَس مر سینه را ز اندوه صیقل می‌زند

گر یک نَفَس(۶) گیرد نَفَس، مر نَفْس را آید فنا


جانِ غریب اندر جهان مشتاقِ شهرِ لامکان

نَفْسِ بهیمی در چَرا(۷)، چندین چرا باشد چرا؟


ای جانِ پاکِ خوش گهر، تا چند باشی در سفر

تو بازِ شاهی، باز پَر سویِ صَفیرِ(۸) پادشا


 *قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۵

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #175


وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ

الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ


خبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم

و او از آن علم عارى گشت و شيطان در پى‌اش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.


** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176


وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ

هَوَاهُ ۚفَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ

أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون


اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم،

ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت.

مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زبان

از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد.

مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است.

قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.


***۱ قرآن کریم، سوره شمس(۹۱)، آیه ۹

Quran, Sooreh Ash-Shams (#91), Line #9


قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا

بی تردید کسی که نفس را از آلودگی پاک کرد، رستگار شد.


***۲ قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen (#36), Line #82


إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ 


چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد:

موجود شو، پس موجود مى‌شود.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 206 Divan e Shams


هر طرفی‌ام بجو، هر چه بخواهی بگو

ره نبری تارِ مو، تا ننمایم هُدی


گرم شود رویِ آب از تبشِ آفتاب

باز همش آفتاب برکشد اندر عُلا


بر بردش خرد خرد تا که ندانی چه بُرد

صاف بدزدد ز دُرد شعشعه دلربا


زین سخنِ بُوالْعَجَب(۹) بستم من هر دو لب

لیک فلک جمله شب می‌زندت اَلصَّلا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1713 Divan e Shams


سجده کنان رویم سویِ بحر همچو سیل

بر رویِ بحر زان پس ما کف زنان رویم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1142 Divan e Shams


چو قطره از وطنِ خویش رفت و بازآمد

مصادفِ صدف او گشت و شد یکی گوهر


نه یوسفی به سفر رفت از پدر گریان

نه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387 Divan e Shams


هر جا حیاتی بیشتر مردم در او بی‌خویشتر

خواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییم


آن برف گوید دم بدم: بگدازم و سیلی شوم

غلطان سویِ دریا روم، من بحری و دریاییم


تنها شدم، راکد شدم، بفسردم و جامد شدم

تا زیرِ دندانِ بلا چون برف و یخ می خاییم(۱۰)


چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجه

من تا گره دارم، یقین می کوبی و می ساییم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1667 Divan e Shams


دستِ ناپیدا گریبان می کشد

من پیِ دست و گریبان می روم


اینچنین پیدا و پنهان دستِ کیست؟

تا که من پیدا و پنهان می روم


این همان دستست کاوّل او مرا

جمع کرد و من پریشان می روم


در تماشای چنین دستِ عجب

من شدم از دست و حیران می روم


من چو از دریایِ عمّان قطره‌ام

قطره قطره سوی عمّان می روم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2949 Divan e Shams


هستی ز غِیب رُسته، بر غیب پرده بسته

و آن غیب همچو آتش، در پرده‌هایِ دودی


دود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابش

بگذر ز دودِ هستی، کز دود نیست سودی


از دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتی

جان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودی


گر گردِ پست شستی، قرصِ فلک شکستی

در نیست برشکستی، بر هستها فزودی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shams


دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ بپذیر

کار او کُنْ فَیَکُون‌ ست، نه موقوفِ علل


قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ٢٩

Quran, Sooreh Al-Hijr (#15), Line #29


فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ 


چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم،

در برابر او به سجده بيفتيد.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #567


پنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر است

تا نگردد این کر، آن باطن، کر است


بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فِکرَت شوید

تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید


قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷

Quran, Sooreh Al-Fajr (#89), Line #27


يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً


ای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او

خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #137


گفت فَلْیَبْکوا کَثیراً گوش دار*

تا بریزد شیر فضل کردگار


گریهٔ ابرست و سوز آفتاب

اُستُن دنیا، همین دو رشته تاب(۱۱)


گر نبودی سوزِ مهر و اشکِ ابر

کَی شدی جسم و عَرَض زَفْت و ستبر؟


کَی بُدی معمور(۱۲) این هر چار فصل؟

گر نبودی این تَف(۱۳) و این گریه اصل


سوزِ مهر و گریهٔ ابرِ جهان

چون همی دارد جهان را خوش‌دهان


آفتابِ عقل را در سوز دار

چشم را چون ابرِ اشک‌افروز دار


* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ٨٢

Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #82


فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ


به سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #206


چون شوم آلوده، باز آنجا رَوَم

سوی اصلِ اصلِ پاکی ها رَوَم


دلقِ(۱۴) چرکین برکَنَم آنجا زِ سَر

خِلعَتِ(۱۵) پاکم دهد بارِ دگر


کارِ او اینست و کارِ من همین

عالَم‌ آرایست رَبُّ الْعالمَین*


گر نبودی این پلیدی هایِ ما

کَی بُدی این بارْنامه(۱۶) آب را؟


کیسه‌های زر بدزدید از کسی

می‌رود هر سو که هین کو مُفلسی؟


یا بریزد بر گیاه رُسته‌ای

یا بشُوید رُوی رُو ناشُسته‌ای(۱۷)


یا بگیرد بر سَر او حَمّال‌وار

کشتی بی‌دست و پا را در بِحار(۱۸)


صد هزاران دارو اندر وی نهان

زانکه هر دارو بروید زو چنان


جان هر دُرّی، دل هر دانه‌ای

می‌رود در جو چو داروخانه‌ای


زو یتیمان زمین را پرورش

بستگان خشک را از وی رَوش(۱۹)


چون نماند مایه‌اش، تیره شود

هم‌چو ما اندر زمین خیره شود


* قرآن کریم، سوره صافّات(۳۷)، آیه ۶

Quran, Sooreh As-Saaffaat(#37), Line #6


إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ 


ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677


انبیا گفتند: در دل علّتی ست

که از آن در حق‌شناسی آفتی ست


نعمت از وی جملگی علّت شود

طعمه در بیمار، کی قوّت شود؟


چند خوش پیشِ تو آمد ای مُصِر(۲۰)

جمله ناخوش گشت و صافِ او کدر


تو عدوِّ این خوشی ها آمدی

گشت ناخوش هر چه بر وی کف زدی


هر که او شد آشنا و یارِ تو

شد حقیر و خوار در دیدارِ تو


هر که او بیگانه باشد با تو، هم

پیش تو او بس مه ‌است و محترم


این هم از تاثیر آن بیماری است

زهر او در جمله جُفتان(۲۱) ساری(۲۲) ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۹ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #199


آب، بهرِ این ببارید از سِماک(۲۳)

تا پلیدان را کند از خُبث(۲۴) پاک


 قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#108), Line #1


….. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً. 


«…. و از آسمان آبى پاك نازل كرديم.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3624


رحمتی، بی‌علّتی، بی‌خدمتی

آید از دریا، مبارک ساعتی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۵۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #1755


ما بَری از پاک و ناپاکی همه

از گِرانجانّی(۲۵) و، چالاکی همه


من نکردم امر تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جُودی(۲۶) کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۵۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1755


ای گرانْ جان(۲۷)، خوار دیدستی مرا

زآنکه، بس ارزان خریدستی ورا


هرکه او ارزان خَرَد، ارزان دهد

گوهری، طفلی به قُرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #1638


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹

Quran, Sooreh Ar-Rahman (#55), Line #29


يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ


هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست،

و او هر لحظه در كارى جدید است.


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1544


این دو همره، همدگر را راهزن

گمره آن جان کو فرو ناید ز تَن


جان ز هجرِ عرش اندر فاقه‌ای

تَن ز عشقِ خاربُن(۲۸) چون ناقه‌ای


جان گشاید سویِ بالا بال ها

در زده تَن در زمین چنگال ها*


تا تو با من باشی ای مُردهٔ وطن

پس ز لیلی دُور مانَد جانِ من


* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176


وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ….


« و اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم،

 ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت…..» 




(۱) دُرد: ته نشین مایعات، مجازأ زمین گیر

(۲) جانان: سخت جان، مقاومت کننده، ملال آور، تاریک دل

(۳) پایان: تَه و بُنِ چیزی

(۴) خُم: ظرفِ سفالی بزرگ

(۵) ضیا: نور، روشنایی

(۶) یک نَفَس: یک لحظه

(۷) چَرا: چَریدن، علف خوردن

(۸) صَفیر: سوت، ندای بازگشت

(۹) بُوالْعَجَب: عجیب

(۱۰) خاییدن: چیزی را با دندان نرم کردن، جویدن

(۱۱) تاب: فعل امر حاضر از مصدر تابیدن. مراد اینست که به این دو امر توسل جو.

(۱۲) معمور: تعمیر‌شده، آبادشده، آبادان

(۱۳) تَف: حرارت، گرما

(۱۴) دلق: خرقه، پوستین، جامه درویشی. دلقِ چرکین کنایه از روح و قلب ملوّث است. 

(۱۵) خِلعَت: در اینجا کنایه از روح و قلب مهذَّب است.

(۱۶) بارْنامه: حشمت و بزرگی، اجازه نامه برای ورود به مجلس بزرگان.

(۱۷) ناشسته رو: پلید، ناپاک، کسی که روح و قلبی آلوده داشته باشد.

(۱۸) بِحار: جمع بحر به معنی دریا

(۱۹) رَوش: رشد و نموّ

(۲۰) مُصِر: اصرارکننده

(۲۱) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین

(۲۲) ساری: سرایت‌کننده

(۲۳) سِماک: در اینجا به معنی آسمان

(۲۴) خُبث: ناپاکی و پلیدی

(۲۵) گِرانجانی: سستی، پیری

(۲۶) جُود: بخشش، عطا، جوانمردی

(۲۷) گرانْ جان: كنایه از مردم فاقد ذوق و عشق

(۲۸) خاربُنبوته خار


************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 26 Divan e Shams


هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها

کاخر چو دردی بر زمین تا چند می‌باشی؟ برآ*


هر کز گران جانان بود، چون درد در پایان بود

آنگه رود بالای خم، کان دُردِ او یابد صفا**


گل را مجنبان هر دمی، تا آب تو صافی شود

تا درد تو روشن شود، تا درد تو گردد دوا***


جانیست چون شعله، ولی دودش ز نورش بیشتر

چون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا(۵)


گر دود را کمتر کنی، از نور شعله برخوری

از نور تو روشن شود هم این سرا، هم آن سرا


در آب تیره بنگری، نی ماه بینی، نی فلک

خورشید و مه پنهان شود، چون تیرگی گیرد هوا


باد شمالی می‌وزد، کز وی هوا صافی شود

وز بهر این صیقل سحر در می‌دمد باد صبا


باد نفس مر سینه را ز اندوه صیقل می‌زند

گر یک نفس گیرد نفس، مر نفس را آید فنا


جان غریب اندر جهان مشتاق شهر لامکان

نفس بهیمی در چرا، چندین چرا باشد چرا؟


ای جان پاک خوش گهر، تا چند باشی در سفر

تو باز شاهی، باز پر سوی صفیر پادشا


 *قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۵

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #175


وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ

الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ


خبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم

و او از آن علم عارى گشت و شيطان در پى‌اش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.


** قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176


وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚفَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ

أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون


اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت.

مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد.

مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است. قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.


***۱ قرآن کریم، سوره شمس(۹۱)، آیه ۹

Quran, Sooreh Ash-Shams (#91), Line #9


قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا


بی تردید کسی که نفس را از آلودگی پاک کرد، رستگار شد.


***۲ قرآن کریم، سوره یس(۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen (#36), Line #82


إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ 


چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد:

موجود شو، پس موجود مى‌شود.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 206 Divan e Shams


هر طرفی‌ام بجو، هر چه بخواهی بگو

ره نبری تار مو، تا ننمایم هدی


گرم شود روی آب از تبش آفتاب

باز همش آفتاب برکشد اندر علا


بر بردش خرد خرد تا که ندانی چه برد

صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا


زین سخن بوالعجب بستم من هر دو لب

لیک فلک جمله شب می‌زندت الصلا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۱۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1713 Divan e Shams


سجده کنان رویم سوی بحر همچو سیل

بر روی بحر زان پس ما کف زنان رویم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۴۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1142 Divan e Shams


چو قطره از وطن خویش رفت و بازآمد

مصادف صدف او گشت و شد یکی گوهر


نه یوسفی به سفر رفت از پدر گریان

نه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1387 Divan e Shams


هر جا حیاتی بیشتر مردم در او بی‌خویشتر

خواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییم


آن برف گوید دم بدم بگدازم و سیلی شوم

غلطان سوی دریا روم، من بحری و دریاییم


تنها شدم، راکد شدم، بفسردم و جامد شدم

تا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییم


چون آب باش و بی‌گره، از زخم دندان‌ها بجه

من تا گره دارم، یقین می کوبی و می ساییم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1667 Divan e Shams


دست ناپیدا گریبان می کشد

من پی دست و گریبان می روم


اینچنین پیدا و پنهان دست کیست؟

تا که من پیدا و پنهان می روم


این همان دستست کاول او مرا

جمع کرد و من پریشان می روم


در تماشای چنین دست عجب

من شدم از دست و حیران می روم


من چو از دریای عمان قطره‌ام

قطره قطره سوی عمان می روم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2949 Divan e Shams


هستی ز غیب رسته، بر غیب پرده بسته

و آن غیب همچو آتش، در پرده‌های دودی


دود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابش

بگذر ز دود هستی، کز دود نیست سودی


از دود گر گذشتی، جان عین نور گشتی

جان شمع و تن چو طشتی، جان آب، تن چو رودی


گر گرد پست شستی، قرص فلک شکستی

در نیست برشکستی، بر هستها فزودی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344 Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ ست، نه موقوف علل


قرآن کریم، سوره حجر(۱۵)، آیه ٢٩

Quran, Sooreh Al-Hijr (#15), Line #29


فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ 


چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #567


پنبه آن گوش سر، گوش سر است

تا نگردد این کر، آن باطن، کر است


بی‌حس و بی‌گوش و بی فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید


قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیه ۲۷

Quran, Sooreh Al-Fajr (#89), Line #27


يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً


ای جان آرام گرفته واطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او

خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #137


گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار*

تا بریزد شیر فضل کردگار


گریه ابرست و سوز آفتاب

استن دنیا، همین دو رشته تاب


گر نبودی سوز مهر و اشک ابر

کی شدی جسم و عرض زفت و ستبر؟


ی بدی معمور این هر چار فصل؟

گر نبودی این تف و این گریه اصل


سوز مهر و گریه ابر جهان

چون همی دارد جهان را خوش‌دهان


آفتاب عقل را در سوز دار

چشم را چون ابر اشک‌افروز دار


* قرآن کریم، سوره توبه(۹)، آیه ٨٢

Quran, Sooreh At-Tawba (#9), Line #82


فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ


به سزاى اعمالى كه انجام داده‌اند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #206


چون شوم آلوده، باز آنجا روم

سوی اصل اصل پاکی ها روم


دلق چرکین برکنم آنجا ز سر

خلعت پاکم دهد بار دگر


کار او اینست و کار من همین

عالم‌ آرایست رب العالمین*


گر نبودی این پلیدی های ما

کَی بدی این بارنامه آب را؟


کیسه‌های زر بدزدید از کسی

می‌رود هر سو که هین کو مفلسی؟


یا بریزد بر گیاه رسته‌ای

یا بشوید روی رو ناشسته‌ای


یا بگیرد بر سر او حمال‌وار

کشتی بی‌دست و پا را در بحار


صد هزاران دارو اندر وی نهان

زانکه هر دارو بروید زو چنان


جان هر دری، دل هر دانه‌ای

می‌رود در جو چو داروخانه‌ای


زو یتیمان زمین را پرورش

بستگان خشک را از وی روش


چون نماند مایه‌اش، تیره شود

هم‌چو ما اندر زمین خیره شود


* قرآن کریم، سوره صافّات(۳۷)، آیه ۶

Quran, Sooreh As-Saaffaat(#37), Line #6


إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ 


ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #2677


انبیا گفتند در دل علتی ست

که از آن در حق‌شناسی آفتی ست


نعمت از وی جملگی علت شود

طعمه در بیمار، کی قوت شود؟


چند خوش پیش تو آمد ای مصر

جمله ناخوش گشت و صاف او کدر


تو عدو این خوشی ها آمدی

گشت ناخوش هر چه بر وی کف زدی


هر که او شد آشنا و یار تو

شد حقیر و خوار در دیدار تو


هر که او بیگانه باشد با تو، هم

پیش تو او بس مه ‌است و محترم


این هم از تاثیر آن بیماری است

زهر او در جمله جفتان ساری ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۹ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #199


آب، بهر این ببارید از سماک

تا پلیدان را کند از خبث پاک


 قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸

Quran, Sooreh Al-Furqaan(#108), Line #1


….. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً. 


«…. و از آسمان آبى پاك نازل كرديم.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5 Line #3624


رحمتی، بی‌علتی، بی‌خدمتی

آید از دریا، مبارک ساعتی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۵۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2 Line #1755


ما بری از پاک و ناپاکی همه

از گرانجانی و، چالاکی همه


من نکردم امر تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۵۵ 

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1 Line #1755


ای گران جان، خوار دیدستی مرا

زآنکه، بس ارزان خریدستی ورا


هرکه او ارزان خرد، ارزان دهد

گوهری، طفلی به قرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3 Line #1638


کل اصباح لنا شأن جدید

کل شیء عن مرادی لا یحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹

Quran, Sooreh Ar-Rahman (#55), Line #29


يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ


هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4 Line #1544


این دو همره، همدگر را راهزن

گمره آن جان کو فرو ناید ز تن


جان ز هجر عرش اندر فاقه‌ای

تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای


جان گشاید سوی بالا بال ها

در زده تن در زمین چنگال ها*


تا تو با من باشی ای مرده وطن

پس ز لیلی دور ماند جان من


* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۶

Quran, Sooreh Al-A'raaf (#7), Line #176


وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ….


« و اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم،

 ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت…..» 

shirin7shComment by: shirin7sh
رحمتِ مخلوق باشد غصّه‌ناک

رحمتِ حق از غم و غصّه‌ست پاک

هزاران شکر


Back

Today visitors: 43

Time base: Pacific Daylight Time