Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

: تماس با دفتر گنج حضور در آمریکا

Tel: 001 818 970 3345

Email: parviz4762@mac.com

Search
جستجو

Ganje Hozour Program #753
برنامه شماره ۷۵۳ گنج حضور

Please rate this video
Out of 322 votes | 9334 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه شماره ۷۵۳ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۴ مارس ۲۰۱۹ ـ ۱۴ اسفند







مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2660 Divan e Shams


چرا ز اندیشه یی بیچاره گشتی؟

فرورفتی به خود، غَمخواره گشتی؟

تو را من پاره پاره جمع کردم

چرا از وسوسه صدپاره گشتی؟

ز دارُالـمُلکِ(۱) عشقم رخت بردی

در این غربت چنین آواره گشتی

زمین را بهرِ تو گهواره کردم*

فسرده تخته گهواره گشتی

روان کردم ز سنگت آبِ حیوان

به سوی خشک رفتی، خاره(۲) گشتی

تویی فرزندِ جان، کارِ تو عشق است

چرا رفتی تو و هر کاره(۳) گشتی؟

از آن خانه که تو صد زخم خوردی

به گِردِ آن دَر و دَرساره(۴) گشتی؟

در آن خانه که صد حلوا چشیدی

نگشتی مطمئن، اَمّاره(۵) گشتی

خمش کن، گفت، هشیاریت آرد

نه مستِ غَمزه خَمّاره(۶) گشتی؟


* قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۵۳

Quran, Sooreh Taha(#20), Line #53


الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا


خدایی که زمین را گهواره شما ساخت...


جامی، هفت اورنگ، لیلی و مجنون

Jami Poem, Haft Owrang, Leili o Majnoon


بخش ۱۷ - بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی


می‌بود ز خاطر غم اندیش

بیماری او زمان زمان بیش


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34 Divan e Shams


آمد شرابِ آتشین، ای دیوِ غم کنجی نشین

ای جانِ مرگ اندیش رو، ای ساقی باقی درآ


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950 Divan e Shams


به سالها بربودم من از عدم هستی

عدم به یک نظر آن جمله را ز من بربود

رَهَد ز خویش و ز پیش و ز جانِ مرگ اندیش

رَهَد ز خوف و رَجا(۷) و رَهَد ز باد و ز بود

کُهِ(۸) وجود چو کاهست پیشِ بادِ عدم

کدام کوه که او را عدم چو کَه(۹) نربود؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912 Divan e Shams


می‌کنی ما را حسودِ همدگر

جنگِ ما را خوش تماشا می‌کنی

عارفان را نقد، شربت می‌دهی

زاهدان را مستِ فردا می‌کنی

مرغِ مرگ اندیش را غم می‌دهی

بلبلان را مست و گویا می‌کنی

زاغ را مشتاقِ سِرگین(۱۰) می‌کنی

طوطیِ خود را شِکَرخا(۱۱) می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549


چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشد

هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۱۲)

چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفسِ زنده سوی مرگی می‌تند

مُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ الصَّمَد(۱۳)

زنده‌يی زین مُرده بیرون آورد


مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.


مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۱۵۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaee)# 1587 Divan e Shams


من بندهٔ تو، بندهٔ تو، بندهٔ تو

من بندهٔ آن رحمتِ خندندهٔ(۱۴) تو

ای آبِ حیات، کی ز مرگ اندیشد

آنکس که چو خِضر گشت خود زندهٔ تو؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2545 Divan e Shams


صَلا مستان و بی‌خویشان، صَلا ای عیش اندیشان(۱۵)

صَلا ای آنکه می‌دانی که تو خود عینِ ایشانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۴۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1847 Divan e Shams


ز تو ای دیده و دینم، هزاران لطف می بینم

ولیکن خاطرِ عاشق بداندیش آمد و بد ظَن(۱۶)


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 30


جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای


مولوی، دیوان شمس، ترجیع شماره ۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjie)# 7 Divan e Shams


ای آنکه کهنه دادی نک تازه باز گیر

کوری هر بخیلِ بداندیشِ ژاژخا(۱۷)


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 879


کَژ ندانم آن نکواندیش را

متّهم دارم وجودِ خویش را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2036


گفت موسی با یکی مستِ خیال

کای بَداندیش از شقاوت وز ضَلال(۱۸)


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2327


علمِ تقلیدی وَبالِ(۱۹) جانِ ماست

عاریه‌ست و ما نشسته کانِ ماست

زین خرد جاهل همی باید شدن

دست در دیوانگی باید زدن

هرچه بینی سودِ خود، زآن می‌گُریز

زهر نوش و آبِ حیوان را بریز

هر که بستاید تو را، دشنام دِه

سود و سرمایه به مُفلِس(۲۰) وام دِه

ایمنی بگذار و جای خوف باش

بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش

آزمودم عقلِ دور اندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2714


گفت: هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری، خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود، علّت شود

تیغِ غازی(۲۱) دزد را آلت شود

پس جوابِ او سکوت است و سکون

هست با ابله سخن گفتن، جنون

تو ز من با حق چه نالی ای سَلیم(۲۲)؟

تو بنال از شرِّ آن نفسِ لَئیم(۲۳)

تو خوری حلوا، تو را دُمَّل(۲۴) شود

تب بگیرد، طبعِ تو مُختَل شود

بی گُنَه لعنت کنی ابلیس را

چون نبینی از خود آن تَلبیس(۲۵) را؟

نیست از ابلیس، از توست ای غَوی(۲۶)

که چو روبَه سوی دُنبه می‌روی

چونکه در سبزه ببینی دُنبه‌ را

دام باشد، این ندانی تو چرا؟

زآن ندانی کت ز دانش دور کرد

میلِ دنُبه، چشم و عقلت کور کرد

حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2362


کوری عشق ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن(۲۷)

کورم از غیر خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۲۸) عشق این باشد بگو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3287


زَرَّ عقلت ریزه است ای مُتَّهَم

بر قُراضه(۲۹) مُهرِ سِکّه چون نهم؟

عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهمّ

بر هزاران آرزو و طِمّ و رِمّ(۳۰)

جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق

جَوجَوی(۳۱)، چون جمع گردی ز اشتباه

پس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه

ور ز مِثقالی شوی افزون تو خام

از تو سازَد شَه یکی زَرّینه جام


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 730


چون نمُردی، گشت جان کندن دراز

مات شو در صبح، ای شمعِ طَراز(۳۲)

تا نگشتند اخترانِ ما نهان

دانکه پنهان است خورشیدِ جهان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2766


چون نمردیّ و نگشتی زنده زو

یاغیی باشی به شرکت مُلْک‌جو

چون بدو زنده شدی، آن خود وی است

وحدتِ محض است آن، شرکت کی است؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3283


چون ز سنگی چشمه ای جاری شود

سنگ اندر چشمه مُتواری(۳۳) شود

کس نخوانَد بعد از آن او را حَجَر(۳۴)

زآنکه جاری شد از آن سنگ آن گُهَر

کاسه ها دان این صُوَر(۳۵) او اندر او

آنچه حق ریزد، بدآن گیرد عُلُو(۳۶)


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1456


هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمام

شمع اندر شب بُوَد اندر قیام


قرآن كريم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آيه ۱و۲

Quran, Sooreh Mozzammel(#73), Line #1,2


يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ(۱)


ای خويشتن به گلیم اندر پیچیده،


قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا(۲)


سراسر شب را (برای نماز) برخیز مگر اندکی را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 670


من که خصمم هم منم، اندر گریز

تا ابد کارِ من آمد خیز خیز(۳۷)


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 496


چونکه مکرت شد فنای مکرِ رَبّ

برگشایی یک کَمینی بُوالعَجَب(۳۸)

که کمینهٔ(۳۹) آن کمین باشد بقا

تا ابد اندر عُروج و اِرتِقا(۴۰)


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3423


روح، بی قالب نداند کار کرد

قالبت بی جان فسرده بود و سرد

قالبت پیدا و آن جانَت نهان

راست شد زین هر دو اسبابِ جهان

خاک را بر سر زنی، سر نشکند

آب را بر سر زنی، در نشکند

گر تو می خواهی که سر را بشکنی

آب را و خاک را بر هم زنی

چون شکستی سر، رود آبش به اصل

خاک، سوی خاک آید روزِ فصل(۴۱) 


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۳۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3431


گر بدیدی برف و یخ خورشید را

از یخی برداشتی اومید را

آب گشتی بی عُروق و بی گِرِه

ز آب داودِ هوا کردی زِرِه **

پس شدی درمانِ جانِ هر درخت

هر درختی از قدومش نیکبخت

آن یخی بِفسُرده در خود مانده

لامِساسی(۴۲) با درختان خوانده ***


 ** قرآن کریم، سوره سبا(۳۴)، آیه ۱۰ و ۱۱

Quran, Sooreh Saba(#34), Line #10,11


وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ ۖ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (١٠)


داود را از سوى خود فضيلتى داديم كه: اى كوه‌ها و اى پرندگان، با او هماواز شويد. و آهن را برايش نرم كرديم،


أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ ۖ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (١١)


كه زرههاى بلند بساز و در بافتن زره اندازه‌ها را نگه دار. و كارهاى شايسته كنيد، كه من به كارهايتان بصيرم.


*** قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۹۷

Quran, Sooreh Taha(#20), Line #97


قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ


موسی (به سامری) گفت: برو که بهره تو در زندگانی دنیوی اینست که دائماً بگویی: با من تماس نگیرید..



(۱) دارُالـمُلک: پایتخت، دل


(۲) خاره: خارا


(۳) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزه های من ذهنی اش انجام دهد، همه کاره


(۴) دَرساره: درگاه، سَرِ در


(۵) اَمّاره: بسیار امرکننده، اشاره به نفس امّاره است


(۶) خَمّاره: می‌ فروش، شراب‌ فروش


(۷) خوف و رَجا: بیم و امید


(۸) کُه: مخفّف کوه


(۹) کَه: مخفّف کاه


(۱۰) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر


(۱۱) شِکَرخا: خایندۀ شکر، شکرخوار، شیرین‌گفتار


(۱۲) رَشَد: به راه راست رفتن، هدایت


(۱۳) مُخْرِجُ الْحَیّ: بیرون آورنده زنده


(۱۴) خندنده: خندان


(۱۵) عیش اندیش: آنکه همیشه در پی زندگی و شادی بی سبب باشد که از درونش می آید نه از بیرون و اتفاقات


(۱۶) بد ظَن: بدگمان


(۱۷) ژاژخا: بیهوده ‌گو، یاوه سرا


(۱۸) ضَلال: گمراهی


(۱۹) وَبال: سختی، عذاب


(۲۰) مُفلِس: ندار، بی‌چیز، تهیدست


(۲۱) غازی: جنگجو، مجاهد


(۲۲) سَلیم: سالم، ساده‌لوح


(۲۳) لَئیم: بخیل، ناکس، فرومایه


(۲۴) دُمَّل: دُمَل، آبسه، زخم و ورم مخروطی‌شکل که در پوست بدن پیدا شود و از آن چرک و خونابه بیرون آید


(۲۵) تَلبیس: فریب و حیله و مکر، پوشاندن


(۲۶) غَوی: گمراه


(۲۷) حَسَن: خوب، نیکو


(۲۸) مقتضا: لازمه، اقتضا‌شده


(۲۹) قُراضه: ریزه های طلا و نقره و پول


(۳۰) طِمّ و رِمّ: چیزهای کوچک و بزرگ، مثل آسمان و ستاره هایش


(۳۱) جَوجَو: یک جو یک جو و ذره ذره


(۳۲) شمع طَراز: کنایه از خوبرویان و معشوقان زیبا رخسار


(۳۳) مُتواری: پنهان شونده


(۳۴) حَجَر: سنگ


(۳۵) صُوَر: جمع صورت، نقش ها


(۳۶) عُلُو: بلند شدن، بالا رفتن، بلندی، بزرگی قدر و مرتبه


(۳۷) خیز خیز: برخاستن و برجستن


(۳۸) بُوالعَجَب: هر چیز عجیب ‌و غریب


(۳۹) کمینهٔ: کمترین


(۴۰) اِرتِقا: ترقی، به پایۀ بالاتر رسیدن


(۴۱) روزِ فصل: اشاره به یَومُ الْفَصْل است كه از اسماء قیامت است.


(۴۲) مِساس: یکدیگر را سودن و لمس کردن



************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۶۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2660 Divan e Shams


چرا ز اندیشه یی بیچاره گشتی

فرورفتی به خود غمخواره گشتی

تو را من پاره پاره جمع کردم

چرا از وسوسه صدپاره گشتی

ز دارالملک عشقم رخت بردی

در این غربت چنین آواره گشتی

زمین را بهر تو گهواره کردم*

فسرده تخته گهواره گشتی

روان کردم ز سنگت آب حیوان

به سوی خشک رفتی خاره گشتی

تویی فرزند جان کارِ تو عشق است

چرا رفتی تو و هر کاره گشتی

از آن خانه که تو صد زخم خوردی

به گرد آن در و درساره گشتی

در آن خانه که صد حلوا چشیدی

نگشتی مطمئن اماره گشتی

خمش کن گفت هشیاریت آرد

نه مست غمزه خماره گشتی


* قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۵۳

Quran, Sooreh Taha(#20), Line #53


الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا


خدایی که زمین را گهواره شما ساخت...


جامی، هفت اورنگ، لیلی و مجنون

Jami Poem, Haft Owrang, Leili o Majnoon


بخش ۱۷ - بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی


می‌بود ز خاطر غم اندیش

بیماری او زمان زمان بیش


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34 Divan e Shams


آمد شراب آتشین ای دیوِ غم کنجی نشین

ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950 Divan e Shams


به سالها بربودم من از عدم هستی

عدم به یک نظر آن جمله را ز من بربود

رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش

رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود

که وجود چو کاهست پیشِ باد عدم

کدام کوه که او را عدم چو که نربود


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۱۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912 Divan e Shams


می‌کنی ما را حسود همدگر

جنگ ما را خوش تماشا می‌کنی

عارفان را نقد شربت می‌دهی

زاهدان را مست فردا می‌کنی

مرغ مرگ اندیش را غم می‌دهی

بلبلان را مست و گویا می‌کنی

زاغ را مشتاق سرگین می‌کنی

طوطی خود را شکرخا می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549


چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد

هر که مرده گشت او دارد رشد

چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند

مرده شو تا مخرِج الحی الصمد

زنده‌يی زین مرده بیرون آورد


مرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را از مُرده بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.


مولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۱۵۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaee)# 1587 Divan e Shams


من بندهٔ تو بندهٔ تو بندهٔ تو

من بندهٔ آن رحمت خندندهٔ تو

ای آب حیات کی ز مرگ اندیشد

آنکس که چو خضر گشت خود زندهٔ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2545 Divan e Shams


صلا مستان و بی‌خویشان صلا ای عیش اندیشان

صلا ای آنکه می‌دانی که تو خود عین ایشانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۴۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1847 Divan e Shams


ز تو ای دیده و دینم هزاران لطف می بینم

ولیکن خاطرِ عاشق بداندیش آمد و بد ظن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 30


جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای


مولوی، دیوان شمس، ترجیع شماره ۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjie)# 7 Divan e Shams


ای آنکه کهنه دادی نک تازه باز گیر

کوری هر بخیل بداندیش ژاژخا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۸۷۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 879


کژ ندانم آن نکواندیش را

متهم دارم وجود خویش را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۳۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2036


گفت موسی با یکی مست خیال

کای بداندیش از شقاوت وز ضلال


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2327


علم تقلیدی وبال جان ماست

عاریه‌ست و ما نشسته کان ماست

زین خرد جاهل همی باید شدن

دست در دیوانگی باید زدن

هرچه بینی سود خود زآن می‌گریز

زهر نوش و آب حیوان را بریز

هر که بستاید تو را دشنام ده

سود و سرمایه به مفلس وام ده

ایمنی بگذار و جای خوف باش

بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش

آزمودم عقل دور اندیش را

بعد از این دیوانه سازم خویش را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2714


گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

تیغ غازی دزد را آلت شود

پس جواب او سکوت است و سکون

هست با ابله سخن گفتن جنون

تو ز من با حق چه نالی ای سلیم

تو بنال از شر آن نفس لئیم

تو خوری حلوا تو را دمل شود

تب بگیرد طبع تو مختل شود

بی گنه لعنت کنی ابلیس را

چون نبینی از خود آن تلبیس را

نیست از ابلیس از توست ای غوی

که چو روبه سوی دنبه می‌روی

چونکه در سبزه ببینی دنبه‌ را

دام باشد این ندانی تو چرا

زآن ندانی کت ز دانش دور کرد

میل دنبه چشم و عقلت کور کرد

حبک الاشیاء یعمیک یصم

نفسک السودا جنت لا تختصم


عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2362


کوری عشق ست این کوری من

حب یعمی و یصم است ای حسن

کورم از غیر خدا، بینا بدو

مقتضای عشق این باشد بگو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3287


زر عقلت ریزه است ای متهم

بر قراضه مهر سکه چون نهم

عقل تو قسمت شده بر صد مهم

بر هزاران آرزو و طم و رم

جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق

جوجوی چون جمع گردی ز اشتباه

پس توان زد بر تو سکهٔ پادشاه

ور ز مثقالی شوی افزون تو خام

از تو سازد شه یکی زرینه جام


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 730


چون نمردی گشت جان کندن دراز

مات شو در صبح ای شمع طراز

تا نگشتند اختران ما نهان

دانکه پنهان است خورشید جهان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2766


چون نمردی و نگشتی زنده زو

یاغیی باشی به شرکت ملک‌جو

چون بدو زنده شدی آن خود وی است

وحدت محض است آن شرکت کی است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3283


چون ز سنگی چشمه ای جاری شود

سنگ اندر چشمه متواری شود

کس نخواند بعد از آن او را حجر

زآنکه جاری شد از آن سنگ آن گهر

کاسه ها دان این صور او اندر او

آنچه حق ریزد بدآن گیرد علو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1456


هین قم اللیل که شمعی ای همام

شمع اندر شب بود اندر قیام


قرآن كريم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آيه ۱و۲

Quran, Sooreh Mozzammel(#73), Line #1,2


يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ(۱)


ای خويشتن به گلیم اندر پیچیده،


قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا(۲)


سراسر شب را (برای نماز) برخیز مگر اندکی را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۷۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 670


من که خصمم هم منم اندر گریز

تا ابد کارِ من آمد خیز خیز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 496


چونکه مکرت شد فنای مکرِ رب

برگشایی یک کمینی بوالعجب

که کمینهٔ آن کمین باشد بقا

تا ابد اندر عروج و ارتقا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۲۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3423


روح بی قالب نداند کار کرد

قالبت بی جان فسرده بود و سرد

قالبت پیدا و آن جانت نهان

راست شد زین هر دو اسباب جهان

خاک را بر سر زنی سر نشکند

آب را بر سر زنی در نشکند

گر تو می خواهی که سر را بشکنی

آب را و خاک را بر هم زنی

چون شکستی سر رود آبش به اصل

خاک سوی خاک آید روز فصل


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۳۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3431


گر بدیدی برف و یخ خورشید را

از یخی برداشتی اومید را

آب گشتی بی عروق و بی گرِه

ز آب داود هوا کردی زِرِه **

پس شدی درمان جان هر درخت

هر درختی از قدومش نیکبخت

آن یخی بفسرده در خود مانده

لامساسی با درختان خوانده ***


 ** قرآن کریم، سوره سبا(۳۴)، آیه ۱۰ و ۱۱

Quran, Sooreh Saba(#34), Line #10,11


وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ ۖ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (١٠)


داود را از سوى خود فضيلتى داديم كه: اى كوه‌ها و اى پرندگان، با او هماواز شويد. و آهن را برايش نرم كرديم،


أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ ۖ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (١١)


كه زرههاى بلند بساز و در بافتن زره اندازه‌ها را نگه دار. و كارهاى شايسته كنيد، كه من به كارهايتان بصيرم.


*** قرآن کریم، سوره طه(۲۰)، آیه ۹۷

Quran, Sooreh Taha(#20), Line #97


قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ


موسی (به سامری) گفت: برو که بهره تو در زندگانی دنیوی اینست که دائماً بگویی: با من تماس نگیرید..

Back

Today visitors: 615

Time base: Pacific Daylight Time